دربارهی کتاب ننامیدنی ساموئل بکت
کتاب ننامیدنی به قلم ساموئل بکت و ترجمهی مهدی نوید توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. کتاب ننامیدنی در قالب یک داستان به بیان موضوعات شگفتانگیزی میپردازد که خواننده را سر جایش میخکوب میکند. ساموئل بکت به خوبی سلیقه مخاطب را میشناسد و برای خلق دیالوگ، از تکگوییهای یک راوی استفاده مینماید که با شخصیتی خیالی صحبت میکند و مسائل فلسفی را مورد بحث قرار میدهد.
با وجود بعد فلسفی این کتاب نشر چشمه، ننامیدنی را می توان یکی از بهترین آثار بکت در حوزه ادبیات داستانی دانست. این نویسنده خلاق، مرگ را با نگاهی جالب توجه روایت می کند و قهرمان داستان را وادار می کند که یک اتفاق غیر ممکن را ممکن سازد.
رمان ننامیدنی در واقع اصطلاحی است که عارفان سلبی آن را به خدا اختصاص می دهند و این اتفاق در عرفان یهودی، مسیحی و اسلامی نیز وجود دارد. این اصطلاح در کتاب حاضر اشاره مستقیمی به خدا دارد و با به تصویر کشیدن مرگ سعی دارد تصویر درستی از خداپرستی را به مخاطب ارائه دهد.
شخصیت اصلی داستان که نامی هم ندارد، دائما سعی دارد آن چه که در ذهنش می گذرد را بیان کند و از طریق این تعاریف، علت وجود خودش را درک کند. این کتاب فلسفه را وارد یک روایت داستانی می نماید، به همین دلیل اگر از آن فقط توقع یک رمان سرگرم کننده را داشته باشید، بدون شک انتظار شما را برآورده نخواهد کرد. ننامیدنی را باید با چشم جان خواند و از خط به خطش نهایت لذت و استفاده را برد.
بخشی از کتاب ننامیدنی؛ ترجمهی مهدی نوید
مدتی چنان طولانی در حال حرکت بودم که حالا در صورتی که در حال حرکت باقی می ماندم هیچ دلیلی برای نگرانی وجود نداشت. به راه افتاده بودم، دلیلی نداشت که ناگهان شروع به عقبنشینی کنم، تازه به آن هم وادار نشده بودم. بعد همه یکدیگر را می بوسیدند و برای هم خواب های خوش آرزو می کردند و به بستر می رفتند، به استثنای نگهبان. چطور است بهش خوش آمد بگویم؟ بابای بیچاره، در شوق اینکه تشویقم کند می سوخت.
طاقت بیار، پسر، این آخرین زمستان توست. اما به دلیل مشکلاتی که داشتم، بدبختی که به دوش می کشیدم، جلو او را میگرفتند، تذکر می دادند که زمان برای تکان دادنم خوب انتخاب نشده بود. اما احساسات خود من در این دوره چه بود؟ به چه فکر می کردم؟ با چه؟ آیا با روحیه ام مشکلی داشتم؟ پاسخ به همه شان این است، از مالون نقل قول می کنم که من به تمامی غرق کاری بودم که داشتم می کردم.
نگران نبودم که به دقت بدانم، یا حتی تقریبی، که از چه ناشی شده است. تنها مشکلم این بود که چگونه ادامه دهم، چون کار دیگری نمی توانستم بکنم، با حداکثر استفاده از توانایی رو به زوالم، در حرکتی که به من منتقل شده بود. این الزام و کمابیش عدم امکان انجام رساندن آن فکر و ذکرم را به شکلی کاملاً ماشینی به خود معطوف کرده که به طرز قابل توجهی از نقش آزاد هوش و خرد صرف نظر می کرد، بنابراین موقعیتم بیشتر شبیه بود به یک گاری کهنه و شکسته یا اسب بارکش که قادر نیست کمترین اطلاعاتی بگیرد چه از جانب غریزه اش و یا مشاهداتش که بداند آیا دارد به سوی طبیعت می رود یا از آن دور می شود و خیلی هم برایش اهمیت ندارد.
پرسشی، در میان دیگر پرسش ها از اینکه چگونه چنین چیزهایی ممکن است، مدتی طولانی بود که دیگر فکر مرا به خود مشغول نمی کرد. این تصویر موثر از وضعیت را خودم به هیچ وجه ناخوشایند نیافتم و همچنان که آن را به یاد می آورم می بینم که باز هم از خودم می پرسم که آیا من به راستی آن موجود نبودم که در حیاط می چرخید، همانطور که ماهود به من اطمینان داده بود.
مجهز به مسکن با طیب خاطر به سوی ایشان می رفتم، بی آنکه به هر حال به خود اجازه دهم مقدار مهلکی مصرف کنم که می توانست عملکردم را متوقف کند، هرچه م یتوانست باشد. که به دلیل یا دلیل دیگری به این خانه اشاره کردم و حتی به خود قبولاندم که شاید آن را پیش از آن دیده بودم. دیگر نه به آن فکر می کردم و نه به نزدیکان و عزیزانم که آن را تا مرز لبریز شدن در تب و تاب رو به پایین بیصبری انباشته بودند. گرچه حالا دیگر به خط مستقیم، به هدفم نزدیک بودم، گام هایم را تندد نکردم. شکی نداشتم اما اگر قرار بود که اصلا برسم، باید نیرویم را ذخیره می کردم. آرزوی رسیدن نداشتم اما باید نهایت تلاشم را می کردم، برای رسیدن.
فهرست
فهرست کتاب ننامیدنی؛ نشر چشمه
ننامیدنی
حواشی و تعلیقات
منابع
- نویسنده: ساموئل بکت
- مترجم: مهدی نوید
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب ننامیدنی | ساموئل بکت
دیدگاه کاربران