معرفی کتاب شرلوک هولمز علیه دراکولا اثر جان اچ واتسون
کتاب "شرلوک هولمز علیه دراکولا"، داستانی معمایی و پلیسی می باشد که با نقل ماجراهایی مهیج و پر تشویش، خواننده را تا پایان با خود همراه می سازد. شخصیت اصلی داستان، "شرلوک هولمز"، کارآگاهی حرفه ای و خردمند است که دوست و همراهی صمیمی به نام "واتسون" دارد. در واقع، مخاطب ماجرای این رمان را از زبان واتسون می خواند؛ داستان در سال 1890، و پس از دریافت تلگرافی از جانب "توماس سی. پارکر" اتفاق می افتد؛ توماس، مردی جوان، بیست و شش ساله با چشمانی آبی رنگ و سری طاس از اهالی شهر "ویتبی" است که به عنوان خبرنگاری قابل اعتماد، در روزنامه ی "دیلی گراف"، فعالیت می کند. وی در طی تلگراف مذکور، از شرلوک هولمز طلب همکاری کرده و پس از ملاقات با این کارآگاه معروف، درخواست خود را مبنی بر حل معمایی بزرگ که نیمه های شب پیش رخ داده، ارائه می نماید. میل و علاقه ی درونی هولمز جهت بازگشایی معماهای سربسته، موجب پذیرش همکاری او می گردد؛ در همین راستا، از توماس می خواهد تا ماجرا را با جزئیات کامل شرح دهد. پارکر نیز که در شب واقعه، جهت تهیه ی گزارشی با موضوع ارزش کار شرکت های کشتی رانی، در بندرگاه ویتبی حاضر بود، تمامی وقایع را شرح می دهد. ماجرا از این قرار است که پس از ساعت 12 شب، به طور ناگهانی توفانی سهمگین آغاز شده و کشتی غریبه ای را که به بندر مذکور نزدیک می شد را دچار بحران می کند. اما در کمال تعجب، کشتی از نابودی حتمی نجات می یابد؛ پس از آرام گرفتن شرایط جوی، افراد حاضر در بندر شاهد صحنه ای عجیب و وحشتناک بر روی عرشه ی کشتی غریبه می شوند؛ جسدی با طناب به سکان کشتی بسته شده بود و همراه با حرکت های ناگهانی و تند کشتی، تکان می خورد ولی ماجرا به این جا ختم نمی گردد چرا که هیچ خدمه ای نیز بر روی کشتی مشاهده نمی شود تا بتوان اطلاعاتی را به دست آورد. همین موضوع به معمایی بزرگ مبدل می گردد که کسی جز شرلوک هولمز توانایی حل آن را ندارد.
برشی از متن کتاب شرلوک هولمز علیه دراکولا اثر جان اچ واتسون
فصل 1: کشتی مرگ
نیازی به مراجعه به یادداشت هایم در سال 1890 نیست تا به خاطر بیاورم ماه اوت همان سال بود که دوست عزیزم، آقای شرلوک هولمز، با اندکی کمک از جانب من، واکاوی وحشتناک ترین و مخوف ترین رازی را آغاز کرد که افتخار روایت کردنش با من است. کسانی که با این مشروحات احیانا بی ربط آشنا هستند شاید به خاطر داشته باشند که من چنین چیزی را پیش تر چند بار گفته ام؛ به ویژه در ماجرای دوشیزه سوزان کوشینگ اهل محله ی کرویدون لندن و بسته ی هولناکی که پست برایش آورد ـ که این داستان با نام «ماجرای جعبه ی مقوایی» نیز خوانده می شود. برای دفاع از خود، فقط می توانم بگویم ماجرایی که می خواهم شرح دهم تنها ماجرایی است که هولمز نیز درباره ی ماهیت شگفت سلسله رویدادهایش با من هم نظر است، رویدادهایی که باعث شد ما از لحاظ روحی و جسمی منزل آسوده ی او در خیابان بیکر را ترک کنیم و روانه ی طبیعت برفی و بی رحم یکی از شرقی ترین نواحی قاره ی اروپا بشویم. موج گرمای ابتدای ماه اوت تازه آغاز شده بود و آن هایی که استطاعت رفتن به ییلاقات را داشتند لندن را ترک کرده بودند. خلق من هم که با بالا رفتن دما بد و بدتر می شود ـ گرچه در مدت اقامتم در هند، که قرار نبود بلندمدت باشد، بدتر از این ها را هم تحمل کرده بودم ـ بنابراین تصمیم گرفتم از فرصت استفاده کنم و هوایی عوض کنم تا به همسرم هم فرصت بدهم از من، که چند روزی عزلت نشین شده بودم، دور باشد. اواخر صبح بود که مجالی یافتم سری به منزل به هم ریخته ی دوستم بزنم و او را سخت مشغول نوشتن کتابچه ای یافتم که بسیاری از مجرمان آرزو دارند به آن دست یابند. بعد از این که حال و احوال پرسی مان تمام شد و من روی صندلی روبه رویش نشستم، هولمز سکوتی را که چند دقیقه ای حکم فرما شده بود شکست و گفت: «حق با تو بود، واتسون. دکتر گریمزبی رویلت قاتل و زورگو بود و کاملا مستحق سرنوشتش.» من هم گفتم: «کاملا.» و بعد که متوجه شدم او پاسخ درونی ترین افکارم را داده، جا خوردم و در صندلی ام به جلو خم شدم و با ناباوری به او خیره شدم. بلند گفتم: «هولمز عزیز! این یکی دیگر در ذهنم نمی گنجد! باید بپذیرم که تو از محدوده ی عقل گذشته ای و الان هم ردیف پیش گوها و فکرخوان هایی » نیشخند زد و به صندلی اش تکیه داد و پیپش را، که از چوب درخت گیلاس ساخته شده بود، با تنباکوهایی پر کرد که در ته چاروق ایرانی همیشه دم دستش مانده بود. مابین پک هایی که می زد، گفت: «شک دارم چیزی این قدر اسرارآمیز باشد. هیچ شعبده ای در ساختمان دویست و بیست و یک بی اتفاق نمی افتد، جز این که یک نفر بر مشاهده تاکید دارد و بر اساس همان مشاهدات استنتاج می کند.» گفتم: «اما من که کار قابل مشاهده ای نکردم! مثل مجسمه نشسته ام! ...
(مجموعه ادبیات پلیسی) - (ماجرای کنت خون خوار) (به کوشش: لورن دی. استلمن) نویسنده: جان اچ. واتسون مترجم: نیما م. اشرفی انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب شرلوک هولمز علیه دراکولا
دیدگاه کاربران