loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب گرگی و مگس - شهر قلم

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب گرگی و مگس نوشته‌ی کری فیگن و ترجمه‌ی هانیه سیف با تصویرگری زویی سای از سوی انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است‌.

"رناتا ولفمن" دختر یکی یکدانه‌ی خانواده است و علاقه‌ی خاصی به پوشیدن تی شرت سفید و شلوار دوبنده دارد.‌همه‌ی لباس های رناتا یک شکل و یک رنگ هستند و هیچ لباسی غیر از تی شرت سفید و شلوار دوبنده ندارد! هر وقت پدر و مادر او را به خرید می برند، لباس های مختلفی را پیشنهاد می کنند اما او باز هم همان رنگ و مدل همیشگی اش را می خرد! رناتا هیچ دوستی ندارد و اصلا دلش نمی خواهد با کسی ارتباط داشته باشد و هر چه پدر و مادر اصرار می کنند با یکی از هم کلاسی ها یا بچه های همسایه دوست شود، او قبول نمی کند و تنهایی را ترجیح می دهد. روزی کسی در خانه را به طرز عجیبی به صدا در می اورد و رناتا بعد از باز کردن در با لیوینگستون، پسر همسایه رو به رو می شود که در حال فرار کردن از دست برادر بزرگ ترش به خانه‌ی آنها پناه آورده! رناتا در یک لحظه دلش برای پسرک می سوزد و در را باز می کند. با ورود پسر همسایه به خانه‌ی آنها، رناتا پی می برد که وجود یک دوست، آن قدرها هم که فکر می کرد، بد و بیهوده نیست و با حضور او اتفاقاتی پیش می آید که بر روی رناتا تاثیرات زیادی می گذارد.


فهرست


فصل 1: مرسی، ولی نه ممنون فصل 2: بزرگ تر فصل 3: کار درست فصل 4: چیزی که من می بینم تو هم می بینی؟ فصل 5: چیزی آن بیرون فصل 6: شنا کردن فصل 7: صبحانه ی در حال پرواز فصل 8: اثاثیه ی شناور فصل 9: خوش شانس

برشی از متن کتاب


رناتا دوست داشت چیزهای مختلف بسازد. این کار را خوب بلد بود و دلم می خواست تمام کارهای ساختن را خودش انجام دهد. این طوری دیگه مجبور نبود، آن طور که بزرگ ترها اصرار داشتند، با دیگران «همکاری» کند. مجبور نبود با دیگران «موافقت کند» یا «به عقایدشان احترام بگذارد». می توانست کارها را درست آن طور که خودش دلش می خواست انجام بدهد. در اتاقش ماکتی از پل گلدن گیت بود که با چوب بستنی درست کرده بود. در این ماکت سیصد و دوازده چوب بستنی و چهار بطری کامل چسب به کار رفته بود. ماکت جنگل استوایی اش هم داخل حمام بود. چندین درخت پلاستیکی کوچک را روی یک سینی قدیمی چای چسبانده بود. با نوارهای پلاستیکی سبز رنگ باریکی که از یک کیسه ی زباله بریده بود، گیاهان رونده درست کرده بود. هر وقت می خواست دوش بگیرد جنگل استوایی را با خودش می برد. در ایوان پشتی هم تیرکمانی بود که از فنجانی پلاستیکی، یک تکه ی شکسته ی چوب هاکی و یک بند لاستیکی درست کرده بود؛ با آن برای سنجاب ها بادام زمینی پرتاب می کرد. رناتا سرش را خاراند. خاراندن سرش به او کمک می کرد فکر کند. همه ی این پروژه ها کوچک بودند. شاید وقت یک چیز بزرگ تر بود. همان موقع بود که یاد جعبه ی یخچال افتاد. پدر و مادرش یک یخچال جدید خریده بودند او نمی توانست بفهمد چرا یک یخچال جدید این قدر پدر و مادرش را هیجان زده می کرد. باباش گفت: «ببین! یخ های قالبی درست می کنه!» مامانش جیغ و فریاد کرده بود که: «شگفت انگیزه، کاهو را مثل روز اولش ترد و تازه نگه می داره.» چیزی که برای رناتا جالب بود جعبه ی مقوایی بزرگی بود که با یخچال آمده بود. از پدر و مادرش خواسته بود آن را دور نیندازند. جعبه در زیرزمین بود...        

نویسنده: کری فیگن مترجم: هانیه سیف انتشارات: شهر قلم



نظرات کاربران درباره کتاب گرگی و مگس - شهر قلم


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب گرگی و مگس - شهر قلم" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل