دربارهی کتاب روزگار سپری شده ی مردم سالخورده
کتاب روزگار سپری شده ی مردم سالخورده توسط نویسنده مشهور معاصر "محمود دولت آبادی" نوشته شده است. این سه جلد با سه عنوان فرعی منتشر شدهاند که "اقلیم باد" عنوان این جلد از کتاب است. دو کتاب دیگر به ترتیب جلد "برزخ خس" و "پایان جغذ" نام دارند.
در دو جلد اول، داستان در روستا پیش میرود و در جلد سوم ماجراها به شهر کشیده میشوند. کتاب حاضر، در روستای "کلخجان" و روستاهای اطرافش میگذرد و روایتی متفاوت از مردم سختکوش و ستمدیده روستایی دارد. شخصیتهای داستان همگی مردمان شریفی هستند که سالها زیر بار ظلم، مشقتهای زیادی کشیدهاند و به سختی زندگیشان را گذراندهاند.
ماجراهای این اثر روی توصیفات زندگی سه شخصیت پیش میرود که هر کدام در زندگی مشکلاتی دارند و این دغدغهها تحت تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی به وجود آمده است. زمان این روایت، به دوره ناصرالدینشاه برمیگردد و دولتآبادی بخشی از تاریخ ایران را به زیبایی هرچهتمامتر به تصویر میکشد.
توصیفات دقیق و هوشمندانه این نویسنده، پیوند مناسبی بین تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران برقرار میکند و از رویدادهای مهمی میگوید که در شکلگیری شخصیتهای رمان بیتأثیر نبودهاند. یکی دیگر از ویژگیهای این رمان، شروع قوی و تاثیرگذاری است که از همان ابتدا خواننده را به داستان وصل میکند و این ارتباط تا پایان داستان پا برجا میماند.
محمود دولتآبادی با فن نویسندگی خاص و بکرش، اثری خلق کرده است که از شاهکارهای ادبیات ایران به حساب میآید. با خواندن این کتاب، لحظاتی را تجربه خواهید کرد که بدون شک لحظاتی سرشار از لذت کتابخوانی هستند، پس پیشنهاد میکنیم مطالعه این اثر دوستداشتنی را از دست ندهید.
بخشی از کتاب روزگار سپری شده ی مردم سالخورده؛ نشر چشمه
عمو یادگار لنگ بود و اندکی کج و خمیده به جلو راه میرفت و چهرهای مثل چهره موش خاکی داشت همچنان کوچک و تیز با چشمان ریز و روشن. چابک بود و دمی بیکار و یله نمیشد او را دید، مگر لحظاتی که رها از کار کشنده روزانه پاشنه سرش را روی بالش قدیمی تکیه میداد، پلکهارا بر هم میخوابانید و به آواز ترکمنی رادیو قدیمیاش گوش میداد. درچنان لحظاتی حس میشد که او خستگی سرنوشت خود را از منفذهای پوست تن کج وکولهاش بیرون میدهد. عمو یادگار مثل یک زخم کهنه بود.
ذات پدرت کج بود عمو جان. آن شب... آن شب می دانی با من چه کردند ؟ نمیدانی، از کجا بدانی! حتی تصورش را هم نمیتوانی بکنی خدا ازشون نگذره، خدا ازشون نگذره. من یتیم بودم توی شکم مادرم یتیم شده بودم معصوم بودم من... خدایا... این ستمهایی که بر آدم روا می شود جوابش را که باید بدهد. بالاخره مثل سگ سرمازده خودم را رساندم به خانهمان و انتظار داشتم که زن بابات بیاید جلو و بنای فحش و دشنام را بگذارد و شروع کند به کسر و کم شمردن و خوار کردن من اما او همچو کاری نکرد و هیچ حرفی نزد.
فقط نگاه کرد به بتههای کلخچ روی پشتم و سرش را انداخت پایین و رفت تو اتاق خودشان و من رفتم طرف تنور که حالا دیگر سرد شده بود چون که لابد آتش خوریژهایش را برده بودند زیر کرسیها. بغل هیزمم را پای تنور گذاشتم و دویدم توی اتاق عمه تا بلکه خودم را یک جوری گرم کنم و تو دلم خدا را شکر کردم که بابات خانه نیست.
دویدم زیر کرسی و لحاف را کشیدم سرم و وانمود کردم خوابم برده اما راستش این بود که هنوز از ترس سرما میلرزیدم و اطمینان نداشتم که خوابم ببرد... شاید چرتم برده بود یا اینکه پلکهام تازه گرم شده بود یا اینکه... هر چه بود نمیدانم چند دقیقه یا چند ساعت گذشت که ناگهان انگار آسمان و زمین به هم ریخت و در یک آن دیدم که مجمعه و چراغ بالای کرسی پرتاب شدند یک طرف، لحاف کرسی از روم کشیده شد و دیگران هم - خورشید و حبیب- از ترس سرجاشون خشکشان زده. گفتم: "برارجان گوه خوردم." و پی در پی همین را گفتم اما عبدوس با این حرفها قانع نمیشد چون پیشتر آنقدر پرش کرده بودند که همچه حرفهایی به حالش کارگر نمیافتاد.
دیگران هم همچو وقتهایی جرأت پادرمیانی نداشتند و نمیخواستند خودشان را توی مخمصه بیاندازند چون که آن شمر به هیچ کس ابقا، نمیکرد. عمهات چسبیده بود به دیوار و مثل بید میلرزید حبیب را نمیدانم چطور خودش را کشانیده بود به تاریکی بیرون از خانه زده بود به کوچه و من مثل گوی از در خانه پرانیده شدم بیرون چارتا معلق زدم و افتادم میان گودال خاکستر میان حیاط. همانجا که کره خر غر شمالها خسبیده عر کشیده بود و...
هنوز خودم را جمع نکرده بودم که باز تو درستای میرغضب بودم و زیر مشت و لگد داشتم برده میشدم طرف اتاقی که بگو حجله خانه حساب میشد و زن بابات را دیدم ایستاده تو درگاهی و از قضا دارد میلرزد و تازه بند دهانش را باز کرده و دارد فحشهای این بدتر از آن نثار من میکند.
کتاب روزگار سپری شده ی مردم سالخورده، به قلم محمود دولت آبادی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
- 3 جلدی
- نویسنده: محمود دولت آبادی
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب روزگار سپری شده ی مردم سالخورده | محمود دولت آبادی
دیدگاه کاربران