loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب ضدحالات | سعید بیابانکی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب "ضدحالات" اثر "سعید بیابانکی" 

این کتاب قطعات نثر نویسنده را در قالب طنز بیان کرده است. کتاب تنوع موضوعی بسیار بالایی دارد و داستان‌های کوتاه طنز و اشعار بسیاری زیبایی را در بر دارد. مجموعه ضدحالات، شامل چهار بخش است. بخش اول شامل 21 داستان طنز می‌باشد که همگی آن‌ها با نثری روان نگارش شده‌اند. بخش دوم با نام "اندر حکایت من و شاعری" بخشی است که نویسنده در آن خاطراتش را به زبان طنز بیان کرده است. بخش سوم با عنوان "حافظ + من" به این صورت است که نویسنده در ابتدا یک مصراع از شعرهای حافظ را آورده و سپس مصراع بعدی را خودش به طنز شعری گفته است.

این حرکت نو و جذاب توانسته کیفیت کتاب حاضر را بیش از پیش بالا ببرد. و در نهایت در بخش چهارم سه شعر طنز از این نویسنده و شاعر خوش‌ذوق می‌بینیم که خواندن آن‌ها بعد از خواندن چندین داستان کوتاه، خالی از لطف نیست. مجموعه طنز ضدحالات از همان بدو ورود به دنیای ادبیات، به‌قدری توجه بزرگان طنز را به خود جلب کرد که در مدت کوتاهی اسمش بر سر زبان‌ها افتاد و چندین بار تجدید چاپ شد. بیابانکی به‌خوبی توانسته از پس روایت‌های طنز بر بیاد. او هم خوب می‌نویسد و هم خوب شعر می‌سراید و در نهایت با کنار هم قرار دادن این دو عنصر مهم ادبیات، همراه با طنزی روان، هنرش در طنزنویسی و ادبیات را بیش از پیش به رخ همگان می‌کشد.

برشی از متن کتاب

نزدیک یک سال می‌شد که زن عمو ربابه با مادرم زده بودند به هم. تا قبل از آن هر روز خانه ما پاتوق دوستان مادرم بود. زن‌هایی که جمع می‌شدند و از صبح تا غروب تخمه می‌شکستند و حرف می‌زدند. بعضی وقت‌ها هم یک کوه سبزی می‌ریختند توی ایوان و تا شب مشغول بودند به سبزی پاک کردن. فکر کنم اختلاف زن عمو ربابه و مادرم سر من بود و پسر عمویم علی. من تا آن روز شاگرد ممتاز مدرسه بودم. پسر عمو علی که همان پسر زن عمو ربابه باشد درسش تعریفی نداشت. به گمانم همین حسادت زن عمو را برانگیخته بود و حتما سر یک حرف بی‌خود خاله زنکی با مادرم زده بودند به هم.

آن روز تنها نشسته بودم توی خانه و داشتم مجله می‌خواندم. عشق من ((جوانان امروز)) بود. چقدر دوست داشتم من هم مثل هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها یا مثلا فوتبالیست‌ها معروف بودم و عکسم را هر هفته می‌زدند روی جلد یا وسط مجله. ولی چه فایده حتی اسمم را هم با آن‌که یک سال بود نزدیک 58 تا شعر و نامه و داستان برای مجله فرستاده بودم هیچ‌جا چاپ نکرده بودند. حتی در ستون ((نامه‌هایتان رسید)). در همین افکارم غرق بودم که صدای در آمد. به سمت در دویدم... در را که باز کردم نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورم. زن عمو ربابه بود. باورم نمی‌شد بعد از یک سال آمده باشد خانه ما. سلام کردم. زن عمو بی‌آنکه جواب سلام مرا بدهد گفت: - عمو کارت داره، یک سر بیا خونه ما.

زن عمو ربابه بی‌خداحافظی راهش را کشید و رفت. پیش خودم گفتم حتما دوباره باید بروم با پسرعمو علی کودن ریاضی کار کنم. لباس پوشیدم و رفتم سمت خانه عمو. خانه عمو دو کوچه بالاتر از خانه ما بود. ته یک بن‌بست که دو طرفش پر بود از درخت‌های چنار. خانه عمو خیلی سرسبز بود. درخت‌های گل رز و محمدی زیادی داشت. کبوترها و مرغ‌ها هم توی حیاط کلی صفا می‌کردند. عمو مرا خیلی دوست داشت. عمو بی‌مقدمه گفت: - سعید جان رییس مخابرات با تو کار داشت. چون شما تلفن ندارید زنگ زد اینجا و سراغ تو را گرفت. گفتم: - چه کار داشت عمو جان؟ گفت: نمی‌دونم ولی تاکید داشت که حتما امروز یک سری به او بزنی. راستش کمی ترسیدم. گفتم نکند جریان تماس‌های تلفنی من با مریم دختر همسایه‌مان لو رفته و دسته گل به آب دادم؟ اما ما که تلفن نداشتیم و من همیشه از کیوسک نزدیک مدرسه به او زنگ می‌زدم! خیابان ما فقط یک کیوسک داشت که تا خانه ما نیم ساعت راه بود. با اضطراب و دلهره از خانه عمو زدم بیرون.


مشخصات

  • نویسنده سعید بیابانکی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 3
  • سال انتشار 1394
  • تعداد صفحه 114
  • انتشارات مروارید
  • شابک : 9789641911951


نظرات کاربران درباره کتاب ضدحالات | سعید بیابانکی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ضدحالات | سعید بیابانکی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل