دربارهی کتاب قلعهی سرنوشتهای متقاطع اثر ایتالو کالوینو
کتاب "قلعهی سرنوشتهای متقاطع" اثر "ایتالو کالوینو" نویسندهی صاحبنام ایتالیایی میباشد که رمانی متفاوت را برای مخاطب تشریح میکند. کالوینو، محتوای داستان این کتاب را در دو بخش تحت عناوین "قلعهی سرنوشتهای متقاطع" و "میخانهی سرنوشتهای متقاطع" و با الهام گرفتن از کارتهای "تاروت" و بهرهمندی از خلاقیت خویش و برداشتهای شخصیاش از نوع چیدمان کارتها کنار یکدیگر، به نگارش درآورده است.
در واقع تاروت ها، کارت هایی قدیمی هستند که از مجموعه ی هفتاد و هشت کارت، شامل ده کارت عددی و چهار کارت درباری برای هر خال (جام، سکه، چوب دست، شمشیر)، بیست و یک کارت تاروت کبیر و یک دلقک تشکیل شده اند و جهت بازی و فالگیری مورد استفاده قرار گرفته و در فرانسه و ایتالیا نیز به شدت محبوب می باشند. نویسنده از این خلاقیت در طول متن قصه نیز بهره می برد. داستان، از داخل یک قلعه واقع در جنگلی انبوه آغاز می گردد؛ قلعه ای بزرگ و مجلل که جهت پذیرایی و استقبال از مسافران بین راهی، محیا گردیده است.
راوی قصه که خود نیز یکی از مسافران جنگل می باشد، پس از پشت سر گذاشتن مسیری سخت و دشوار، جهت طلب غذا و مکانی برای استراحت، وارد این قلعه شده و متوجه موضوعی خاص و عجیب می شود؛ بنا به دلایل نامعلومی، هیچ یک از مسافران توانایی سخن گفتن را نداشته و مجبور هستند با اشاره منظور خود را به دیگران منتقل نمایند. تا این که، صاحب قلعه با ارائه ی کارت های تاروت، و بدون بر لب آوردن کوچک ترین سخنی، از میهمانان خود می خواهد با استفاده از تصاویر موجود بر روی کارت های مذکور، سرنوشت خود را برای دیگران نقل کنند. با پذیرش این پیشنهاد از جانب یکی از مسافران، و در دست گرفتن کارت ها توسط او، راوی به تشریح داستان هایی پر فراز و نشیب و مهیج از افراد حاضر در قلعه پرداخته و مخاطب را با خود همراه می کند.
بخشی از کتاب قلعهی سرنوشتهای متقاطع؛ نشر قطره
قلعه
در میان جنگلی انبوه، قلعه ای بود که به همه ی مسافران شب در راه مانده پناه می داد: شوالیه ها و بانوان، و ملازمان سلطنتی و رهروان عادی.
از پل متحرک تق ولقی گذشتم، در حیاط تاریکی از روی زین پایین پریدم. مهتر خاموشی اسبم را گرفت. از نفس افتاده بودم، پاها به سختی وزنم را تحمل می کردند؛ بعد از ورود به جنگل با شواهدی مواجه شده بودم، رودررویی ها، تظاهر اشباح، دوئل ها، طوری که نمی توانستم نه به حرکات و نه به افکارم نظم و ترتیب دهم.
از پلکانی بالا رفتم؛ خود را در سالنی مرتفع و جادار یافتم: کلی آدم ـ مطمئنا مهمانان عبوری، که در مسیرهای میان جنگل از من جلو زده بودند ـ نشسته برای شام پشت میزی روشن با نور شمعدان ها.
کوشیدم نگاهی به اطراف بیندازم، حسی عجیب، یا بهتر بگویم: دو حس متمایز در ذهنم قاطی می شد، که از خستگی و تشویش هنوز کمی متزلزل بود. به نظرم می رسید در بارگاه مجللی باشم، جایی که از چنین قلعه ی روستایی و دورافتاده ای انتظار نمی رفت؛ و نه فقط به خاطر اثاث گران قیمت و ظروف حکاکی شده، بلکه به دلیل آرامش و آسودگی حاکم میان افراد پشت میز، تمام زیبایی افراد و لباس ها با برازندگی پرزرق وبرق.
هم زمان متوجه حسی اتفاقی و نابسامان شدم، اگرچه نه دقیقا به خاطر بی بندوباری، انگار این جا نه مسکنی اربابی که مهمانخانه ای عبوری بود، جایی که افراد ناآشنا با هم، با موقعیت های متفاوت و از کشورهای مختلف، یک شب را کنار هم زندگی کنند و آن جا بی قید و بندی موجب شود هر کس از قوانین حاکم بر محیط زندگی اش رها شود ـ مثل کناره گیری از روش های ناآسوده تر زندگی ـ تا درنتیجه به شیوه های آزادتر و متنوع تری میدان دهد. درواقع، دو حس متضاد می توانستند به شیء واحدی دلالت کنند: یا قلعه، سالیان متمادی فقط مکانی بوده برای توقف، و به تدریج تبدیل شده به مهمانخانه، و ارباب و بانوی اش به مهمان خانه چی، اگرچه هم چنان با حفظ مهمان نوازی شاهانه ی خود؛ یا میخانه ای بوده، از همان ها که اغلب حوالی قلعه ها دیده می شود.
نوشگاهی برای سربازان و سواران، شاید تهاجم به سالن های قدیمی اشرافی ـ قلعه مدت ها متروکه بوده ـ برای استقرار نیمکت ها و بشکه ها، و شکوه و جلال همچو محیطی ـ به همراه آمد و رفت مشتریان بلندآوازه ی ثابت ـ به مسافرخانه شکوهی ناپیدا اعطا کرده بود، و این چنین به سر سودایی مهمان خانه چی و همسرش افتاده، که دست آخر به این باور برسند حاکمان بارگاهی طراز اول اند.
چنین افکاری، روراست بگویم، فقط لحظه ای فکرم را مشغول کرد؛ قوی تر از آن آسایش خاطر ناشی از صحت و سلامتم بود در میان همراهانی برگزیده، و اشتیاق برای باز کردن سر صحبت (به اشاره ی دعوت مردی که به نظر می رسید صاحب خانه ـ یا میزبان ـ باشد، در آخرین جای خالی نشستم) تا سرگذشت ماجراجویی هایی را که از سر گذرانده بودیم، با هم سفرهای مان ردوبدل کنیم. اما سر این میز، برخلاف مهمان خانه ها و بارگاه ها، هیچ کس کلمه ای بر زبان نمی آورد. وقتی مهمانی از کنار دستی اش می خواست نمک یا زنجبیل را به او بدهد، به اشاره می گفت، هم چنین خدمتکارها را هم به اشاره فرا می خواند تا برایش تکه ای تیمبالوی قرقاول ببرند یا...
کتاب قلعهی سرنوشتهای متقاطع اثر ایتالو کالوینو با ترجمهی شیرین معتمدی توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب قلعهی سرنوشتهای متقاطع
مقدمه
قلعه
داستان تنبیه فرد ناسپاس
داستان کیمیاگری که روحش را فروخت
داستان عروس نفرین شده
داستان دزد مقبره ها
داستان اورلاندوی دیوانه ی عشق
داستان آستولفو در ماه
تمام داستان های دیگر
میخانه ی سرنوشت های متقاطع
داستان آدم دودل
داستان انتقام جنگل
داستان قلمرو خون آشام ها
دو داستان درباره ی جست و جو و گم شدن
من نیز می کوشم تا داستانم را بگویم
ده داستان از دیوانگی و ویرانی
- نویسنده: ایتالو کالوینو
- مترجم: شیرین معتمدی
- انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب قلعهی سرنوشتهای متقاطع | ایتالو کالوینو
دیدگاه کاربران