درباره کتاب زمستان بلاتکلیف ما
محمدعلی سپانلو شاعر معاصر ایرانی، معروف به شاعر تهران در آخرین سرودههایش که با عنوان زمستان بلاتکلیف ما به چاپ رسیده، به بازگویی حالات شخصیاش در زمان بیماری پرداخته است. از نگاه این شاعر، هرچند اشعار این دفتر شخصی و مصداقیست اما ویژگی شعر بودنش عاملی شده تا دیگران نیز وجوه مشترکشان را در آن بیابند؛ در واقع میتوان حکایت روزمرّگیها، دغدغهها، دلبستگیها و حتی اندیشههای تمام انسانها را در این اشعار لمس کرد. معشوق او در این دفتر پاییز است که پذیرای برف گرم میشود؛ اینها همگی روحیات سپانلو را در آخرین سالها و روزهای عمرش عنوان میکنند. در مجموعه حاضر نیز همچون سایر آثارش، با زبان سادهای که خاص خود اوست، همچنان به قراردادهای شعر نیمایی پایبند مانده و فراتر از آن نرفته است. تخیلات این شاعر به روشنی و صراحت بیان شدهاند. گفتنیست سپانلو در زمینه معرفی ادبیات فارسی در عرصه جهانی نقش زیادی داشته است و در دنیای غرب نیز شاعر و ادیبی شناخته شده محسوب میشود تا حدی که به دریافت نشان «شوالیه نخل» و جایزه «ماکس ژاکوب» نائل گشته است. همچنین آثار وی به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه، سوئدی، هلندی و عربی ترجمه شدهاند. کتابهای ساعت امید، خانم زمان، نبض وطنم را میگیرم، قایق سواری در تهران از جمله آثار شاعر تهراناند. این لقب به دلیل علاقه و تعلق خاطر وی به شهر تهران است و در خلال اشعار و آثارش به این احساس و علاقه اشاراتی داشته است.
برشی از متن کتاب
باغ کریستال این برف نوین بوی گل یخ دارد هربار که در اتاق من میبارد هر بوسه که نام برف میگیرد یادآور گرمای نفس بر لب سرد نقاشی رنگهای بیرنگ است. در باغ کریستال عمری گذرنده دانههای برف تندیس تصادفی که میسازد هر بار شبیه توست پیغام هزارها سرانگشت سپید روی گل یخ برنامه پایان سفر. تندیس بلور از عطر تو پلکهای من سنگین شد سرمای تو بستر مرا آشفت این برف نوین بوی تو را دارد من زیر همین لحاف خواهم خفت. شاهبرنج نشسته بودم و بوی برنج را در هوای خیس میشنیدم لمیده زیر سقف، که باران بگذرد نسیم با صندلهایش از میان درختها آمد و پرچمی سبز، که رعدوبرق به شیشههای ماشین خورد از چشم ما گذشت. سپس زن زرینمو دریچه را پایین کشید دوباره پرچم، با عطر کهنهکارش، ظاهر شد گذشت و شاهبرنج آمد بساکی از نسیم به ما بخشید. در امپراتوری تابستان در انتظار بند آمدن باران بودیم چراغ پیکر شالیکاران روشن بود و روح «رویان» به ما خوشامد گفت. تکثیر عکس دیجیتال 1 گل کرده در اتاق کناری معشوقه طلایی، پاییز 2 او عشق میدهد به خیال من در رختخوابهای فرادست بیخواب ماندهاند حریفان تا رمز ارتباط میان دو خوابگاه را بشناسند 3 تنها کسی که خواب نمیبیند چشمان بیخیال بهار است همراه من... که به زودی لباس پاییز میپوشم و رنگ آن به موهایم میآید. 4 و چشم میاندازم پی مسافر کتقرمز در ایستگاه قطاری دراز که یادم نیست (و در اتاق کناری کسی خفته بود که دوستم میداشت) و میروم به جستجوی گیشهای که در آن برنامه سفر بفروشند و تکثیر دورنمای آن زن و مرد در عکسهای دیجیتال: همگام با ترانه بعدازظهر در امتداد اسکله میرفتند گاهی جرقه میزد در زلفشان تار طلایی زن، با نقره رفیقش 5 در ساعت ملایم بعدازظهر بازاری در گوتمبرگ گلاویژی در سلیمانیه اندیمشک رؤیاها. ساختمان آوا به قطار نمیرسد غریزه لذت پیشتر از موعد، خط تو تناسبی دارد با بوسه خونین «فوکو» در این سطور، تنها میآید تا بپرسد از وجدان بشری در این تجربه مرگبار چه ثمری! ... و این تویی، آوا کارنینا در اسکله تب با لباس شب؟ حسرت البهار 1 چه رگباری! که میترسم به صندوق پست رخنه کند. بارش بیحواس نشانی برکهها را محو کرده. سرنوشت نامه چه خواهد شد! آیین عاشقان قدیمی یک قطره اشک بود و کمی عطر، اما نه آنکه نامه را با آسمان بنویسند. پیغام از سیمها و مفتولها ایمن نیست. آیا به پست اعتماد کنم؟ وقتی که یک نفر به نجوا گفت: با من وداع کن به امید ندیدنم! با این همه برای تو ای دلبند این مومیایی را کادوپیچ میکنم. اگر نمیخندد ببخش، عروسک نیست. 2 صیاد من معلم من بود. از مکتب آمدم در مجلس خلیفه مقلد شدم، با شش زبان سخن میگفتم یک روز لانهام سر پنجه حنازده یک کنیز محزون بود، از او زبان هفتم را آموختم که لهجه خصوصی من شد، در هر ضیافتی که دلم میگرفت یا روبهروی آینه بودم. 3 حقیقت یک زن عاشق، که هرچه میگردم اینجا زنی وجود ندارد، نه عشقی و نه حتا عدد یک. به مستطیل خاکستری بسنده کردهام و خطبه سیاه باد سام را به یاد سپردهام، از تمرین لهجه بلبل تا پیشقسط برای بقعه آینده، این سیمها، تلفنها حتماً خبرگزاری اوهاماند، حتماً مخاطبی نیست، زیرا که عشق هرگز نمیترسد، شک میکند اما همیشه بیپرواست، در موزهای برای پریماهی، چون بشنوی با من سلام کن به امید ندیدنم. 4 در بندر مقوایی، ساخت کتابهای خمیرشده یک عمر کشف رمز کردی از دستخط رگبار سهم تو، یک کلام، شیلات مردگان بود
فهرست
باغ کریستال شاهبرنج تکثیر عکس دیجیتال ساختمان آوا حسرتالبهار لانگشات بانو آفاق فانتزیها فرعون کوچک ژ - ژ خیابان پنجم سنگ شکسته پیرمرد ابرها پیانوبار نامزدها اتاق پهلویی تحریر بیژن و منیژه ریش آبی به زبون لری عرض میکنم مجسمهها گلیساندو رباعی ترجمههایی از نظم به نثر جلو گالری بورگز پدران و رهگذرها ابلاغیه (1) ابلاغیه (2) زمینلرزه در اسکله ازمیر خیاطها خروسها تکیهای در تبعید بشقاب منظوم مبارز بینامی آزادگیست بازی به قول زبانشناس Zina دختر ارمنی همرقصی رام و ناهید فعلاً خداحافظ عبور از زمستان
خرید کتاب زمستان بلاتکلیف ما
کتاب زمستان بلاتکلیف ما سروده محمدعلی سپانلو از نشر چشمه را میتوانید از سایت کتابانه خریداری نمایید.
(مجموعه شعر) شاعر: محمدعلی سپانلو انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب زمستان بلاتکلیف ما | محمدعلی سپانلو
دیدگاه کاربران