کتاب آیا واقعا به خوابیدن نیاز دارم؟ (توصیه های سلستن)
- انتشارات : شهر قلم
- مترجم : بیتا ترابی
- تگ : توصیه های سلستن
محصولات مرتبط
کتاب آیا واقعا به خوابیدن نیاز دارم؟ از مجموعهی توصیه های سِلستِن نوشتهی کارولین ترسکا و ترجمهی بیتا ترابی توسط انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.
خوابیدن به موقع، یکی از دغدغه هایی است که ذهن والدین را در خصوص فرزندان به خود مشغول ساخته و گاهی برای آموزش و تفهیم آن به کودکان، با مشکل رو به رو می شوند. کتاب فوق، با ارائهی داستانی مرتبط با این موضوع کمک شایان ذکری به والدین و کودکان می نماید. ضمن این که در انتهای کتاب نیز توصیه و راهکارهایی در این زمینه برای ان ها فراهم آمده است. داستان از این قرار است که شبی پدر لوکا دیر وقت از سر کار برمی گردد، و انتظار دارد لوکا خواب باشد؛ اما او با سگش جلوی تلویزیون نشسته و فیلم تماشا می کند. پدر به او می گوید که الان باید خواب باشد! و لوکا جواب می دهد چون بزرگتر از خواهرش لی لی است، باید بعد از او بخوابد! پدر به او ده دقیقه وقت می دهد تا به رختخوابش برود. بعد از گذشت یک ربع، لوکا همچنان به تماشای فیلم ادامه می دهد که پدر با مهربانی می گوید وقتش تمام است! لوکا بهانه می آورد که گرسنه و تشنه است. پدر به او یاد آوری می کند که شام خورده و می تواند یک لیوان آب بخورد و دندان هایش را هم مسواک بزند. بعد از مسواک لوکا به اتاقش می رود و از پدر می خواهد برایش قصه بخواند. اما با شنیدن قصه هم خوابش نمی برد! حتی حرف های مادر هم روی او تاثیری ندارد! دیگر پدر و مادر از دستش در حال عصبانی شدن هستند که سر و کلهی سلستن پیدا می شود و...
مجموعهی توصیه های سلستن، در پنج جلد با عناوین چرا باید کلاه ایمنی سرم بگذارم، بازی خطرناک ممنوع است، چرا باید به دیگران کمک کنیم، چرا نباید در را به روی هر کسی باز کنیم و آیا واقعا به خوابیدن نیاز دارم؟ برای کودکان دبستانی به چاپ رسیده است و برخی از مهارت های خود مراقبتی و ایمنی را به آن ها آموزش می دهد. شخصیت اصلی داستان ها پسری به نام "لوکا"ست که بعضی وقت ها در انجام کارهایش مرتکب اشتباه می شود؛ او یک دوست خیالی به نام سِلستِن دارد که در این مواقع ظاهر شده توصیه های مفیدی در اختیارش می گذارد و او را در انجام کار درست کمک و راهنمایی می کند.
برشی از متن کتاب
مامان لی لی را می آورد تا عوضش کند و لوکا برای لی لی بوس می فرستد. لوکا خیلی خوشحال است که می تواند با بزرگ ترها کمی بیشتر بیدار بماند. کارتونی که دارد پخش می شود، ماجرای جادوگری است که سوار بر جارویش در باد می رود و لوکا هیجان زده است. یک ربع بعد، بابا با مهربانی می گوید: برو لوکا!.. دیگر وقت خوابت است! -دیگر دارد تمام می شود بابا! ... الان نه! -ده دقزقه ات تمام شد ... -نه ... صبر کنید! بابا که کمی ناراحت و عصبانی است، می گوید: "برو توی تخت خوابت. حرف گوش کن!" لوکا برای آن که رفتنش به اتاق خواب را عقب بیندازو، می گوید: "ولی من هنوز گرسنه و تشنه ان!" -تو شامت را خوب و کامل خورده ای. برو یک لیوان آب بخور و زود دندان هایت را مسواک بزن. من منتظرتم! لوکا توی اتاقش یک تخت خواب دو طبقه دارد تا اگرشبی یکی از دوستانش پیشش ماند، بتواند آن جا بخوابد. لوکا طبقهی بالای تخت می خوابد، چون از افتادن نمی ترسد. -بابا! برایم یک قصه می خوانید؟ -بله ... ولی فقط یک قصه! چون خیلی دیر است. وقتی بابا از اتاق بیرون می رود، چراغ را روشن و در را باز می گذارو. لوکا عاشق نگاه کردن به سقف است، چون چراغ مثل یک ماه سفید و گرد مواظبش است. حالا وقت ان است که مامان بیاید و شب به خیر بگوید. لوکا می گوید: "مامان! یک کم با من حرف می زنید؟" مامان می گوید: "بله قناری کوچولوی من! امروز روز بچه های عاقل ایت .. بچه خایی که سر وقت می خوابند!" لوکا حرف زدن با مامان را خیلی دوست دارد. -الوکا! تو امروز ناراحتی؟ مشکل کوچولویی نداشته ای؟ مثلا با اِما حرفت نشده؟ -نه. ولی او دلش نخواست زنگ تفریح با من بازی کند...
- نویسنده: کارولین ترسکا
- مترجم: بیتا ترابی
- انتشارات: شهرقلم
نظرات کاربران درباره کتاب آیا واقعا به خوابیدن نیاز دارم؟ (توصیه های سلستن)
دیدگاه کاربران