loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب تو هم به مدرسه بیا، کانگوروی آبی! - زعفران

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب تو هم به مدرسه بیا، کانگوروی آبی! از مجموعه ی لی لی و کانگوروی آبی به قلم و تصویرگری اما چیچستر با ترجمه ی مریم رزاقی از سوی انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.

لی لی قرار است که به مدرسه ی جدید برود و به همین دلیل کمی استرس دارد اما اصلا نمی خواهد کسی این موضوع را متوجه شود. او به مادرش می گوید که کانگوروی آبی هم دلش می خواهد به مدرسه بیاید. مادر لی لی یک کیف خیلی کوچک هم برای کانگوروی آبی درست می کند تا همراه لی لی به مدرسه برود. دختر کوچولو به خاله جمیما و خاله فلورانس که برایش جامدادی و ظرف غذا هدیه آورده اند می گوید که کانگوروی آبی از این که در مدرسه گم شود می ترسد. اما خاله ها برای لی لی توضیح می دهند که هیچ دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد. بلاخره روز موعود فرا می رسد. خانم معلم با خوش رویی از لی لی و کانگوروی آبی استقبال کرده و آن ها را به کلاس می برد. در مدرسه ی جدید برنامه های فراوانی برای سرگرم شدن بچه ها وجود دارد که نه تنها ترس کانگوروی آبی از بین می رود بلکه بسیار مشتاق رفتن به مدرسه می شود ...

مجموعه ی لی لی و کانگوروی آبی شامل شش جلد کتاب داستان با عناوینی چون: حالا نشانت می دهم کانگوروی آبی، اولین بار که دیدمت کانگوروی آبی، عاشقتم کانگوروی آبی و ... است که برای گروه سنی "الف و ب" به چاپ رسیده است. شخصیت اصلی داستان های این مجموعه، دختر کوچولویی است که یک عروسک کانگورو دارد. در هر یک از داستان ها دخترک ماجرایی را رقم می زند و مهارتی را می آموزد. به عنوان مثال دروغ می گوید و در پایان داستان متوجه می شود که این رفتار نادرستی است. پدر و مادر لی لی به همراه مادر بزرگ و عمو جرج شخصیت های فرعی هستند که لی لی را همراهی می کنند.

کتاب تو هم به مدرسه بیا، کانگوروی آبی! از مجموعه ی لی لی و کانگوروی آبی به قلم و تصویرگری اما چیچستر با ترجمه ی مریم رزاقی از سوی نشر زعفران به چاپ رسیده است.


برشی از متن کتاب


خاله جمیما برای لی لی یک ظرف ناهار نو آورد تا ساندویچ هایش را تویش بگذارد. به کانگوروی آبی هم یک جعبه ی کوچولو کشمش داد. لی لی گفت: «یک ذره از رفتن به مدرسه ی جدید می ترسد.» خاله جمیما به کانگوروی آبی لبخند زد و گفت: «چیزهای تازه شاید یک ذره ترسناک باشند، اما او خیلی زود با همه آشنا می شود و یک عالمه دوست پیدا می کند.» کانگوروی آبی با خودش فکر کرد حتما از چیزهای تازه خوشش می آید. خاله فلورانس با یک جامدادی نو برای لی لی و یک بسته کوچک مداد برای کانگوروی آبی از راه رسید. لی لی گفت: «او می ترسد که توی مدرسه ی جدید گم بشود.» خاله فلورانس گفت: «اما آن جا خیلی ها هستند که بهش کمک کنند تا بتواند هر چیز و هر جایی را پیدا کند.» کانگوروی آبی دلش می خواست همان موقع برود و در مدرسه ی جدید گشتی بزند. فردای آن روز مامان لی لی او را به مدرسه ی جدید برد. دوستانش تالولا و میلی آن جا بودند. آن ها هم تازه وارد بودند. آن ها برای لی لی دست تکان دادند. لی لی با گریه گفت: «صبر کنید! فکر کنم کانگوروی آبی دلش درد می کند! دلش می خواهد برگردد خانه!» مامان لی لی گفت: «اوه، عزیزم! بیا معلمت را پیدا کنم. او می داند چه کار باید کرد.» معلم به مامان و کانگوروی آبی لبخند زد و گفت: «سلام لی لی! من خانم زازو هستم.» لی لی گفت: «سلام خانم زازو! من نگران کانگوروی آبی ام هستم.» خانم زازو نگاهی به کانگوروی آبی انداخت و گفت: «او خیلی خوش شانس است که تو را دارد تا در اولین روز آمدنش به مدرسه ی جدید مراقبش باشی.» بعد به لی لی نشان داد کجا باید کتش را آویزان کند.  

(کتاب های زعفرانی) نویسنده: اما چیچستر کلارک مترجم: مریم رزاقی انتشارات: زعفران  




نظرات کاربران درباره کتاب تو هم به مدرسه بیا، کانگوروی آبی! - زعفران


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تو هم به مدرسه بیا، کانگوروی آبی! - زعفران" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل