کتاب دو واو نوشته داوود ملک زاده توسط نشر فصل پنجم به چاپ رسیده است.
این کتاب شامل 59 رباعی می باشد که هر کدام به نوعی مضامین اجتماعی غیر متعارف را بیان می کنند. رباعی از چهار مصرع تشکیل شده که به جز یکی از مصرع ها بقیه هم قافیه هستند. شاعر این مجموعه، نگاه متفاوتی به شعر دارد. او در قالب کلاسیک، رباعی می سراید اما به راحتی لحن مدرن را در این سبک می گنجاند و از تلفیق لحن زبانی کلاسیک و مدرن شاهکاری خارق العاده می سازد. مصرع های چهارم رباعی های داوود ملک زاده، بسیار جذاب و بی نظیر هستند. او در خط آخر، به گونه ای کوبنده شعر را تمام می کند که مخاطب سر جایش میخکوب می شود و ذهنش تا مدت ها درگیر است. ملک زاده، ریزه کاری های کلامی را به خوبی رعایت می کند و آن قدر در این موضوع تبحر دارد که به نظر می رسد این رعایت کردن اصول رباعی نویسی، نوعی حرکت غیرآگاهانه است که در ذات شاعر وجود دارد. او با استفاده بهینه از مصرع های چهارم، کاری می کند که مخاطب باور کند هر احساس خوبی که در حین خواندن شعر به او دست می دهد، تجربه های حسی است. رباعی های این مجموعه ساده و روان هستند و تکرارهای غیر ضروری در مضامین آن دیده نمی شود. "دو واو" تکه ای از شعرهای این اثر می باشد که نام کتاب نیز از آن گرفته شده است؛ مجموعه ای زیبا که خواندن آن را به تمام علاقه مندان به رباعی توصیه می کنیم.
برشی از متن کتاب
خوشبخت ام: شاعرم کتابی دارم شغل ام: کلمه در آسمان می کارم پرسش: تو چگونه شعر می گویی؟ من: از سمت زمین به آسمان می بارم * تو قصه سرنوشت بر لب داری دروازه هر بهشت بر لب داری حکم دل ما به دست تو افتاده ست هرچند که آس خشت بر لب داری * هرچند که ممکن است نابود شوم من خاک شوم آب شوم دود شوم هرچند که عاشقی ندارد مرزی من آمده ام تا به تو محدود شوم * یک روز تا آمدی نشاط ام دادی هی فرصت گفت و ارتباط ام دادی یک روز که من شلوغ کردم در عشق تو نمره ی رد به انضباط ام دادی * در خلوت یک اتاق بودم من هم در حسرت بوسه داغ بودم من هم من قالب یخ، تو پاره آتش بودی ای کاش که توی باغ بودم من هم * زیبایی عشق را دلیل است انگار هر بوسه ی او بحر طویل است انگار توصیف نمی شود فقط باید خورد حلوای سیاه اردبیل است انگار * امروز دوباره غرق خوابی هستیم سرد است زمین، فکر شرابی هستیم باران - که اگر چه شاعرانه ست - اما ما مخلص آسمان آبی هستیم * دندان خبیث گرگ را می شکنیم جادوی شب سترگ را می شکنیم این بار اگر مدد کند ابراهیم تابوی بت بزرگ را می شکنیم * سهم حسنک صدای گاو است فقط چرمینه به دست مرد، کاوه ست فقط یک روز که باید بروم، می دانم سهم من از این جهان دو واو است فقط * باید که خدا همین حوالی باشد در مزرعه ها به فکر شالی باشد باران به تن اش بود و من حس کردم شاید که شبیه من شمالی باشد * من - در شب من - غم عجیبی شده است تو - خنده ی تو - خط فریبی شده است در بازی دل همیشه حاکم بودی سرباز، اسیر حکم بی بی شده است
فهرست
1 خوش بخت ام: شاعرم کتابی دار 2 تو قصه سرنوشت بر لب داری 3 هر چند که ممکن است نابود شوم 4 یک روز تو آمدی نشاط ام دادی 5 در خلوت یک اتاق بودم من هم 6 زیبایی عشق را دلیل است انگار 7 امروز دوباره غرق خوابی هستیم 8 دندان خبیث گرگ را می شکنیم 9 سهم حسنک صدای گاو است فقط 10 باید که خدا همین حوالی باشد 11 من - در شب من - غم عجیبی شده است 12 بگذار همان قصه گندم باشد 13 آن سمت: هوای کوه در سر دارد 14 هر چند که چشم زیر ابرو مانده ست 15 او با او با او با او با هم زد 16 حالا که بهار در قرق آمده است 17 با این همه غم اگر که آهی بکنم 18 تو حوصله بوسه نداری، باشد 19 تو آمده ای و باز در راهی تو 20 با این که به اشتباه خواهی آمد 21 دیروز همیشه در کف خاطره است 22 یک قطره کوچکی که دریا شده است 23 گل کردن بوسه را تداعی هستی 24 بگذار بگویند که گم راه ام من 25 از شعر کنایه دار تو می ترسم 26 یک قرص، برای قلب دیوانه کم است 27 هئچ فکر ائلمزدیم کی منه آیری باخا 28 با عطر تو من نفس نفس، عطر به عطر 29 بوی خوش کودکی نیامد، هیچ 30 این هدهد ما که هدهدی هد هد هد 31 شیطان شیطان داخل دنیا شده ایم 32 این شهر که راه سوی دریا دارد 33 کی گفت که ماه از عاشقی خسته شود؟ 34 با سرفه ی ساده و تبی خواهد کشت 35 زن نیست ولی به شکل زن می زند او 36 ای هر چه حضور از عدم آمده ام 37 یک شب که سری بر من دلتنگ زدی 38 حوای مدرن! باده از جام فرست 39 آن قصه مردمی که آمد گم شد 40 از پنجره ماه خوش ام می آید 41 شاید دل من غم بچکاند، نرود 42 یعنی تویی از پنجره ام می تابی؟ 43 در سایه تو بهار هم می آید 44 نه درس بزرگ ریزعلی را خواندیم 45 یک روز در آرزوی دیدار شده 46 می ترسم از این که بی قرارم بکنی 47 گفتند بیایید، به راه افتادیم 48 گل های بنفشه، تو به تو می آید 49 عمران! تو کجای چین و ماچین هستی؟ 50 من منتظرم دوباره یادم بکند 51 تیپا به تریپ و ژست باید بزنی 52 می ترسم از این که غم خورک باشی تو 53 یک روز شبیه ابر و باران هستی 54 عمری ست پی نام خودش در به در است 55 با سرفه نو همیشه جاری هستم 56 هر چند که من با تو برابر بوددم 57 با خر بنشین! تو گاو را مسخره کن! 58 وز می کند و همیشه در گوش من است 59 با لعنت و آه و اوه و تف می آیم.
شاعر: داوود ملک زاده انتشارات: فصل پنجم
نظرات کاربران درباره کتاب دو واو - داوود ملک زاده
دیدگاه کاربران