درباره کتاب جای خالی مار
این کتاب مجموعه ای است که چهارده داستان کوتاه را در بر دارد. فضای داستان ها با موضوعاتی مثل خشونت و اتفاقات هیجان انگیز و رازآلود شکل گرفته اند اما چاشنی طنزی هم در میان فضای اسرارآمیز داستان ها وجود دارد و با تضادی که ایجاد می کند باعث زیباتر شدن قصه ها می شود. عنوان کتاب "جای خالی مار" از نام یکی از قصه های این مجموعه گرفته شده است. این داستانِ یک صفحه ای، در مورد پسری ست که از خانه بیرون رفته و مرده است. موضوع این داستان به همین چند کلمه محدود می شود، چرا که این اثر اصولاً داستان محور نیست و بیش تر روی توصیفات صحنه و ارتباط انسان با اشیا می چرخد؛ اشیایی که در انتظار این پسر هستند و واکنش های جالبی از خود نشان می دهند. احسان نصرتی با خلق فضاهای بدیع و جسورانه وجوه متفاوتی را به داستان هایش بخشیده که باعث جذاب شدن دو چندان این مجموعه شده است. او با نگاهی هراسان و آمیخته به طنز داستان هایش را روایت می کند و جنبه ی جدیدی از داستان نویسی را به مخاطب نشان می دهد. زبان گزنده ی او موقعیت های خاصی را در داستان ایجاد می کند که مخاطب ساعت ها با آن درگیر می شود. نصرتی در فضاسازی و شخصیت پردازی به قدری خلاقانه عمل کرده که کتاب حاضر را به اثری منحصر به فرد تبدیل کرده است.
برشی از متن کتاب جای خالی مار
چهره اش کرخت و معوج بود. چطور بی خود یاد خفاش افتادم تصویر خودم توی ذهنم آمد که وارد یک غار می شوم و یک دسته خفاش همینطور که به سر و صورتم می خورند از غار بیرون میروند. باز هم نمیدانم اما حس کردم اگر انارم را تکه تکه یا سوراخ کنم که بمکم، یک دسهت خفاش از داخلش بیرون میآیند می خورند به سر و صورتم به جان هم میافتند بعد بلند خندیدم بلند بلند صدایم را هم باریک کردم سعی کردم مثل جادوگرها بخندم چند لحظه که ادامه دادم جدی جدی خنده ام گرفت حالا واقعی می خندیدم و صدایم باریک بود باریک باریک مثل صدای جادوگرها. حس کردم واقعاً جادوگرم هر کاری کردم نتوانستم صدایم را کلفت کنم سعی کردم نخندم باز هم نتوانستم داشتم از خودم می ترسیدم. جاروی پرنده برای خودم تصور کردم سوار بر جارو آدم بدجنس ای بودم خیلی بدجنس. سعی کردم پیش نروم و جلو خندهام را بگیرم انار را برداشتم و فشارش دادم صدایی از داخلش آمد شاید با فشاری که دادم تخم یکی از خفاش ها را شکستم حالا اگر بتوانند بیایند بیرون نابودم میکنند. آمدیم انار بخوریم نصفه شبی چه گیری افتادیم. آخرش هم هیچ چیزی نیست، نه خفاشی هست نه جادوگری نه من آدم بدجنس ای هستم همه توی دلشان به خیلی چیزها فکر میکنند دلیل نم یشود که آدم های بدجنسی باشند انار هم کمی خشک شده صدا می دهد خفاش هم تخم گذار باشد یا بچه زا فرقی به حال من نمی کند. نفس عمیق کشیدم انار را بردم کنار دهانم تا با دندان یک تکه از پوستش را بکنم بعد بمکمش. بهتر بود فشارش می دادم. همین کار را هم کردم به فشار دادن ام ادامه دادم و از صدایی که از داخلش میآمد لذت میبردم. صداها که خیلی زیاد شد فشار را قطع کردم اما صداها قطع نشد. گاهی صدای آدم از داخلش میآمد خنده دار بود شاید من هم یک تکه انارم شاید وقتی داشتم میخ ندیدم و نمیتوانستم خنده ام را قطع کنم یک نفر داشت انارم را فشار میداد یک ابر آدم یک موجود که از ما خیلی بزرگتر است شاید کلا زمین ما اناری باشد در دست موجودی بدجنس. این افکار ی که امشب سراغم آمده خیلی جالب اند. همه میدانند زمین به هیچ جایی بند نیست رفته اند از روی ماه از زمین عکس گرفته اند اما شاید تمامشان فتوشاپی باشد. غیر ممکن است یک چیزی آن هم به بزرگی زمین به هیچ جا بند نباشد. نمی دانم تنها چیزی که معلوم است صداهای واضح توی انار است یادم میآید خیلی وقتها معلم مان میگفت: (نخند، بسه دیگه) اما نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم (خفه شو) باز هم نمیتوانستم حتما آن موقعها یکی داشته انار را از آن قسمت که من بودم فشار می داده بعد که معلم می خواباند زیر گوشم خنده ام گریه می شد یعنی باز هم صدا می دادم الان هم که انار دارد صدا می دهد صدای هق هق بچه معصومی است. من باعث شدم یک بچه معصوم کتک بخورد همین است که می گویم آدم بدجنس ای ام. نه نیستم به خدا نیستم تا حالا چه کار کرده ام؟ آزارم به یک مورچه هم نرسیده حال آن شیطنتهای دوران بچگی بماند همه مورچه میگیرند خرگوش و مرغ عشق ها شان را می کشند.
فهرست
- مهمان جزئی
- بساط قهوه
- تیر می کشید
- تخم گذار یا بچه زا
- بیماری شایع
- شیفت شبانه
- پرتغال خونی
- توالت عمومی
- جای خالی مار
- من بدگمان نیستم
- سرکناری ها
- کدام مریم؟
- کبابی خالی
- به آخر شاخه رسیدم
(مجموعه داستان) نویسنده: احسان نصرتی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب جای خالی مار | احسان نصرتی
دیدگاه کاربران