دربارهی کتاب ماجرای غریب و غم انگیز یک قاچاقچی در قشم
شخصیت اصلی داستان، "بوکسرعلی" نام دارد؛ وی ده سال پیش، یعنی هنگامی که تنها بیست سال داشت، با روحیه ای پر از امید و اشتیاق به قشم آمد و با ملحق شدن به گروه قاچیانی با سرکردگی "حاج اسپکتور"، فعالیت خود را در زمینه ی قاچاق سوخت آغاز کرد؛ شغلی غیر قانونی و طاقت فرسا که بوکسر علی را به مردی پرخاشگر و ناراضی مبدل ساخت.
حالا او پس از سال ها تلاش بی وقفه، تصمیم دارد با جدا شدن از گروه، زندگی ساده و آرامی را برای خود فراهم سازد. بنابراین نزد حاج اسپکتور، رئیس خود رفته، از این مرد می خواهد که ضمن پرداخت حق الزحمه ی کوشش بی وقفه ی تمام این سال ها، با خروجش از گروه موافقت نماید و با رویی گشاده او را در محقق ساختن این تصمیم یاری رساند. حاج اسپکتور، در ابتدا تمام تلاش خود را صرف می کند تا بوکسر علی را از این کار، منصرف سازد اما موفق نمی شود و در مقابل از او می خواهد، تنها یک ماه دیگر را نیز در کنار گروه بماند، وظایفش را انجام دهد و پس از طی شدن این مدت، از تشکیلات جدا شود. داستان کتاب در روز پایانی همین ماه آغاز می گردد...
بخشی از کتاب ماجرای غریب و غم انگیز یک قاچاقچی در قشم
ایوب ننه سلیمه با دهانی باز چند ثانیه ای به بوکسر علی خیره شد که ماجرا را از اول، تعریف کرده بود. بوکسر علی از چهره ی بهت زده ی او خنده اش گرفت که همان طور خشک شده و صاعقه زده به ناکجای پشت سر بوکسر علی خیره شده بود. با پوزخند گفت:
«ولک... تسمه تایم پاره کردی؟»
ایوب ننه سلیمه همان طور خیره ماند.
«های... ممدو!»
با صدای بوکسر علی از میان تمساح های درنده، دکل های نفتی گم شده، دزدان دریایی آهن دزد و ماجراجویی های بعید به خودش آمد. نفس عمیقی کشید و بلند شد. کمی در طول اتاق کوچک انتهای سوله راه رفت تا وقایع داستان بوکسر علی را هضم کند. آخر سر روی تخت نشست و سیگاری گیراند:
«همه ش قبول ... ولی او قسمت خلیفه ر چاخان کردی ها؟ آگراندیسمان کردی نه؟»
«چیچ کردم؟»
«یعنی گنده کنش روشن کردی دیه... ها؟»
«عین به عین گفتمت...»
«گنده کنش زدی برق علیو... ها؟ مو سیاکارم کاکو، سیاکاری یم نکن!»
«بی درز و پرز گفتمت...»
کام عمیقی از سیگار گرفت و دوباره همان طور سیگار به لب خشک شد و ماتش برد. داستانی را که بوکسر علی برایش در نیم ساعت گذشته تعریف کرده بود هیچ رقم باور نمی کرد.
«او قسمت سرهنگ عرب چطو؟»
«چی چطو؟»
«اونو که واتلکیدی دیگه می نه؟ با سرهنگ غراب درگیر شدی، جستی، اوسو تک تیرانداز برنو، گوله ت زد؟ علیو... آبادان شه چاقیدی هو؟»
به بوکسر علی برخورد. به تندی گفت:
«آبادان چیو چاقیدم هی آبادان شه چاقیدی... آبادان شه چاقیدی... مخت ور نمی داره، عبر!»
ایوب ننه سلیمه ساکت شد، اما همان طور در سکوت از سیگارش کام می گرفت و فکر می کرد.
بوکسر علی در پاکت را با آرامش خاصی گشود. چندین برگه ی کاغذ در آن بود که سه تا سه تا به هم منگنه شده بودند. اول تعدادشان را چک کرد و متوجه شد سه دسته ی سه تایی هستند. آن عقب ایوب ننه سلیمه با دقت مراحل گشوده شدن این پاکت ماجرا ساز را دنبال می کرد. چه چیزی ممکن بود درون پاکت باشد که برایش این همه آرتیست بازی کرده بودند؟ طبق داستان بوکسر علی باید همان کاغذهایی می بود که گذاشته بودند جلوی مرد عرب چاق درون عین الصلاح و او امضا زده بود...
خرید کتاب ماجرای غریب و غم انگیز یک قاچاقچی در قشم
کتاب ماجرای غریب و غم انگیز یک قاچاقچی در قشم به قلم متین ایزدی توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است. برای خرید میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب ماجرای غریب و غم انگیز یک قاچاقچی در قشم
دیدگاه کاربران