دربارهی کتاب باشگاه مشتزنی اثر چاک پالانیک
کتاب «باشگاه مشتزنی» نوشتهی چاک پالانیک، نویسنده و مقالهنویس آمریکایی میباشد. این کتاب با ترجمهی روان پیمان خاکسار به روایت داستان از زبان راویِ بینامی است که از افسردگی و یک دوره طولانی بیخوابی رنج میبرد که با حضور در کلاسهای شبانۀ گروههای حمایت از سرطان، سعی در درمان بیخوابی خود دارد. برای حضور در این جلسات او به دروغ خود را بیمار سرطانی جا زده است، همه چیز درست پیش میرود تا زمانی که که زن عجیبی به نام «مارلا سینگر» وارد جلسات شبانه میشود و بیخوابیهای او دوباره بازمیگردند.
راوی بینام، که بعدها با او آشنا میشویم، در ادامه با یک فروشنده عجیب و غریب صابون به نام «تایلر دردن» آشنا میشود. این دو تصمیم به تشکیل یک باشگاه زیرزمینی میگیرند، یک باشگاه عجیب مشتزنی با قواعدی سختگیرانه. این باشگاه مشتزنی به سرعت به یک پروژه ضرب و شتم بزرگ تبدیل میشود که اثرات روان درمانی بر روی اعضای آنان دارد،آنها از این طریق عقدههای خود را خالی میکنند و به «تولدی دوباره» و مفهومِ جدیدی از «آزادی» برایشان تبدیل میشود.
«چاک پالانیک» با نثری متفاوت و جذاب و داستانی پرکشش، فضای خارقالعادهای در این کتاب خلق کرده است که آن را در لیست «صد کتابی که قبل از مرگ باید خواند» قرار داده است. پس از به دست آوردن جایزه کتاب «اُرِگون» برای بهترین رمان و پس از موفقیت اقتباس فیلمی از این کتاب در سال 1999 توسط دیوید فینچر، «باشگاه مشتزنی» به شهرت و موفقیت زیادی دست پیدا کرد و به یک تفسیر جدیدی از دنیای مدرن تبدیل شده است.
«تنها هنگامی که همهچیزت را از دست میدهی، آزادی که هر کاری را انجام دهی.» چاک پالانیک به طورماهرانهای عقاید بودائیستی را با ایدئولوژیهای افراطی تایلر دردن ترکیب میکند و تصویر خارقالعادهای از شورشی متافیزیکی خلق میکند، به طوری که شورش جمعی علیه خلاء وجودی به هستهی تایلر دردن و باشگاه او تبدیل میشود. انتقادهای تمسخرآمیز زیادی هم به مصرفگرایی در جایجای داستان دیده میشود و این داستان را تظاهرات اجتماعی علیه اثرات غیر انسانی مصرف گرایی تبدیل میکند.
بخشی از کتاب باشگاه مشتزنی؛ ترجمهی پیمان خاکسار
آسانسور را بین طبقات متوقف میکنم تا تایلر کمربندش را باز کند. لرزش کاسههای سوپ که کنار هم روی میز غذا چیده شدهاند متوقف میشود. وقتی تایلر درِ ظرف سوپ را برمیدارد بخار مثل قارچ تا سقف آسانسور بالا میرود.
تایلر میگوید:نگاه نکن وگرنه نمیتونم.
سوپ غلیظ گوجهفرنگی است همراه با گشنیز و حلزون. کاری که تایلر در سوپ میکند بین خودمان میماند چون با وجود گشنیز و حلزون هیچکس بویش را حس نخواهد کرد.
به تایلر میگویم که عجله کند و سرک میکشم ببینم کارش تمام شده یا نه. تایلر میگوید: گفتم نگاه نکن.
روی در آسانسور پنجرهای کوچک هست که میتوانم از آن نگاهی به سالن جشن بیندازم.
وقتی آسانسور بین طبقات ایستاد، دیدِ من مثل دیدِ سوسکی بود که روی کفپوشی سبز ایستاده. از این زاویه سوسکی تمام دالان سبز در پرسپکتیو سالن گم میشود. از میان درهای باز دیوها را میبینم که با زنهای غولپیکرشان سر هم داد میزنند. الماسهایی که به خودشان آویزان کردهاند از هر چیزی که تا حالا دیدهام بزرگترند.
به تایلر میگویم که هفتهی پیش وقتی قضات امپایرستیت برای مهمانی کریسمس اینجا بودند در موسپرتقالشان تف کردم.
تایلر میداند که خامه چقدر خوب بو را جذب میکند.
از زاویه دید سوسکی صدای ساز چنگنواز اسیری را میشنوم که برای غولهای در حال خوردن مینوازد. هر لقمه کباب برهی پروانهشکلشان قد یک خوک درسته است و دندانهایشان شبیه استون هنجی از عاج.
میگویم کارت را بکن.
تایلر میگوید: نمیتونم.
اگر سوپ سرد بشود برش میگردانند
غولها الکی هر چیزی را دوباره به آشپزخانه برمیگردانند. دوست دارند ببینند که چهطور همه را با پول عنتر و منتر خودشان میکنند. آنها میدانند در شامهای این چنینی انعام هم در صورتحسابشان لحاظ شده، پس با ما مثل آشغال برخورد میکنند. ما چیزی را به آشپزخانه برنمیگردانیم. سیبزمینی فرانسوی یا اَسپرژهی هلندی را کمی در بشقاب اینور و آنور میکنیم و بعد هم میبریمشان سر میز یک نفر دیگر. ناگهان همهچیز روبهراه میشود.
میگویم: آبشار نیاگارا. رود نیل. همهی ما در مدرسه فکر میکردیم اگر دست کسی را که خواب است در یک کاسهی آب گرم بگذاریم جایش را خیس میکند.
تایلر از پشت سرم میگوید: آره. آره. شد.
کتاب باشگاه مشتزنی اثر چاک پالانیک با ترجمهی پیمان خاکسار توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
- نویسنده: چاک پالانیک
- مترجم: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب باشگاه مشتزنی | چاک پالانیک
دیدگاه کاربران