کتاب عروسکی خونه ات کجاست نقره ای؟

کتاب خونه ات کجاست نقره ای؟ چهاردهمین جلد از مجموعه ی کتاب عروسکی نوشته ی گوردون والک، ترجمه ی سیده سودابه احمدی و سروده ی مهدی مردانی توسط انتشارات سایه گستر به چاپ رسیده است.

کتاب فوق با بهره گیری از اشعار زیبا و کودکانه به همراه تصاویر جذاب، قصه‌ی اسبی نقره ای را روایت می کند. یک روز قرار می شود که اسب های یک مزرعه را به جایی دیگر و طویله ای جدید انتقال دهند اما اسب نقره ای در مسیر احساس گرسنگی می کند و برای اینکه چیزی برای خوردن بیابد از گروه جدا شده و به این ترتیب گم می شود. اسب تصمیم می گیرد هر طور شده دوستانش را پیدا کند. او در این جستجو به محل مسابقات اسب دوانی، شهربازی و سیرک می رسد؛ با دیدن اسب ها با خودش فکر می کند که دوستانش حتما آن جا هستند اما وقتی از نزدیک اسب ها را می بیند متوجه می شود که اشتباه کرده، اسب نقره ای نا امید وخسته فکر می کند دیگر هرگز نمی تواند دوستانش را ببیند که ناگهان با وقوع اتفاقی عجیب بارقه های امید در قلبش جان می گیرد. ... کتاب فوق با یک طراحی جالب و منحصر به فرد سبب جذب کوکان شده و می تواند جای یک اسباب بازی دوست داشتنی را برایشان پر کند.

مجموعه ی کتاب های عروسکی شامل 15 جلد کتاب با عناوین مختلفی چون: تمساح شیطون بلا، آبی بازم تو خوابی، مشکل مار کوچولو، کوسه که ترس نداره، شیر بزرگ مغرور، اردک نوک طلایی، هاپو کوچولو یواش تر و ... است که برای گروه سنی الف و ب به چاپ رسیده است. همه ی کتاب های این مجموعه از لحاظ طراحی ظاهری به یک شکل هستند. طراحی اثر به این صورت است که تصویر حیوانی که شخصیت اصلی داستان است روی جلد و در تمام صفحات زوج چاپ شده؛ قسمت دهان حیوان به صورت یک بیضی بریده شده و به وسیله‌ی پارچه‌ی پولیشی مرغوب، دهانی برجسته و دوقسمتی برای او کار گذاشته شده که می توان با انگشتان دست آن را باز و بسته کرد. کودکان یا والدین می توانند دست خود را از پشت کتاب داخل این قسمت پولیشی کرده، لب های حیوان را تکان دهند و با استفاده از آن اشعار کتاب را تصویر سازی کنند. این اثر در تقسیم بندی کتاب-اسباب بازی ها قرار گرفته و در بین مخاطبان محبوبیت بالایی دارد.

برشی از متن کتاب

نقره ای تصمیم گرفت دوستاشو پیدا کنه دوید به سمت پارک تا نگاهی اون جا کنه یه اسب اسباب بازی دید که توی پارک جاشه نقره ای گفت: بعیده که خونه این جا باشه! یه دفعه از اون دورا صدای پایی شنید صدای پاهای اسب نقره ای فوری دوید گفت: صدای دوستامه الان میان همین جا با هم می ریم به خونه متشکرم ای خدا! اما به جای دوستانش اسب هایی دید تو میدون می دویدن تند و تیز اسب های شاد و خندون میون گرد و غبار نقره ای شد هراسون گفت زیر لب: گم شدم می خوام برم خونه مون بعد یه سری اسبو دید اون دورا می پریدن شیهه هامو شنیدن نقره ای تند و سریع دوید به سمت اون ها اسبای شهربازی می چرخیدن بی صدا آهی کشید نقره ای گفت: خونه ی ما کجاست؟ خدا برس به داد اسبی که خیلی تنهاست  

• کتاب های توت فرنگی
• نویسنده: گوردون والک
• شاعر: مهدی مردانی
• مترجم: سیده سودابه احمدی
• انتشارات: سایه گستر