کتاب شبح خانم ویل، اثر دنیل دفو و ترجمه حسن کامشاد در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب با قطع کوچک و حجمی کم، جزء مجموعه کتابهای «تجربههای کوتاه» به شمار میآید که نشرشان از طریق انتشارات چشمه، هدف بزرگی چون ایجاد زمینه مطالعه برای افرادی است که به دلیل مشغلههای فراوان و کمی فرصت، قادر به مطالعات دنبالهدار و پیوسته نمیباشند. این کتابها که در بردارنده داستانهای کوتاه یا نمایشنامههایی از نویسندگان مطرح جهانیاند، میتوانند در وقتهای مرده روز یا سفرهای کوتاهی که با تاکسی، مترو و اتوبوس صورت میگیرد، استفاده شوند. به این ترتیب ضمن انتشار فرهنگ زیبای کتابخوانی، علاقهمندان به این مهم، از فواید و آثار نیک مطالعه بیبهره نمیمانند. جلد چهارم «تجربههای کوتاه»، داستانی از دنیل دفو را روایت میکند که با ترجمه حسن کامشاد همراه شده است. محتوای داستان، اثبات نقل اتفاقیست که زنی مدعیِ واقعی بودن ملاقات با دوستی است که بعد از ملاقات، مشخص میشود او از دنیا رفته و آنچه زن، نقل میکند ملاقاتش با شبح اوست. نویسنده، در کنار تشریح این ملاقات، دلایلی را بازگو میکند که خواننده را مجاب به پذیرش این مدعا نماید. حس کنجکاوی خواننده که در پی موضوع جذاب دیدار با شبح ایجاد میگردد، عاملی شده تا مخاطب با علاقه محتوای کتاب را دنبال کند. تمام 17 صفحه اثر حاضر که شاید وقتی بسیار کم، در حد چند دقیقه را بگیرد، ضمن آشنا کردن خواننده با یک اثر ادبی - داستانی، زمینهای برای مطالعات اینچنینی را در وی به وجود میآورد.
برشی از متن کتاب
چندی بعد، دوستان آقای ویل، کاری برای او در اداره گمرک دووِر پیدا کردند، و این کمکم موجب کاهش نزدیکی خانم ویل و خانم بارگریو شد، البته آنها هیچوقت باهم در نیافتادند؛ ولی رفته رفته بیتفاوتی پیش آمد، تا آنکه سرانجام دو سال و نیمی شد که خانم بارگریو، دوستاش را ندیده بود، البته بیش از دوازده ماه این مدت را در دووِر نبود و در شش ماه اخیر نیز حدود دو ماهی در خانه خویش در کانتربری به سر برده بود. در این خانه، در روز 8 سپتامبر گذشته، سنه 1705، پیش از ظهر، تنها نشسته بود، به زندگی ناگوار خویش میاندیشید و با خود جدل میکرد که با همه تنگی و عسرت، باید به خواست خدا رضا داد؛ «رزق و روزی من تاکنون رسیده و بیشک از این پس نیز خواهد رسید و اطمینان دارم که گرفتاریهایم هر وقت مصلحت باشد، همه بر طرف خواهند شد.» این بگفت و دوخت و دوز خود را از سر گرفت.، ولی هنوز پیشرفتی نکردهصدای کوبه در را شنید. رفت ببیند کیست، چشماش به خانم ویل، دوست دیرینهاش، افتاد، در لباس سوارکاری. در این لحظه ساعت دوازده ضربه نیمروز را نواخت. خانم بارگریو گفت: «سرکار خانم، چشم ما روشن! مدتی است با ما غریبه شدهاید.» ولی افزود که خشنود است او را میبیند و رفت جلو او را ببوسد و خانم ویل اقبال کرد، تا آنکه لبهاشان تقریباً به هم رسید؛ آنگاه خانم ویل دست به چشمهای خود کشید و گفت: «حالام چندان خوب نیست.» و چشماناش را هم گذاشت. به خانم بارگریو گفت دارد میرود مسافرت و تصمیم گرفته پیش از رفتن حتماً او را ببیند. خانم بارگریو میکوید: «اما چه شده تنها سفر میروید؟ تعجب است، شما که چنین برادر مهربانی دارید.» خانم ویل میگوید: «آه، من یواشکیِ برادرم آمدم، در رفتم، چون خیلی دلم میخواست پیش از سفر شما را ببینم.» پس آن دو به اولین اتاق رفتند و خانم ویل در همان صندلی دستهداری نشست که وقتی در زد خانم بارگریو در آن نشسته بود. سپس خانم ویل میگوید: «دوست عزیزم، من آمدهام رشته مودت قدیمی را باز پیوند بزنم، و از شما پوزش بطلبمکه رفاقتمان را زیر پا گذاشتم؛ و اگر مرا ببخشید، کمال نازنینی شما را میرساند.» خانم بارگریو میگوید: «ای بابا، این چه حرفی است؛ من هیچ از این بابت ناراحت نبودم؛ و آسان فراموش میکنم.» خانم ویل میگوید: »درباره من چه فکر کردید؟» خانم بارگریو میگوید: «فکر کردم شما هم مثل بقیه دنیایید، آسایش و رفاه موجب شده هم من و هم خودتان را فراموش کنید.» آنگاه خانم ویل به یاد خانم بارگریو آورد که در ایام گذشته چه کارهای دوستانهای برای وی کرده است و چه گفتوشنودهایی که در روزگار تیرهروزی با هم داشتند، چه کتابهایی خواندند و چه لذتی به خصوص از کتاب مرگ در لینکورت بردند، و افزود که این بهترین کتابی است که تاکنون درباره این موضوع نوشته شده است. نام دکتر شرلاک را هم برد، همینطور نام دو کتاب هلندی را که درباره مرگ بودند و به انگلیسی ترجمه شده بودند و چندین کتاب دیگر؛ ولی به عقیده او ایدههای در لینکورت در زمینه مرگ و وضعیت آینده، روشنتر از دیگرانی است که به این مطلب پرداختهاند.
نویسنده: دنیل دفو ترجمه: حسن کامشاد انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب شبح خانم ویل - دنیل دفو
دیدگاه کاربران