کتاب قصه هایی از شیخ عطار ششمین جلد از مجموعه ی قصه های خوب برای بچه های خوب، به قلم مهدی آذریزدی توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.
کتاب " قصه های برگزید از آثار شیخ عطار " نوشته ی " مهدی آذریزدی " توسط انتشارات " امیرکبیر " به چاپ رسیده است. قصه های برگزیده از آثار شیخ عطار جلد ششم از مجموعه " قصه های خوب برای بچه های خوب " می باشد. جلد ششم این مجموعه به منتخبی از آثار شیخ عطّار اختصاص دارد. " شیخ فرید الدین عطّار نیشابوری " از شاعران بسیار مشهور ایران در قرن ششم هجری است. عطار پزشک بود و در شهر نیشابور داروخانه (عطاری) داشته و با شغل خود به مردم خدمت می کرده، آرامگاه او در نیشابور است. اما بیشتر شهرت عطار از آثار ادبی و اشعار اوست. از شیخ عطار هفت کتاب شعر موجود است و از همه معروف تر سه کتاب که نام آن ها " منطق الطیر "، " مصیبت نامه " و " الاهی نامه " است. کتاب پیش رو برداشت هایی است از 21 حکایت از میان صدها حکایتی که شیخ عطار در این سه کتاب به نگارش درآورده است. این حکایت ها از نظر استاد آذر یزدی بهتر و خوب تر هستند، و با قلم نویسنده ساده تر و امروزی تر شده اند.
قصههای خوب برای بچههای خوب مجموعه کتابی است در هشت جلد که نویسنده در آن ها داستانهای قرآن و داستان های کهن را برای کودکان و نوجوانان به زبانی شیوا و رسا، بازنویسی کرده است. زنده یاد آذریزدی اولین کتاب از این مجموعه را در سال 1336 منتشر کرد. او برای این اثر در سال 1342 (1967 میلادی)، برنده جایزه یونسکو شد. این اثر به زبان های اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی ترجمه شده است.
برشی از متن
علاج گدایی روزی بود، روزگاری بود. یک مرد گدا بود که اسمش "گداعلی" بود و به گدایی عادت کرده بود و هیچ وقت تن به کار نمی داد. چرا گدایی می کرد؟ این هم خودش سوالی است. آخر این گدا علی وقتی پسرکی ده ساله بود شاگرد آهنگر بود و روزی دهشاهی مزد می گرفت. اسمش هم علی آقا بود. یک روز علی آقا کوزه را برداشت که ببرد آب کند ولی کوزه در میان راه شکست و علی آقا ترسید که اگر دست خالی به دکان برگردد استادش او را سرزنش کند. همان جا کنار کوچه نشست و شروع کرد به گریه کردن. پیرمردی سر رسید و یک شاهی به او داد و گفت: «بچه جان گریه نکن.» پسرک گفت: «ولی من گدا نیستم، کوزه هم مال استاد آهنگر است.» پیرمرد گفت: «خوب، عیبی ندارد، تو با این پول یک کوزه بخر که استاد آهنگر با تو دعوا نکند، کوزه را هم یک شاهی می فروشند.» پیرمرد پول را داد و رفت. پسرک هنوز نشسته بود که یک پیرزن هم سررسید و کوزه شکسته را دید. او هم یک شاهی داد و گفت: «برو کوزه بخر.» حالا پسرک پول دو تا کوزه را داشت ولی یک نفر دیگر هم سر رسید و یک شاهی پول و یک تکه نان به او داد. بعد یک نفر دیگر و یکی دیگر.... پسرک دید از صبح تا شب در دکان آهنگری کار می کند و ده شاهی مزد می گیرد ولی حالا نیم ساعت آنجا نشسته و بیست شاهی پول به دست آورده. دیگر بداخلاقی استاد آهنگر هم نیست. ظهر که شد زن همسایه هم از خانه در آمد و کوزۀ شکسته را دید. برگشت به خانه و یک کوزه مانند آن را آورد و به پسرک داد و گفت: «بلند شو کوزه را آب کند و برو به کارت برس. هرچه اینجا بنشینی فایده ندارد.» پسرک گفت: «اخر دیرشده و استادم مرا می زند.» زن همسایه گفت: «من می آیم سفارش می کنم.» همراه علی آقا آمد و به استاد آهنگر گفت: «استاد جان: این بچه تقصیری نداد، آب انبار شلوغ بوده، در آب انبار شلوغ هم کوزه زیاد می شکند، این دفعه او را سرزنش نکنید، بعد از این بیشتر حواسش را جمع می کند.» استادگفت: «بسیار خوب.» اما وقتی زن رفت استاد آهنگر به علی گفت: «ببین پسر، وقتی کوزه شکست باید زود برگردی و بگویی کوزه شکست، نه اینکه از من بدگویی کنی و از مردم کوزه گدایی کنی. من شاگردی که آبرویم را ببرد نمی خواهم. از همین حالا این ده شاهی مزدت را بگیر و برو دنبال بازیگوشی و گدایی. اگر گدا نبودی از مردم چیزی نمی گرفتی.» پسرک دید دیگر نمی تواند حرفی بزند، بیست شاهی هم پول گدایی توی جیبش هست. از دکان بیرون آمد و کنار کوچه قدری ایستاد و فکر کرد. با خود گفت: «اول بروم آن شکسته های کوزه را جمع کنم که دم خانه آن زن خوب کثیف نباشد.» آمد کوزه شکسته را جمع کرد و دید اگر حالا برود خانه، زن پدرش هم با او دعوا می کند که چرا بیکار شده. رفت در یک کوچه دیگر و کوزه شکسته را کنار دیوار گذاشت و پایش نشست و گفت: «یک فال بگیرم ببینم بروم خانه یا نه.» روی زمین تند تند چند تا خط کشید و بعد گفت نام یکی را می گذارم خیر، یکی را هم شر، اگر با خیر تمام شد می روم، اگر با شر تمام شد صبر می کنم. فال خیر و شر را شمر دید شر است. گفت صبر می کنم تاببینم چه می شود. نشسته بود و یک مرد آمد و پرسید: «کوزه مال کی بود که شکست؟» گفت: «مال استاد آهنگر بود، رفتم آب کنم شکست.» آن مرد هم یک شاهی پول داد و گفت: «حالا برو یک کوزه نو بخر.» آن روز شب شد و علی آقا آمد خانه و از ترس زن باباب موضوع کوزه و بی کاری را نگفت. فردا هم رفت سراغ کوزه شکسته و با این کار به گدایی عادت کرد: یعنی مردم او را گدا کردند. هیچ کس برای ثواب کردن به او درس نداد که سواد دارش کند و شخصیت او را بزرگتر کند، ولی برای ثواب کردن به او یک شاهی یک شاهی پول دادند و او را چشته خود کردند که گدایی کن، گدایی کن... هوش آدم هم درهر راهی که بیفتد در همان راه پیش می رود، یکی در کنار صنعت پیش می رود و اختراع می کند، یکی در گدایی حیله سازی می کند. کودک کوزه شکن کم کم یاد گرفت که هر چه بیشتر فقیر و درمانده به نظر بیاد مردم بیشتر کمک می کنند تا درمانده و گدا بماند! هر روز یک اختراعی کرد تا بیشتر بدبخت به نظر بیاید: دستش را چلاق کرد، پایش را لنگ کرد، لباس هایش را خاک مالی کرد....
نویسنده
" مهدی آذر یزدی " نویسنده معروف داستان های کودکان در سال 1301 در خرمشاه یزد متولد شد. وی از هشت سالگی همراه پدرش روی باغ و زمین رعیتی کار کرد. استاد آذر یزدی در 1322 به تهران آمد و مقیم تهران گردید. تحصیلات او بیشتر در حوزه های علمی و دینی قدیم انجام شده است. قبل از آنکه به کار نگارش داستانهای کودکان بپردازد، به مشاغل گوناگون و از جمله عکاسی و کتابفروشی اشتغال داشته است. او اولین نویسندهای است که در ایران به فکر نوشتن داستان برای کودکان و نوجوانان افتاد. به همین دلیل است که عنوان «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را به او دادهاند. وی از سال 1336 با توجه به زمینه و مطالعات وسیع قبلی اش شروع به نوشتن داستانهای گوناگون برای کودکان نمود. وی با انتخاب سبک بخصوصی در تهیه و نگارش داستان هایش بصورت یکی از نویسندگان ورزیده و مطلع داستانهای کودکان در ادبیات معاصر ایران در آمده است. وی در سال 73 بدلیل نداشتن پول اجاره خانه در تهران دوباره به یزد بازگشت. به خانه پدری رفت که با آرامش بنشیند و بنویسد؛ پشیمان شد، ولی دیگر توان جابه جایی نداشت. آذریزدی نویسنده ادبیات کودکان ایران در بازنویسی و بازآفرینی آثار کهن پیشگام بوده و همواره در آرامش به کار خود داده است. تعدادی از نوشته های آذر یزدی عبارتند از: "قصه های تازه از کتابهای کهن"، "خیر و شر"، "حق و ناحق"، "ده حکایت"، "بچه آدم"، "پنج افسانه"، "مرد و نامرد"،" قصه ها و مثل ها"، "هشت بهشت"، "بافنده دانا"، "اصل موضوع و دوازده حکایت دیگر"ý،" فرهنگ یزدی"ý، "دستور طباخی و خانه داری"ý، "لبخند"ý،" گربه ناقلا"ý، "مثنوی بچه خوب"،" خاله گوهر"، "فالگیر"ý، "مکتبخانه"ý،" قصه های سادهý"،" گربه تنبلý"، "چهل حدیث" و ... معروف ترین کتاب آذر یزدی " قصه های خوب برای بچه های خوب" نام دارد که در 8 جلد گردآوری و تالیف شده است. آذر یزدی دوست کودکان ایران که او را پرتیراژترین نویسندهتاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران میدانند به غیر از کتاب فرزندی نداشت و هرگز ازدواج نکرد. وی زمانی که برای آخرین بار به کرج آمد تا نوشتن را سر بگیرد و دو کارش را کامل کند و به چاپ بسپرد راهی بیمارستان شد و درهیجدهم تیر 88 در هشتاد و هفت سالگی در تهران دار فانی را وداع گفت. به خاطر آثار ارزشمند او در حوزه کتاب کودک، روز درگذشت او به نام روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نامگذاری شده است.
فهرست
چند کلمه با بچه ها جنس کمیاب و گران دندان سفید کودک ماهیگیر خدا پرست علاج گدایی یکی بود دو تا نبود ریش عابد حماسه ی گنجشکی اسفند دود کن پیر چنگی تجارت و شانس هدیه کودک ودانا پند کلاه نمدی دییوانه ی نی سوار گدای عاشق آب تازه، آب نو لعنت بر شیطان مار و مارگیر سنگ آسیاب خوشبخت و بدبخت
- نویسنده: مهدی آذریزدی
- انتشارات: امیرکبیر
نظرات کاربران درباره کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب 6 (قصه هایی از شیخ عطار)
دیدگاه کاربران