Name: کتاب آخرین دختر
Brand: کتاب کوله پشتی
SKU: 18733
Price: 450000 IRR
Availability: InStock
Rating: 5 (1 reviews)

معرفی کتاب آخرین دختر

کتاب "آخرین دختر"، رمانی بر اساس شرح سرنوشت واقعی "نادیا مراد" می باشد که در طی اقدامات ظالمانه ی نیروهای داعشی تحت تاثیر قرار گرفته و مسیر زندگی اش، کاملا تغییر می یابد. این دختر بر اساس تجربیات شخصی و به کمک "جنا کراجکسی"، داستان زندگی غم انگیز گذشته ی خویش را برای مخاطب روایت می نماید.

قصه ی کتاب، از تابستان سال 2014 آغاز می گردد؛ زمانی که دو تن از کشاورزان "روستای ایزدی"، محل زندگی و تولد نادیا، به طور مشکوکی ناپدید می شوند و مردم اهالی این منطقه را دچار شوک و نگرانی می کند. در واقع این اتفاق، آغازگر ماجراهایی پر فراز و نشیب و فاجعه بار است که از جانب نیروهایی داعشی همانند زنگ خطری برای مردم ایزدی به صدا در می آید.

اما اهالی این روستا، غافل از این هشدار و رویدادهای شوم برنامه ریزی شده ی آینده، به زندگی خود ادامه داده و در نهایت، مورد حمله ی خونبار داعشی ها قرار می گیرند. در این هنگام، نادیا و خانواده اش نیز به دست نیروهای داعش اسیر می گردند؛ دختر قصه، شاهد شکنجه ها و ظلم و تجاوز داعشی ها بوده و خود نیز، قربانی اهداف شوم داعش می شود. وی در ادامه، تمامی وقایع و ماجراهای این ایام را با شرح جزئیات مفصل در اختیار مخاطب قرار داده و او را مجذوب حکایت خویش می کند.

برشی از متن کتاب آخرین دختر

در اوایل تابستان 2014، در حالی که برای سال آخر دبیرستان آماده می شدم، دو کشاورز در زمین های خود، درست خارج از کوچو، روستای کوچک ایزدی در شمال عراق، ناپدید شدند؛ جایی که من متولد شدم و تا همین اواخر فکر می کردم باقی عمرم را در آن جا زندگی خواهم کرد. آن مردان فقط برای لحظه ای در آرامش زیر سایه ی برزنت های زبر و ناهموار خانگی استراحت کرده و دقایقی بعد در اتاقی کوچک در روستایی در آن نزدیکی اسیر شده بودند؛ جایی که بیش تر محل اقامت اعراب اهل تسنن بود.

آدم ربایان، علاوه بر کشاورزان، یک مرغ و تعدادی جوجه هم با خود بردند که این موضوع باعث سردرگمی ما شد. به یک دیگر می گفتیم: «شاید اون ها فقط چند تا ادم گرسنه بودن.» گرچه این فکر نیز ما را آرام نمی کرد. از زمانی که من در آن جا زندگی می کردم کوچو یک روستای ایزدی بوده است که چوپانان و کشاورزان چادرنشین در آن اقامت داشته اند: اولین کسانی که به این ناکجا اباد رسیدند و تصمیم گرفتند در این جا خانه بسازند تا از همسران شان در مقابل گرمای بیابان محافظت کنند، در حالی که خود گوسفندان شان را به سمت علف های مرغوب تر هدایت می کردند.

آن ها زمینی را انتخاب کردند که مناسب کشاورزی بود اما موقعیتی پرمخاطره در حاشیه ی جنوبی منطقه ی شه نگال عراق بود؛ جایی که بیش تر ایزدیان کشور زندگی می کردند و به عراق غیر ایزدی بسیار نزدیک بود. زمانی که اولین خانواده های ایزدی در اوایل دهه ی 1950 به کوچو رسیدند، کشاورزان عرب اهل تسنن که برای مالکان در موصل کار می کردند در این منطقه ساکن بودند.

خانواده های ایزدی برای خرید زمین یک وکیل استخدام کرده بودند – آن وکیل مسلمان بود و هنوز هم یک قهرمان محسوب می شود – و از زمانی که من متولد شدم، حدود دویست خانواده در کوچو گسترش یافته و تقریبا تمام آن ها ایزدی بوده اند. آن ها آن قدر صمیمی بودند که مانند یک خانواده ی بزرگ به نظر می رسیدند. این سرزمین باعث شده بود ما جامعه ای خاص و آسیب پذیر به نظر برسیم. قرن ها ست که ایزدی ها به خاطر باورهای مذهبی شان مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند.

در مقایسه با بسیاری از شهرها و روستاهای ایزدی، کوچو از کوه شه نگال بسیار دور است؛ کوهستانی تنگ و مرتفع که طی چندین نسل پناهگاه ما بوده است. مدت ها بود که بین نیروهای مخالف اعراب سنی عراق و کردهای سنی به این طرف و آن طرف کشیده می شدیم و از ما خواسته شده بود که میراث ایزدی خود را انکار کنیم و هویت کردی یا عرب را بپذیریم.

تا پیش از سال 2013، زمانی که جاده ی بین کوچو و کوه در نهایت آسفالت شد، تقریبا یک ساعت طول می کشید تا با کامیون وانت داتسون سفیدمان از جاده های گرد و خاکی از میان شهر شه نگال به کوهپایه برسیم. من بیش تر نزدیک سوریه بزرگ شدم تا معبدهای مقدس مان؛ بیش تر در میان غریبه ها بزرگ تا در امنیت...

(سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی داعش) نویسندگان: نادیا مراد - جنا کراجسکی پیش درآمد: امل کلونی مترجم: سمیرا چوبانی انتشارات: کتاب کوله پشتی