کتاب مردی که سبز بود به قلم فرشته نورمحمدی در نشر پیکان به چاپ رسیده است.
ماجرای این کتاب از زمان پادشاهی " آرشتی وایگا " پادشاه ماد شروع می شود، او شبی کابوس وحشتناکی می بیند که از شدت بهت و ترس، نظم کل قصر را بهم می ریزد؛ که تعبیر آن چنین است: هنگامی که ماندانا دخترش به سن ازدواج رسید، مردی را به همسری وی برگزیند که اطمینان داشته باشد، چشمی به تاج و تخت ندارد. حتی فکر این موضوع که کسی از نزدیکانش، سلطنت قدرت مند ترین پادشاه ماد را تهدید می کند برایش وحشتناک بود. در نتیجه، بسیار پریشان خاطر گشت و از تنها مرد مورد اطمینان سرزمینش " هار پارک " راه حلی طلب کرد؛ او نیز، پادشاه را خاطر جمع کرد که تا فرا رسیدن آن زمان، تمامی تلاش خود را میکند تا همسری مناسب برای دوشیزه ماندانا پیشنهاد دهد. آن شب درحالی که "هار پارک" از دروازه قصر بیرون می رفت؛ با صدای کمبوجیه که او را خطاب می کرد از حرکت متوقف شد. کمبوجیه پسر کوروش و نوه ی هخامنش بود که به عنوان اسیر از دولت پارس ها به دربار مادها آورده شده بود؛ به همین خاطر در دید درباریان" آرشتی وایگا " از احترام خاصی برخوردار بود. کمبوجیه جلو آمد و تعظیم کرد و پرسید: علت سر و صدای نیمه شب چیست؟ هار پارک لبخندی به کمبوجیه زد و گفت: نگران نباش پسر شهر در امن و امان است، پس به بستر برو و راحت بخواب. کمبوجیه ادای احترام کرد و در حالی که می دانست خواب گزاران دربار بی دلیل این وقت شب خوانده نمی شوند، حتما پادشاه خواب دیده که آن ها را احضار کرده، سپس به اتاقش رفت، مدت زیادی می گذشت که خانواده اش را ندیده بود و دلتنگ دیدار شان شده بود؛ اما هیچ راهی برای بازگشت به دیارش را نداشت؛ تنها زمانی می توانست به کشورش برگردد، که پدرش به ماد حمله کند و آن ها را شکست دهد؛ اما افسوس پارس ها این قدرت را نداشتند و این نیز آرزویی محال بود. در میان هجوم این افکار ناگهان فکر ماندانا تمام ذهنش را در بر گرفت، مدت ها بود که عاشق آن دختره زیبا شده بود؛ اما می دانست هیچ وقت نمی تواند حتی در کنار او قدم بزند، زیرا او یک اسیر و ماندانا دختر پادشاهی بود که آنقدر درباریان و پسر عموهای ثروتمندش دورش می چرخیدند که احتمال این را می داد که ماندانا هرگز او را ندیده باشد؛ همچنین از این امر آگاه بود که " آرشتی وایگاه " اگر از نیت اش باخبر شود او را زنده زنده به دار می آویزد. سرانجام، یک روز که " آرشتی وایگاه " همراه با درباریان به شکارگاه رفته بود؛ کمبوجیه تصمیم گرفت تا نزد آهنگر برود و از او بخواهد که شمشیرش را صیقل دهد. همین که پایش به حیات قصر رسید، آرا، یکی از ندیمه های ماندانا به سوی او آمد و به او ادای احترام کرد (برای اولین بار بود که کسی به کمبوجیه تعظیم می کرد) آرا گفت: بانوی من، ماندانا می خواهند همین حالا شما را ببینند؛ کمبوجیه فکر میکرد در رویا سیر می کند تا با صدای آرا به خودش آمد: عجله کنید باید برویم؛ هیجان زده به سمت قصر ماندانا حرکت کرد، همینطور که از شدت هیجان نمی توانست خود را آنجا پشت در اتاق ماندانا تصور کند، چه برسد که در بزند... صدای گوش نوازی توجه او را جلب کرد: می توانید داخل شوید، منتظر شما بودم؛ ماندانا بود، قلبش تند می تپید و با همین حال وارد اتاق ماندانا شد، چه چیدمان هنری و دلنشینی... ماندانا لبخندی زد و شروع به گفتن احساسش کرد، دلم میخواست دختر آرشتی وایگاه نبودم و هنگامی که در باغ قدم میزدم و تو را در حال انجام کاری می دیدم، می توانستم کنارت می نشستم و با تو صحبت می کردم. همیشه در فکرم با مردان دیگر تفاوت داشتی و .......این کتاب بر گرفته از منابع و مآخد بسیاری مانند: آرییها و مادها، ماد ها و هخامنشیان، قرآن، اوستا، شاهنامه فردوسی، منشور کوروش، پاسارگاد، کوروش کبیر (ذوالقرنین) ابو الکلام آزاد و ... می باشد.
برشی از متن کتاب
این قانون به فرمان کوروش، پسر کمبوجیه، پادشاه ایران و چهار گوشه جهان، برای کارکنان حکومتی، سربازان و افسران قشون نوشته شده تا بر اساس این قانون، امور اداری خود را پایهریزی کنند. این قانون کامل کننده منشور آزادی بشر است. 1. کارمندان کشوری حکومت باید دارای هفت مرتبه باشد و ترفیع از یک رتبه به رتبه دیگر باید با تحصیل علوم آن رتبه صورت پذیرد و فقط کارمندان حکومتی در رتبه هفتم از ادامه تحصیل علوم معاف می باشند. 2. کارمندان کشوری حکومتی پس از 40 سال خدمت بازنشسته می گردند و مستمری خود را تا پایان عمر دریافت می کنند. 3. کسانی که برای امور دولتی استخدام می گردند باید خدمت سربازی را به پایان رسانده باشند و دوره سربازی جزو دوره خدمت آنها محسوب می گردد و در تمام این دوره حقوق خود را دریافت می کنند. 4. کارمندان لشکری، یعنی افسران هنگام ورود به خدمت باید تحصیل کرده باشند. 5. اگر افسری در دوران جنگ به گونه ای مجروح گردد که دیگر نتواند در میدان جنگ خدمت کند آخرین مستمری خود را تا پایان عمر دریافت میکند. 6. هر گاه افسری در میدان جنگ به قتل رسید زن و فرزند او آخرین مستمری او را تا زمانی که آخرین فرزند او به سن رشد رسد دریافت می کند. 7. افسران قشون باید تا 50 سالگی در میدان های جنگ خدمت کنند و بعد به قسمت خدمات اداری منتقل شوند و مدت خدمت اداری آن ها 10 سال است و بعد از آن بازنشسته خواهند شد و مستمری خود را تا روزی که زنده اند دریافت خواهند کرد. 8. سرباز انی که در میدان جنگ مجروح می شوند و دیگر قادر به جنگ نیستند،تا آخر عمر مستمری دریافت می کنند و مستمری سربازان مقتول به زن و فرزندان آنها تعلق می گیرد؛ مگر سربازان چریک که به وسیله روءسای عشایر به میدان جنگ اعزام می شوند که آنها نیز مزد و مستمری خود را توسط رئیس همان قبیله دریافت خواهند کرد. این قانون تنها برای امور اداری نوشته شده و به سه زبان پارسی، ایلامی و بابلی در خزانه پاسارگاد نگهداری خواهد شد. باشد که ملت ایران و کشورهای خراج گزار در پناه این قانون و منشور آزادی آسوده زندگی کنند.
نویسنده: فرشته نورمحمدی انتشارات: پیکان
نظرات کاربران درباره کتاب مردی که سبز بود - فرشته نورمحمدی
دیدگاه کاربران