loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب سالمرگی | اصغر الهی

5 / -
  • انتشارات : چشمه چشمه
  • نویسنده : اصغر الهی
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره کتاب سالمرگی 

الهی در سال 1386 بخاطر رمان سالمرگی جایزه ی گلشیری را از آن خود کرد. این کتاب با کش و قوس های فراوان و پس از طی ممیزی های بسیار امکان انتشار یافت. اما انتشار آن خدمتی بود به ادبیات معاصر ایران. مشخص است که سالمرگی را کسی نوشته است که به روانشناسی آشنایی دارد چرا که حالات درونی آدم ها، هیجانات و هذیان های آن ها به شیوه ای بسیار دقیق توصیف شده است. سالمرگی را شاید بتوان حال و روز امروز ایرانیان دانست. اندوه، تنهایی و درون گرایی چیزی است که جامعه ی جدید با آن مواجه است. از ویژگی های سالمرگی که شاید خواندن آن را برای برخی خوانندگان دشوار کند، بی زمانی و حالت رفت و برگشتی رمان در زمان است. همچنین گریز از واقعیت و آمیختگی واقعیت و تخیل در داستان به پیچیدگی اثر و ارزش آن می افزاید. ما در این کتاب با سه نسل سر و کار داریم. سه نسل مرده و چنانچه از نام اثر پیدا است، سایه ی مرگ در جای جای کتاب با خواننده همراه است. از دیگر ویژگی های سالمرگی لایه لایه بودن ماجراها و داستان های تو در تو و همچنین وجود راویان متعدد است که آن هم خواننده ای صبور و به بیانی دیگر خواننده ای واقعی می طلبد. اما مطمئن هستیم، وقتی سالمرگی را می خوانیم، با اثری ساده و معمولی مواجه نیستیم، بلکه یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر پیش رویمان است. پس به زحمتش می ارزد.

 

نویسنده


اصغر الهی (1323-1390) در مشهد متولد شد و بر اثر عارضه ی قلبی در تهران درگذشت. او برای نگارش رمان سالمرگی جایزه ی گلشیری را از آن خود کرد. مادرم بی بی جان، مجموعه داستان های بازی و قصه های پاییزی از جمله آثار او هستند.

 

 

برشی از متن کتاب سالمرگی


آدمی چه قدر عمر می کند، یک وجب، سه وجب، یک سال، سه سال، صد سال، به اندازه ی عمر مادربزرگ. «به اندازه ی عمر مادر بزرگ» «ماشاالله ماشالله، هنوز چه سر و مر و گنده است.» «بزن به تخته بچه، بزن به تخته» «تو را به خدا اسپند دود کنید، هاجر خانم.» مادربزرگ تنها بازمانده ی خانواده ی جد پدری مان بود که هنوز زنده بود، میان مان می لولید، قد و قامت تمام. شاد و سرزنده راه می رفت و سر به سرمان می گذاشت. «یادت می آید وقتی بچه بودیم می دویدیم تو بغلش، روی زانوهای گرمش می نشستیم، گرمای نفسش تو صروتمان می دوید، غش غش می خندیدیم؟» عینهو عکس قاب گرفته ای که از او داریم. توی عکس نتیجه ی پسری را ری زانو نشانده و به جایی دور نگاه می کند. نتیجه ی پسری، پسری است تپل مپل با پستانکی در دهان، چشم های گرد و سیاه و خنده روی لب. «پسرک تویی!» «اما بقیه فامیلمان چی؟ کدامشان زنده مانده اند که ما بمانیم؟» «هیچ کدام، حتی آن ها را به خاطر هم نداریم.» «آن ها را تو بچگی دیده ایم، یا خاطره هایشان را شنیده ایم. بعضی از آن ها را در خواب دیده ایم و می بینیم و هر وقت از آن ها حرف می زنیم، باید کلی زور بزنیم تا شکل ها و شمایلشان را به یاد بیاوریم.» چشم هایم را روی هم می گذارم، در پرده ی مه ایستاده اند جلو چشم هایم. آن ها به اشباحی می مانند، سایه هایی گنگ که هی پشت شیشه های مات می آیند و می روند. صدای مادربزرگ تو گوشم می پیچد: «چه مردانی بودند، چه زنانی بودند.!»

نویسنده: اصغر الهی انتشارات: چشمه

 


مشخصات

  • نویسنده اصغر الهی
  • نوع جلد نرم
  • قطع وزیری
  • سال انتشار 1403
  • تعداد صفحه 143
  • انتشارات چشمه
  • شابک : 9789646194526


نظرات کاربران درباره کتاب سالمرگی | اصغر الهی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سالمرگی | اصغر الهی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل