loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب هزار و یک شب - مرعشی پور (2 جلدی)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب هزار و یک شب با ترجمه ی محمدرضا مرعشی پور در دو جلد توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

در آغاز هزار ویک شب، داستان به ملک شهریاری بر می گردد که به سبب خیانت همسرش بر آن می شود که هرشب با دختری باکره هم بستر شود و برای دوری از خیانتی دیگر، روز که بالا می آید، جان اش را بگیرد. این کار چندان ادامه پیدا می کند که وزیرش دیگر دختری در شهر نمی یابد که به وی پیشکش کند، با این هدف که یا کشته شود یا شهریار را مداوا کند و مردم را از این مهلکه برهاند. شهرزاد وقتی به قصر ملک شهریار می رود ، شب که می شود بیان قصه ای را آغاز می کند که تا سحر پایان نمی یابد، و پادشاه ، برای آگاه شدن از سرانجام قصه ، تا شبی دیگر به شهرزاد مهلت می دهد، و قصه گویی شهرزاد چندان ادامه می یابد که ملک شهریار به حالت تعادل و توازن روانی می رسد، و همه چیز به خیر و خوشی به آخر می رسد.

برای تولد هزار و یک شب تاریخی مشخص نمی توان ذکر کرد و پژوهش های انجام شده، که اغلب به وسیله ی غریبان انجام گرفته، موید این نظر است که اصل آن برخلاف آرای مسعودی و ابن ندیم که ایرانی اش پنداشته اند، از افسانه های کهنه ی هندی سرچشمه گرفته است، و نشانه هایی از ادبیات سنسکریت هند و کتاب هایی مثل مهابهارات و رامایانا در خود دارد، که ایرانیان بعدها با دخل و تصرف در قصه ها، آن ها را به زبان پهلوی برگرداندند، و هزار افسان شکل گرفت و به صورت مکتوب درآمد و پس از آن، به احتمال زیاد در قرن سوم هجری ، در بغداد از زبان پهلوی به تازی درآمد و هزار شب نام گرفت، و در پی مناسبات بازرگانی و کشورگشایی ها و پیش آمدهای روزگار، داستان سرایان عرب قصه های دیگری را از منابع مختلف، و به ویژه از منابع عربی و اسلامی، بر آن افزودند.

کتاب هزار و یک شب آینه ای است از زندگی مردم طبقات مختلف ، که نه تنها به زندگی سلاطین و کار به دستان می پردازد، بلکه زندگی عامه ی مردم و نیز فرودستان جامعه را مورد توجه قرار می دهد. در ایران هزار و یک شب را ملاعبداللطیف تسوجی تبریزی به فارسی برگردانید و میرزا محمد علی سروش اصفهانی ماموریت یافت که از دیوان های شاعران فارسی زبان اشعاری را مطابق مضمون شعرهای کتاب پیدا کند و جایگزین سازد و هرجا که به مشکل برخورد، خود شعری مناسب بسراید. زیرا امکان ترجمه ی شعر وجود ندارد و اگر هم ترجمه شود، آن مزه و رنگ و بوی اصل را به هیچ وجه نخواهد داشت. مترجم نیز در این اثر اشعاری از شاعران فارسی زبان مطابق مضمون اشعار برگزیده و جایگزین نموده است. و برای ترجمه ی آن ، نسخه ی تهیه شده توسط جوده السحار را مبنا قرار داده که طبع معتبر بولاق مصر اساس کارش بوده و ناشر معروف مصری ، یعمی مکتبه مصر، آن را در هشت جلد منتشر کرده است. هزار و یک شب دایره المعارفی است از اصطلاحت عامیانه و ضرب المثل ها، و آکنده است از اشارات و کنایات بنابراین مترجم سعی خود را به کار برده تا معادل فارسی برای آن ها پیدا کند که خواننده فارسی زبان با آن ها احساس غریبی نکند.


برشی از متن کتاب


«تقسیم مال»

و روایت کرده اند که خلیفه هارون الرسید شبی به شدت افسرده بود. پس به وزیرش جعفر برمکی گفت:«امشب به شدت دل ام

گرفته است و نمی دانم چه باید بکنم!» مسرور سیاف که ایستاده در حضورش بود، خندید. خلیفه پرسید:«به من می خندی یا دیوانه

شده ای؟» مسرور پاسخ داد:«ای امیرالمومنین! به خدا سوگند بی اختیار خندیدم و سبب این بود که دیشب در پیرامون قصر می

گشتم و به کنار دجله که رسیدم؛ کسی مردم را می خنداند و به او ابن قاربی می گفتند. حالا یاد حرف های اش افتادم و بی اختیار

خنده ام گرفت. امیدوارم خلیفه از گناهم درگذرد.» هارون الرشید گفت:« برو و او را بی درنگ به حضور من بخوان.» مسرور همان

دم رفت. خود را به ابن قاربی رساند و فرمان خلیفه را ابلاغ کرد. این قاربی گفت:«به روی چشم.» مسرور گفت: «اما یک شرط

دارد. هرچه خلیفه به تو بخشید، یک چهارمش از آن تو و بقیه سهم من باشد.» ابن قاربی زیر بار نرفت و بر آن بود که بخشش

خلیفه را با مسرور نصف نکند، و چانه زنی ادامه یافت تا توافق کردند که یک سوم را ابن قاربی بردارد و دو سوم دیگر به

مسرور برسد. با این توافق به حضور خلیفه رفتند و خلیفه نیام شمشیر را به وی نمود و گفت:«اگر مرا نخندانی ، با این نیام

سه ضربه به تو خواهم زد.» و هرچه در چنته داشت بیرون ریخت و مسخرگی پیشه کرد، چندان که آدمی خشمگین به خنده می

افتاد، اما خلیفه نه تنها نخندید تبسمی هم نکرد. ابن قاربی مبهوت و ترسیده مانده بود که خلیفه به او گفت:«حالا وقت آن است که

ضربه های نیام شمشیر را نوش جان کنی.» و ضربت اول را بر او وارد آورد. خلیفه ضربه را بر گردن آن بی نوا زده بود و ابن

قاربی که درد شدیدی را حس کرد، به یاد شرطی افتاد که با مسرور بسته بود، و صدایش درآمد که :«ای امیر مومنان! دو کلمه

از این حقیر بشنو...» و چون خلیفه امانش داد، گفت:«پیش از آمدن به پیشگاه خلیفه و پس از چانه زدن های فراوان، با مسرور به

توافقی رسیدیم و ان اینکه هرچه خلیفه به من ببخشد، یک سوم از آن من و دو سوم دیگر سهم مسرور باشد. من سهم خود را

گرفتم. او هم در پیشگاه خلیفه حاضر است و لابد سهم اش را می خواهد.» و خلیفه که این سخنان را شنید، آن قدر خندید که

نزدیک بود پس افتد، و مسرور را فراخواند و ضربه ای سخت نثارش کرد و او فریادش بلند شد که:«ای خلیفه! مرا همین بس

از حق خود گذشتم. مانده را به شریک ام بدهید...خلیفه به حال هر دو خندید و به هر یک هزار دینار بخشید.»



  • بر اساس نسخه ی بولاق
  • مترجم: محمدرضا مرعشی پور
  • ویراستار: فرزانه طاهری
  • تصویرگر: محمد علی بنی اسدی
  • انتشارات: نیلوفر



نظرات کاربران درباره کتاب هزار و یک شب - مرعشی پور (2 جلدی)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب هزار و یک شب - مرعشی پور (2 جلدی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل