loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب تا زمانی که | هاینریش بل

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

بخشی از کتاب تا زمانی که اثر هاینریش بل

چهره ی اندوهگین من

هنگامی که در بندر ایستاده و سرگرم تماشای کاکایی‌ ها بودم، چهره‌ ی اندوهگین من نظر پاسبانی را جلب کرد که در آن حوالی گشت داشت. من در آن جا محو پرواز پرندگانی بودم که برای یافتن طعمه، بیهوده با شتاب تمام به سوی آسمان اوج می ‌گرفتند و سپس با همان سرعت فرود می ‌آمدند. بندر به صورتی مخروبه درآمده بود. رنگ آب به سبزی می‌ زد و سطح آن را لایه ‌ای از روغن کثیف پوشانده بود که در آن هرگونه آشغالی شناور بود.در بندر کشتی ای دیده نمی شد، بالابرها زنگ زده و انبارهای کالا از بین رفته بودند. به نظر می رسید که حتی موش های صحرایی هم بناهای دود زده ی اسکله را ترک گفته اند.

همه جا ساکت بود. سال ها بود که ارتباط با خارج قطع شده بود. من کاکایی خاصی را در نظر گرفته بودم و به پرواز او دقت می کردم. او مانند پرستوی وحشت زده ای که توفان را پیش بینی می کند، بیش تر نزدیک سطح آب پرواز می کرد و تنها گاهی به خود جرات می داد که هیاهوکنان به سوی آسمان اوج گیرد تا به کاکایی های دیگر بپیوندد و با آنان همراه شود. در این حال تنها آن ها می ریختم. دلم می خواست در مسیر پرواز ناهمگون کاکایی ها نقطه ی سفیدی را به عنوان مقصد تعیین کنم که به سوی آن پرواز کنند.

مایل بودم کهبا ریختن تکه نانی پیش این پرندگان غوغاگر، در پرواز ناهماهنگ آنان نظمی به وجود آورم. می خواستم آن ها را مانند طناب هایی که در کشتی با دست می کشند و سپس به آن شکل می بخشند، در نقطه ای گرد هم بیاورم. اما من هم مانند آن ها گرسنه بودم، من هم خسته بودم. با وجود این و با وجود غمی که در دل داشتم، باز احساس خوش بختی می کردم. ایستادن در بندر، دست ها را در جیب کردن، تماشای کاکایی ها و از اندوه سرشار شدن – این ها همه لذت پذیر بود.

اما ناگهان دستی آمرانه روی شانه ام قرار گرفت و صدایی به من گفت: «با من بیاین»

ضمنا صاحب دست کوشید که شانه ام را رها نکند و مرا با زور به سوی خود بچرخاند. مقاومت کردم، دست را از روی شانه ام کنار زدم و به آرامی گفتم: نشما دیوانه این.»

شخصی که هنوز پشت سرم ایستاده بود گفت: «هم قطار، بهتون هشدار می دم.»

در جواب گفتم: «چی می خواین جناب؟»

با خشم و به صدای بلند گفت: نجناب کی یه؟ ما همه هم قطاریم.»

بعد به من نزدیک شد، مرا از پهلو نگاه کرد و من ناگیر شدم تا نگاه خوش بختم را از جولان در دوردست ها فرا بخوانم و در چشم های بی روح او فرود بیاورم. پاسبان قیافه ای جدی داشتو به گاو وحشی ای می ماند که سال ها چیزی جز قانون نشخوار نکرده است.

خواستم سر صحبت را باز کنم. گفتم: «آخه چرا؟...»

گفت: «به دلیل قیافه تون: قیافه ی غمگین تون.»

خنده ام گرفت.

«نخندین.»

خشمش واقعی بود. ابتدا فکر کردم چون نتوانسته است...

کتاب تا زمانی که اثر هاینریش بل با ترجمه‌ی کامران جمالی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.


فهرست


فهرست کتاب تا زمانی که هاینریش بل

چند سطری از مترجم

داستان کوتاه در آلمان

  1. از مجموعه ی «بیگانه وقتی رسیدی به اسپا ...»

چهره ی اندوهگین من

بیگانه وقتی رسیدی به اسپا...

محبوبه ی شمارش نشده

کاسبی کاسبی است

شمع هایی برای حضرت مریم

پای گران من

خبر

آن سوی پل

[نگرشی بر داستان «آن سوی پل»

  1. از مجموعه ی داستان‌ های طنزآمیز «فقط نه به مناسبت کریسمس»

دایی ام فرد

فقط نه به مناسبت کریسمس

گزارش روزانه ی پایتخت

اتفاقی خواهد افتاد

ایستگاه راه آهن سیمپرن

مجموعه ی سکوت دکتر مورکه

خندنده

برای «اشمک» اشک نریز

  1. داستان دیگر از بل

موقعیتی که در رمان های بد پیش می آید

پیوست ‌ها

مقدمه

نقدی بر جنگ و صلح یا کوشش در جهت نزدیکی

درباره ی رمان



  • گزیده‌ای از داستان‌ها و نقدها
  • برنده‌ی جایزه‌ی نوبل 1972
  • نوینسده: هاینریش بل
  • انتخاب و ترجمه: کامران جمالی
  • انتشارات: نیلوفر

درباره هاینریش بل نویسنده کتاب کتاب تا زمانی که | هاینریش بل

هاینریش بل، نویسنده و شاعر آلمانی بود که برنده جوایز معتبری نظیر جایزه نوبل ادبیات شد. آثار بل، به طور معمول به مسائل اجتماعی و اخلاقی می‌پرداختند و نقدهایی به جنبش‌های سیاسی و اجتماعی دوران خود داشتند. ...

نظرات کاربران درباره کتاب تا زمانی که | هاینریش بل


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تا زمانی که | هاینریش بل" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل