معرفی کتاب آمده بودم با دخترم چای بخورم
کتاب حاضر، مجموعه ی هفت داستان کوتاه و خواندنی تحت عناوین "آمده بودم با دخترم چای بخورم"، "عصر"، "نابغه ها"، "صف"، "همه ی انجیرهای دنیا"، "روز آخر اردو" و "گربه امروز مرد" را در برمی گیرد که هر یک با تشریح حکایت هایی جذاب و پرکشش، مخاطب را مجذوب و همراه روایت خویش می کند. در داستان "آمده بودم با دخترم چای بخورم"، شخصیت اصلی قصه، زنی جوان است که سال ها پیش پدرش را از دست داده و در کنار مادرش، "پروانه"، زندگی پر فراز و نشیب و لحظات خوشی را پشت سر گذاشته است. وی در سال آخر دانشگاه خود، به "مهران" علاقه مند گشته و با او پیمان زناشویی می بندد.
"مهران" در طول زندگی مشترک شان، همواره به شغل فیلم نامه نویسی پرداخته و از این طریق، کسب درآمد می کند اما هیچ توجهی به همسرش نداشته و مدام با نوشتن و هم چنین، پرداختن به فعالیت شغلی اش، از او دوری می نماید. زن قصه به بازیگری علاقه داشته و همین موضوع، عامل اصلی جدایی و طلاقش از همسرش می شود؛ ولی دو سال پس از طلاق، "مهران" از او می خواهد تا پیشنهادش را جهت ایفای نقشی در یکی از فیلم نامه هایش، بپذیرد. به دنبال دیدار مجدد شخصیت اصلی قصه با همسر سابقش، خاطرات تلخ گذشته مجددا در ذهن او زنده شده و روایت هایی خواندنی را به وجود می آورد.
برشی از متن کتاب آمده بودم با دخترم چای بخورم
آمده بودم با دخترم چای بخورم دو سال بعد از طلاق بود. نشسته بودیم توی دفتر مهران، مهران پشت میزش و من روی مبل، و من داشتم به او می گفتم «تو که می گفتی من بازیگر خوبی نیستم.» فیلم نامه روی میز بود. تا آن موقع، مهران را در دفتر کارش ندیده بودم. توی خانه، با زیر شلواری دراز می کشید روی کاناپه، دست ها را می گذاشت زیر سرش و تا من از آشپزخانه برسم به او، خوابش می برد. خودمانیم، بد هم نمی گفت. من بازیگر خوبی نبودم. اگر نه، می گذاشتم همان زوری تا صبح بکپد. اگر بازیگر خوبی بودم، نمی رفتم کله ی طاسش را آن قدر ناز کنم، بالش بیاورم بگذارم زیر سرش، پتو بیندازم رویش و غذا را توی فر گرم نگه دارم تا هر موقع زد به سرش و بیدار شد و گفت گرسنه ام، غذا را بچینم جلوش و او کوفت کند و بنشیند به نوشتن فیلم نامه های صد تا یک غازش گفت «تو فقط توی نقش لیلی موفقی» گفتم «کات! برای کدوم مجنون؟ دل خوشی داری تو هم!» جوری نگاهم کرد که انگار مجنون را پیدا کرده.
لابد به او هم گفته بود که فقط در نقش مجنون موفق است. خواستم بگویم که اگر فکر می کند من لیلی خوبی هستم، پس چرا ولم کرد؟ لیلی را که ول نمی کند. انگار از نگاهم فهمید چه می خواهم بگویم. مثل همیشه شروع کرد که «مردهای زیادی هستند که از زن های لیلی لذت می برند. من این طوری نیستم.» گفتم «زن های زیادی هستند که از مرد فیلسوف لذت می برند. من هم این طوری نیستم.» گفت «فیلسوف بودن وجود می خواد.» گفتم «مجنون بودن نمی خواد؟» گفت «تو فقط وجود لیلی بودن را داری.» - که یعنی او وجود فیلسوف بودن را در کنار مجنون بودن و صد تا بودن دیگر دارد؟ هه! خیال می کند دوره ی زن شناسی گذرانده. فیلم نامه اش را که خواندم، دیدم کور خوانده! اولین بار بود که فیلم نامه اش را می خواندم. هیچ کدام از فیلم هاش را ندیده ام.
خرید کتاب آمده بودم با دخترم چای بخورم
کتاب آمده بودم با دخترم چای بخورم اثر شیوا ارسطویی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است. برای خرید این کتاب به فروشگاه اینترنتی کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب آمده بودم با دخترم چای بخورم
دیدگاه کاربران