درباره کتاب ژان دوفلورت و دختر چشمه
ماجرای ژان دو فلورت و دختر چشمه در دهکده ای کوچک در فرانسه اتفاق می افتد و مربوط به دوران بعد از جنگ جهانی است. داستان مالکی است که در حرکتی غیرانسانی قصد دارد با قطع آب ملک یک زارع را بی ارزش کند و آن را بخرد. اما مقاومت های زارع داستان را بیش از هرچیز خواندنی می کنند. تاثیر جنگ را می توان در زندگی تک تک شخصیت ها یافت و هرکدام به قدری دقیق و با جزئیات توصیف شده اند که خواننده با تک تک شخصیت ها زندگی می کند، انگار پا را از اتاق خود فراتر گذاشته و در دهکده قدم می زند. رمان عشق و روابط انسانی را نیز در کنار حسد و توطئه چینی به خوبی روایت می کند.در این کتاب دو داستان دنباله دار را روایت می شود که در قالب داستانی به هم مرتبط است. این رمان از جمله آثار واقع گرایانه ای است با نثری منسجم و داستانی با استحکام، که در عین حال کشش بسیاری دارد. سروش حبیبی به خوبی از پس ترجمه ی کتاب برآمده و اثری شسته، رفته به مخاطب ارائه کرده است.کلود بری کارگردان مطرح فرانسوی است که با اقتباس از این اثر دو فیلم ساخته که هر دو از جمله آثار برجسته ی سینمای فرانسه محسوب می شوند.
برشی از متن کتاب ژان دوفلورت و دختر چشمه
ده سفید با صدو پنجاه نفر سکنه اش به مرغی می مانست که بر نوک یکی از آخرین دژهای بلند ارتفاعات اتوال در دو فرسنگی اوبانی نشسته باشد. جاده ای خاکی از اوبانی به آنجا می رفت و شیب آن به قدری تند بود که از دور قائم به نظر می رسید. اما از جانت دیگر، یعنی طرف تپه ها راه مالروی از آن بیرون می رفت که کوره راه هایی از آن منشعب می شد و راه آسمان را پیش می گرفت. چهل پنجاه خانه ی زمخت که از سفیدی جز نامی برایشان نمانده بود در دو طرف پنج شش کوچه ی خاکی بی پیاده رو ردیف شده بودند: کوچه هایی باریک، تا از خورشید بی امان جنوب پناهی باشند و پیچاپیچ، تا تیزی تندباد میسترال را آرام کنند. این ده میدان هموار و نسبتا درازی هم داشت که بر دره ی طرف غرب مشرف بود و دیواری از سنگ های تراشیده که ده متری بلندی آن می شد زیر بند آن بود. این دیوار در حاشیه ی میدان در سایه ی درخت های چناری بسیار کهن به صورت جانپناهی در می آمد. میدان را بولوار می نامیدند و پیرمردان برای گپ زدن زیر چنارهای آن می نشستند. در وسط بلوار پلکان بسیار پهنی بود و ده دوازده پله داشت که به میدانکی می رفت و دیوارهایی سنگی دور آن را گرفته بود و در میدانک مظهر چشمه یی بود که حوضچه سنگی صدفی شکلی داشت و مادر آبادی شمرده می شد. در واقع پنجاه سال پیش از آن یکی از اهالی مارسی که برای گذراندن تابستان به ده سفید آمده بود (در فصل شکار دو سه نفری از شهری ها تا این ارتفاعات بالا می آمدند) یک کیسه ی کوچک سکه ی طلا وقف این ده کرده بود و از برکت این پول آب زلال و مثل الماس درخشان تنها چشمه ی قابل ذکر آن نواحی تا این میدانک آورده شده بود...
خرید کتاب ژان دوفلورت و دختر چشمه
کتاب ژان دوفلورت و دختر چشمه نوشتهی مارسل پانیول و ترجمه سروش حبیبی از نشر چشمه را میتوانید از سایت کتابانه خریداری نمایید.
نویسنده: مارسل پانیول ترجمه: سروش حبیبی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب ژان دوفلورت و دختر چشمه| مارسل پانیول
دیدگاه کاربران