محصولات مرتبط
معرفی کتاب گفتگو با کافکا
کتاب گفتگو با کافکا نوشته ی گوستاو یانوش با ترجمه ی فرامرز بهزاد در انتشارات خوارزمی به چاپ رسیده است.
گفتگو با کافکا" کتابی درباره ی "فرانتس کافکا"، نویسنده ی بزرگ و معروف آلمانی تبار است که با ارائه ی مطالبی جذاب، ذهن خواننده را با مبانی نظری و فکری او آشنا می سازد. به طور کلیدر این کتاب نشر خوارزمی ، محتوای متن این اثر، نتیجه ی مدت ها ملاقات حضوری و شخصی "گوستاو یانوش" با کافکا می باشد. در واقع، یانوش 17 ساله و عاشق مطالعه و ادبیات که هر از گاهی به سرودن اشعار می پرداخت، از طریق پدر خود، که یکی از همکاران اداری کافکا بود، با این نویسنده ی بزرگ آشنا شده و اولین ملاقات آن ها به دوستی ای پایدار مبدل شده و گفت وگو های بعدی آن ها را به دنبال می آورد. در طی این دیدارهای پی در پی، "یانوش" همواره نظر کافکا را راجع به دست نوشته های خود جویا شده و از او درباره ی موضوعات مختلف ادبی سوال کرده و سپس، گفت و گوهای رد و بدل شده ی بین شان را در دفترچه ای یادداشت نموده و آن را نزد خود محفوظ نگه می دارد. وی یک سال پس از مرگ کافکا، تصمیم می گیرد که این نت های نوشته شده را در قالب کتاب پیش رو تدوین نموده و در اختیار دوستداران اهل ادب و علاقه مندان به کافکا قرار داده و در نتیجه، آن ها را نیز از ابعاد نگرشی و عقاید شخصی این نویسنده بهره مند سازد.
برشی از متن کتاب
در ملاقات های اولیه ام با دکتر کافکا، معمولا نسبت به گفته هایش با این سوال تعجب آمی،, واکنش نشان می دادم (جدا حقیقت دارد؟) در این دیدار ها، کافکا با تکان مختصر سر به سوالم پاسخ می گفت.
ولی روزی، پس از آن که مدتی از آشنایی ما گذشته بود و من برای بیان تعجبم هنوز همان سوال تردید آمیز را بر زبان می آوردم، گفت: «لطفا این سوال را دیگر نکنید. شما با همین یک جمله، هر بار مرا از خودم خجالت زده می کنید، مرا متوجه عجزم می کنید. چون دروغ گفتن، هنری است که ـ مانند هر هنر دیگر ـ همه نیروی آدمی را می طلبد. باید خودت را تمام وکمال در اختیارش بگذاری. دروغ را باید اول خودت باور داشته باشی تا بتوانی دیگران را متقاعد کنی. لازمه دروغ گفتن آتش شوق است. به این علت، دروغ بیش از آنچه می پوشاند، آشکار می کند. این کاریست که من از عهده اش بر نمی آیم. این است که فقط یک پناه گاه دارم: حقیقت»
با لب های بسته, خنده شیطنت آمیزی کرد. من هم خندیدم ولی خنده من از روی دست پاچگی بود. از خودم شرمنده شده بودم که چرا تا به حال در گفتگو با کافکا، کلمات را تا این حد سطحی به کار می گرفتم. و بیش تر شرمنده شده بودم چون کافکا چند روز قبل گفته بود: «زبان جامه ای است بر تن عنصر فنا ناپذیر درون ما، جامه ای است که پس از مرگ ما، سال های سال به زندگی ادامه می دهد»
دیگر به یاد ندارم در آن روز با چه عذری خود را از چنگ این خجالت نجات دادم. ولی یک چیز را درست به یاد دارم: از آن روز به بعد، به آن چه می گفتم، توجه بیش تری می کردم، نه تنها در گفتگویم با دکتر کافکا، بلکه در تمام برخورد هایم با هر شخص دیگر. قابلیت درکم بیش تر شد. دقیق تر نگاه می کردم و بهتر گوش می دادم. از آن به بعد دنیایم، بی آن که سردتر و دورتر شود، عمیق تر و پیچیده تر شد. در اشیا و انسان ها، تنوع پایان ناپذیری می دیدم که هر لحظه در شگفتم می کرد. احساس می کردم زندگی ام غنی تر و با معنی تر شده است. بر موج جذبه ای شادی بخش، در مسیر زمان پیش می رفتم. دیگر پسر کوچک و بی اهمیت یک کارمند نبودم، بلکه انسانی بودم در تلاش دست یافتن به معیارهای جهان خارج و دنیای درون, حریف کوچکی شده بودم برای خدا و انسان. و تمام این ها را مدیون کافکا بودم. از این رو، تحسین و ستایشش می کردم. احساس می کردم روز به روز از برکت عمق تجربه ای که از طریق او بدست آورده بودم، رشد می کنم و در عالم درون، آزاد تر و شایسته تر می شوم. به این جهت، در آن زمان چیزی زیبا تر از اینکه با کافکا در اداره هم صحبت شوم یا با او در خیابان ها و کوچه های پراگ بگردم و روز به روز با تحسین هر چه بیش تر به گفته هایش گوش دهم، نمی شناختم. آن چه مخل این ارتباط بود ـ اعتراف می کنم ـ فقط یه چیز بود: جمله ی...
نویسنده: گوستاو یانوش
مترجم: فرامرز بهزاد
انتشارات: خوارزمی
نظرات کاربران درباره کتاب گفتگو با کافکا - گوستاو یانوش
دیدگاه کاربران