درباره ی کتاب مهمان نوازی ملی عزیز نسین
کتاب مهمان نوازی ملی به قلم عزیز نسین و ترجمهی غلامعلی لطیفی در انتشارات فرهنگ معاصر به چاپ رسیده است. این کتاب انتشارات فرهنگ معاصر، یکی از بهترین مجموعه کتابهای داستان طنز این نویسنده ترکتبار میباشد. کتاب "مهمان نوازی ملی"، مجموعهای از نوزده داستان کوتاه و طنز است که همگی توسط "عزیز نسین"، نویسندهی معروف کشور ترکیه، به نگارش درآمدهاند. نگارنده با استفاده از فن نویسندگی و بهرهگیری از بیان طنز و دلنشین خویش، به روایت هر یک از این قصهها پرداخته و اثری خواندنی را در اختیار مخاطب قرار داده است.
به عنوان مثال در داستان هشتم که "مهماننوازی ملی"، نام دارد، عزیز نسین، یکی از خاطرات پرماجرای خود را برای خواننده تشریح میدهد. خاطرهای مربوط به مدتها پیش که همیشه در یاد و ذهن وی باقی میماند. داستان از نامهنگاریهای متعدد و مکرر یک کتابفروش به نسین آغاز میشود. کتابفروشی جوان و نواندیش که صاحب یک فروشگاه کتاب در شهرستانی دورافتاده میباشد.
وی از طرفداران سرسخت عزیز است و همواره در طی نامههای خویش، از او برای رفتن به کتابفروشی و منزلش، دعوت به عمل میآورد. در مقابل، نویسنده، نبود فرصت و مشغلههای کاری را بهانه کرده و از رفتن به این شهرستان خودداری میکند. تا اینکه، کتابفروش جوان، جهت انجام کاری شخصی، به استانبول رفته و با عزیز تماس میگیرد. وی در طی این تماس، خواستار دیدار با نویسندهی محبوب خود میشود. نسین نیز علیرغم مشغلههای کاری، درخواست او را میپذیرد و او را در منزلش ملاقات مینماید. همین ملاقات کوتاه، ماجراهایی خواندنی و پرکشش را خلق میکند.
بخشی از کتاب مهمان نوازی ملی
مهماننوازی ملی
در یکی از شهرستانهای دوردست یک کتابفروشی است که در آغاز با هم مکاتبه داشتیم. از روی نامههایش جوان نواندیشی به نظرم آمد. با آمدن هر تابستان، مرا به شهرستانی که در آن کتابفروشی داشت دعوت میکرد. من هم زیادی کار و خستگی را بهانه میآوردم و مینوشتم که نمیتوانم بیایم. او از دعوت کردن من دست برنمیداشت و به آشنایی خوانندگانم با من و خوشحالی آنها از این دیدار، اظهار علاقهی فراوان میکرد. راستش من هم، رفتن به شهرستانی که هیچوقت ندیده بودم و گذراندن چند روزی در آنجا را، خیلی دوست داشتم. اما به علت زیادی کار فرصت نمیکردم.
یک روز تابستان کتابفروش جوان به استانبول آمده بود. با تلفن پرسید که میتواند در خانهام به دیدارم بیاید؟
از ناراستی کار، بر روی یک نوشته مغلق کار میکردم و اصلا مجالش را نداشتم، اما قبولاندن بیمجالی نویسنده به خواننده بسیار مشکل است.
پرسیدم کی خیال بازگشت دارد. گفت دو روز پیش آمده و امروز غروب با هواپیما برخواهد گشت. از این قرار او هم وقت نداشت. گفتم در خانه منتظرش خواهم ماند.
طولی نکشید که کتابفروش جوان و نواندیش، که سه چهار سالی است با هم مکاتبه داریم به خانهام آمد، دست خالی نیامده بود. یک جعبه از بهترین میوههای محصول زادگاهش را به همراه آورده بود. با صراحت گفت که خیال ندارد وقتم را زیاد بگیرد. با این حال صحبت کردنمان و چای خوردنمان از یک ساعت تجاوز کرد. با لهجهی شیرین محلی حرف میزد. یک روشنفکر خود ساختهی شهرستانی بود. از این قبیل آدمها خوشم میآید، اما از دور... اگر قرار باشد به هر آدمی که از او خوشم میآید یکی دو ساعت از وقتم را بدهم، باید با نویسندگی وداع کنم، در واقع در سالهای اخیر هم همینطور بوده است.
میخواست که به شهرستان او بروم، ضمن امضا کردن کتابهایم برای خوانندگان در کتابفروشی او، چند روزی مهمانش باشم. بهعلاوه، از این فرصت برای یک دو روز استراحت استفاده کنم. استراحت! گول همین کلمه را خوردم.
فهرست
فهرست کتاب مهمان نوازی ملی
یادداشت مترجم
پیشگفتار نویسنده
یک خاطره
دوست داشتن تلسو
دریا زیر پاتونه
اسب مهتر
پنجرهی رو به غرب
چطور مینویسم؟
مگه در مملکت شما خر نیست؟
مهماننوازی ملی
خانهای روی خط مرز
حمدیفیل چگونه دستگیر شد
تو رو خدا بخورین
مراسم افتتاح دیگ
آقا مصی کمدرآمد و آقای مصطفی خان پردرآمد
این ملت فراموش نمیکنه
به اون بزرگی رو از کجا بیارم؟
روزی روزگاری
شخصیت فوقالعاده مهم
کفش مدل آلا فرنگ
مردی که نانش را از سنگ درمیآورد
- مجموعه داستان
- طنز معاصر - 5
- نویسنده: عزیز نسین
- مترجم: غلامعلی لطیفی
- انتشارات: فرهنگ معاصر
نظرات کاربران درباره کتاب مهمان نوازی ملی | عزیز نسین
دیدگاه کاربران