کتاب گود نوشته ی مهدی افشارنیک، توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این رمان اثری تاریخی، سیاسی، اجتماعی و ادبی است و با توجه به اولین اثربودن این نویسنده از استحکام و انسجام خوبی برخوردار است. او تلاش کرده پیش از کودتای 28 مرداد 1332،خود کودتا و حتی تا انقلاب پیش برود و تاریخ سیاسی ایران را از دل مردمان آن روزگار با نثری شیوا و مستحکم روایت کند. در این کتاب به خوبی مشاهده می کنیم که تاریخ را ما انسان ها می سازیم، ما در ساخت تاریخ نقش داریم، اما نه آنگونه که می خواستیم. بی آنکه شاید خودمان متوجه شویم همه ی ما مهم هستیم. نمادها در کتاب موج می زنند، برای مثال مخاطب مدام منتظر است که آیا سقف بازار قدیمی تهران بالاخره می ریزد یا نه، سقف در واقع نماد انسجام بازار، و آن بوی بد "گود" که اعضایش در کودتا نقش داشتند؛ نیز نشان از فاجعه ی 28 مرداد دارد که در حال وقوع است. افشارنیک که خود روزنامه نگار هم هست، به خوبی توانسته ایران را به تصویر بکشد. او در این کتاب عناصر تاریخی و خیالی را به هم آمیخته است از کودتا و ترور شریف واقفی تا ماجراهای انسان هایی خیالی که در سازمان نقش داشته اند. نویسنده که خود متولد دروازه دولاب است، با لحنی عامیانه نوشته تا حکایت یک انسان عامی از تاریخ ایران را نشان دهد. فصل های کتاب دوره های مختلف تاریخ ایران هستند که به صورت رفت و برگشتی ارائه شده اند. در مجموع می توان گفت این نوشته یکی از معدود آثار سیاسی و تاریخی برجسته ی ادبیات معاصر ایران است که مورد توجه منتقدین و مخاطبین قرار گرفته است.
برشی از متن کتاب
فصل اول روضه ی حاج عیسی اون روز آفتاب داغ بود و نور از سر گنبدهای تاق بازارچه خودش رو به کف زمین رسونده بود. حفره ی سر گنبدها رو یه مدتی بود بسته بودن و حیوون جمع شده بود. کفترها توی دهنه ی حفره ها لونه کرده بودن و هر از گاهی فضله شون می ریخت روی سر یکی که حواسش نبود از زیر حفره رد نشه. بدتر از فضله خون کفتر بود. گربه های بازارچه از روی تاق می رفتن به لونه ی کفترها چنگ می زدن و جوجه یا کفتری رو خفه می کردن. حاصل این شبیخون، قطره ای خون یا پری خونی بود که می چکید یا می افتاد روی سر مردم. ولی انقدر همه گفتن بازارچه خفه و تاریک شده که حاج ذوالفقار به کارگرهاش گفت «بپرین سر حفره ها رو باز کنین، بی نور و آفتاب کسبمون می خوابه.» میونه ی بازارچه اون ورتر از کوچه ی صدتومنی پشت ماست بندی خدامی نرسیده به پیچ حموم قبله، عباس مروارید داخل حجره اش به بار پنیر ترکمن چای نگاه می کرد و نکش رو می چشید. قبل از چشیدن نمک خیالش از شل و سفت بودن پنیر راحت شده بود. پنیر از نظر اون باید نه شل مثل دنبه باشه و نه سفت مثل گچ. پنیر ماست بندی همیشه بین گچ و دنبه دو دو می زد. عباس و شریکش تو بازار به خودشون می بالیدن که پنیرشون از ماست بندی بهتره. اما کسب ماست بندی فقط پنیر نیست که... اصل کسب شیر تازه و دوغ و کشک و ماست های مختلف و تغاریه، کنارش به قول حاج ذوالفقار «یه پنیری هم می فروشیم.»
نویسنده: مهدی افشارنیک ناشر: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب گود - مهدی افشارنیک
دیدگاه کاربران