loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب مرد کوچک - عباس کازرونی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب مرد کوچک اثر عباس کازرونی و ترجمه ی هرمز عبداللهی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی داستان، "عباس"، پسری هفت ساله است که در تهران و کنار پدر و مادرش، "کریم" و "مرضیه" و هم چنین مادر بزرگ نود و پنج ساله اش زندگی می کند. خانواده ی او در گذشته و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جزء طبقه ی مرفه و اشراف جامعه بوده که پس از انقلاب، تمامی اموال آن ها توسط دولت مصادره شده و هم اکنون در همان خانه ی اشرافی اما با اسباب و اثاثیه ای بسیار اندک روزگار می گذرانند. در ابتدای کتاب می خوانیم که ایران درگیر جنگ می باشد و اوضاع مملکت در وضعیت حساس و نا به سامانی قرار دارد. در یکی از همین ایام، پدر عباس، جهت ساخت آینده ای موفق تر برای فرزندش، تصمیم می گیرد که مرضیه و پسرش را از کشور خارج کرده و سپس خود به آن ها بپیوندد. زیرا از آن جایی که دولت کنونی، گذرنامه ی کریم را ضبط کرده و به او اجازه ی خروج از کشور را نمی دهد، ابتدا باید همسر و فرزندش را راهی کرده و سپس خودش به صورت پنهانی از آن جا بگریزد. پس از اصرارهای فراوان، مرضیه می پذیرد که بدون شوهرش رهسپار کشوری دیگر شده و سرزمین پدری اش را ترک کند. با آغاز این سفر، عباس با ماجراهایی پر فراز و نشیب رو به رو گشته و مسیر زندگی اش کاملا تغییر می کند.


برشی از متن کتاب


وقتی مشقم را در اتاق خواب کمابیش جادلوم تمام کردم هوای آن روز تهران مثل همیشه داغ بود. اتاقم تقریبا خیلی بزرگ بود، اما اسباب و اثاث کم داشت. فقط یک تخت خواب کوچک نزدیک رادیاتور داشتم. به خاطر زمستان ها عاشق این رادیاتور بودم، جون نوک انگشتان پایم را میان نرده هایش به زور جا می دادم.بالای تخت خوابم پنجره ی بسیار بزرگی قرار داشت که به باغ پشتی خانه مان باز می شد، اگر می شد به آن باغ پشتی گفت. بیش تر شبیه باغی بود که به باغ میوه ای وصل باشد. روزهای گرم تابستان وقتی آفتاب داغ تر از آن بود که بشود بیرون بازی کرد، عاشق آن بودم که از آن پنجره بیرون را تماشا کنم. گوشه ی روبروی تخت خوابم میز تحریر کوچکم با چهارپایه اش قرار داشت. وقتی به آن فکر می کنم می دانم که اسباب بازی کوچکی بیش نبود. نوکی داشت که با دست بازو بسته می شد که می توانستم کتاب هایم را داخل آن بگذارم. بهترین قسمت آن کشوی سری بود که تمام گنجینه های کوچکم را توی آن نگه می داشتم. راستش خیلیدر حال و هوای اسباب بازی نبودم، دوست داشتم فوتبال بازی کنم و به هر دری بزنم و پول تو جیبی بیش تری دست و پا کنم. حتی اگر واقعا اسباب بازی ها را هم دوست داشتم، فکر می کنم که انتظارم را برآورده نمی کردند، زیرا زمان جنگ بود و پدر و مادرم خیلی ثروتمند نبودند. وقتی در آن خانه، که زمانی خانه ی اعیانی بود زندگی می کردم وضع مالی ما خیلی عجیب و غریب بود. باری از آن اسباب و اثاث مجلل که می گفتند زمانی داشتیم، دیگر خبری نبود. در اتاق گل و گشادم هر چه بود ردیفی لیست کرده بودم جز آن توپ فوتبال لاستیکی صد ریالی. اتاق خالی را دوست داشتم – برای این که لج مادرم را در بیاورم با آن دیوار خالی فوتبال بازی می کردم. این کار ساعت ها سرم را گرم می کرد. پدرم اغلب از روزهایی صحبت می کرد که یکی از ثروتمندترین مردان ایران بود و با خانواده ی سلطنتی حشر و نشر داشت. این وضع تا وقتی ادامه داشت که در ایران انقلاب پیروز شد و تمام دارایی اش مصادره شد. گر چه می توانستم این وضع را در ذهنم مجسم کنم چون تمام عکس های خانه مان را با تمام عتیقه ها، تابلوهای نقاشی و طلاهایی که زمانی زینت بخش خانه بود دیده بودم. فامیل ما آن قدر مشهور بودند که فیلم سازان سریال 24 قسمتی درباره ی ما می ساختند. پدر پدربزرگم خاندان کازرونی را پایه گذاری کرده بود. میلیونری خود ساخته که انحصار تقریبا تمام داد و ستد جنوب ایران را در دست خود داشت. وقتی دولت انگلستان به ایران حمله کرد، حکومت با آن ها نجنگید، اما پدر پدربزرگم به افرادش پول داد و جنگ چریکی راه انداخت تا جلوشان دربیاید. تا وقتی که پدرم مسئولیت فامیل را بر عهده داشت ما دائم با خانواده ی سلطنتی و مقامات حکومتی در رفت و آمد بودیم. این کار برایم اهمیت زیادی داشت، زیرا به خاطر آن توی مدرسه خیلی پز می دادم. اگر کسی از زیر ...

  • نویسنده: عباس کازرونی
  • مترجم: هرمز عبداللهی
  • انتشارات: نیلوفر



نظرات کاربران درباره کتاب مرد کوچک - عباس کازرونی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مرد کوچک - عباس کازرونی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل