loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب حضرت موسی علیه السلام (ده بهشت)

5 / -
  • انتشارات : نحل
  • نویسنده : بلکیس ابراهیم‌‌‌حقی‌‌‌‌‌اوغلو
  • مترجم : مهدی نعلبندی
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب حضرت موسی علیه السلام 

یکی از کاهنان به " فرعون " گفته بود که روزی پسری از بنی اسرائیل به دنیا خواهد آمد که او را از تخت پادشاهی به زمین می کشد. فرعون دستور داد هر نوزاد پسری را که از بنی اسرائیل به دنیا می آید، بکشند. همسر " عمران " باردار بود. او از ترس سربازهای فرعون به جای دوری رفت و نوزادش را به دنیا آورد. او از خداوند خواست تا راهی به او نشان دهد تا نوزادش زنده بماند. خداوند رود نیل را به او نشان داد. مادر موسی او را داخل صندوقی گذاشت و در رود نیل رها کرد. صندوق به قصر فرعون رسید و " آسیه " همسر فرعون، از کودک درون صندوق خوشش آمد و خواست که او را بزرگ کند. موسی شیر هیچ زنی را نمی خورد. خبر به بیرون قصر رسید و مادر موسی برای شیر دادن به قصر آمد. نوزاد مادر خودش را شناخت و در آغوش او آرام شد. به این ترتیب موسی در قصر فرعون بزرگ شد و تبدیل به جوانی قوی و نیرومند شد. تا این که ... .

کتاب از مجموعه ی ده بهشت به چاپ رسیده است. در این مجموعه داستان زندگی ده پیامبر بزرگ خداوند از حضرت آدم (ع) تا خاتم پیامبران حضرت محمّد (ص) برای کودکان بیان می شود. نویسنده ی این مجموعه که اهل کشور ترکیه است قرآن را مبنای داستان های خود قرار داده و به صورت تفسیری داستان زندگی این پیامبران را به شکلی ساده برای کودکان بیان می کند. داستان های این مجموعه از زندگی این ده پیامبر الهی بر اساس باور های شیعیان شکل گرفته است. تصویرگری زیبا و مطابق با ذائقه ی کودکان از جنبه های مثبت کتاب است، که آن ها را " جم کیزیل توغ " به تصویر کشیده است. کتاب برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.

برشی از متن کتاب


... موسی گرسنه بود وگریه می کرد. آسیه نگران شده بود. نوزاد به مراقبت احتیاج داشت. نوزاد شیر هیچ زنی را نمی خواست. خبر از قصر به شهر رسید. مادر موسی هم به قصر آمد. پسرش را در آغوش او دادند. کودک، مادرش را شناخته بود. در آغوش مادر آرام گرفت و از شیر او نوشید. موسی تا زمانی که از آب و گل درآمد، باشیر مادرش رشد کرد. خدا مادر و پسر را به هم رسانده بود. موسی روز به روز قد کشید. جوان پر زور و قدرتمندی شد. با هوش، دانا و خیرخواه بود. آسیه مثل پروانه به دور او می گشت. م یخواست او را از بدی هایی که در شهر می گذشت دور نگه دارد.

اما موسی بعضی وقت ها از قصر بیرون می رفت و در میان مردم می گشت. او می دید زندگی سختی که مردم در شهر دارند، مثل زندگی ساکنان قصر راحت نیست. کاگزاران فرعون با بنی اسرائیل رفتار زشتی داشتد و تا حد مرگ از آن ها کار می کشیدند. مردم، فقیر و بیچاره بودند. چیزهایی که موسی در شهر می دید، او را دلتنگ می کرد. موسی از زندگی پرزرق و برقی که در قصر داشت خجالت می کشید. احساس می کرد به انسان های فقیر و بینوا خیلی نزدیک تر است. موسی مطمئن بود که نه فرعون و نه مجسمه های بی جانی که مردم می پرستیدند، هیچ کدام خدای واقعی نیستند.

یک روز موسی در شهر می گشت. دو نفر را دید که با هم دعوا می کنند. یکی از آن دو نفر از بنی اسرائیل بو دو آن دیگری از اهالی بومی مصر که به آن قبطی می گفتند. موسی برای جدا کردن آن دو نفر پیش رفت. قبطی را به آرامی هل داد. قبطی به روی سنگ ها افتاد و در همان لحظه مرد. موسی هم بسیار ناراحت شد و هم بسیار ترسید. مرگ آن انسان کاملا تصادفی بود. موسی نمی خواست او را بکشد. از آنجا فرار کرد و از مصر دور شد. از اتفاقی که به دست او افتاده بود، پشیمان بود. به درگاه خدا دعا کرد و با التماس گفت: -ای پروردگار مهربان، مرا به راه راست هدایت کن! خدا گذر او را به سرزمین مدین انداخت موسی روزها راه می رفت. بسیار خسته، گرسنه و تشنه بود. وقتی نزدیک مدین رسید، چاه آبی را دید.

چوپان ها گوسفندهایشان را برای خوردن علف به اطراف چاه آورده بودند. دو دختر جوان در بین آن ها بودند که توجه موسی را جلب کردند. آن دو دختر با گوسفندهایشان در کناری منتظر ایستاده بودند که چوپان های دیگر کارشان تمام شود. موسی به دخترها نزدیک شد و پرسید: -شما این جا چه می کنید؟ مردی نیست که مراقب گوسفندهای شما باشد؟ دخترها گفتند: -پدرمان خیلی پیر است. برای همین ما گوسفندهایمان را برای خوردن آب و علف می آوریم. نام یکی از دخترها صفورا و نام دیگری صوفیرا بود. آن ها دختران شعیب پیامبر بودند. موسی به دخترها کمک کرد که به گوسفندهایشان آب بدهند. دخترها هم تشکر کردند و از او جدا شدند. شعیب وقتی دید که دخترها زود برگشتند، دلیلش را پرسید. دخترها هم اتفاقی را که افتاده بود برای او تعریف کردند و گفتند: -پدرجان به نظر می آید او آدم خوب و قابل احترامی است. می تواند در کارها به شما کمک کند و مراقب گوسفندهایمان باشد. شعیب این پیشنهاد را قبول کرد. یکی از دخترها را فرستاد و موسی را به خانه دعوت کرد. ...

نویسنده: بلیکس ابراهیم حقی اوغلو مترجم: مهدی نعلبندی تصویرگر: جم کیزیل توغ انتشارات: نحل  

 


مشخصات

  • نویسنده بلکیس ابراهیم‌‌‌حقی‌‌‌‌‌اوغلو
  • مترجم مهدی نعلبندی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رحلی
  • نوبت چاپ 1
  • سال انتشار 1388
  • تعداد صفحه 32
  • انتشارات نحل
  • شابک : 9789648141092


نظرات کاربران درباره کتاب حضرت موسی علیه السلام (ده بهشت)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب حضرت موسی علیه السلام (ده بهشت)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل