کتاب خانهی پزشک نوشته آن بیتی با ترجمه شیرین ملک فاضلی در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
داستان کتاب در مورد پدری منفور و مادری الکلی است که روی زندگی فرزندانشان تاثیر منفی بسیاری گذاشتهاند و حالا قهرمان اصلی داستان که یکی از این فرزندان است، سعی دارد گذشته تاریک زندگیشان را با نوری از امید روشن کند و با ویژگیهای روانی و رفتاری خاص برادرش مدارا کند تا همهچیز بر وفق مراد شود. موضوع اصلی داستان، در سه بخش تنظیم شده است و در هر بخش، یکی از اعضای خانواده از زندگی فعلیشان که هنوز تاثیرات مخرب گذشته در آن وجود دارد میگوید. خواننده در طی داستان، با مشکلات هویتی، ترسها و نقصهای این شخصیتها آشنا میشود و درمییابد که چه مسائلی منجر به رسیدن آنها، به این نقطه شده است. قهرمانهای این داستان اصولا آدمهایی منفعل و سرد هستند که روابط اجتماعی محدودی دارند و نمیتوانند از مشکلات زندگیشان رهایی یابند. در نگاه اول، قصه کمی نوستالژیک به نظر میرسد اما خواننده، رفته رفته با پرده برداشتن از رازهایی که در دل تمام اتفاقات پنهان شده است به مسائلی پی میبرد که رمزگشایی از آنها کار سادهای نیست. این کتاب که اولین بار در سال 2002 منتشر شد، یکی از آثار قصهگوی این نویسنده زن آمریکایی میباشد که بعد از انتشار، به سرعت توانست به یکی از نمادهای ادبی سالهای اخیر آمریکا تبدیل شود. آن بیتی، استاد خلق کردن قصههایی است که مخاطب را بدون اینکه خودش متوجه باشد، درگیر میکند و ساعتها از کار و زندگی میاندازد. لحن صمیمانه و در عین حال کنایهآمیز کتابهای آن بیتی، یکی از ویژگیهای داستاننویسی این نویسنده بزرگ است. خانهی پزشک کتابی سرشار از آموزههاست که پیشنهاد میکنیم خواندن آن را از دست ندهید.
برشی از متن کتاب
جیم بیرون سینما ایستاده بود و به دقت چهرههای آدمهایی را که رد میشدند نگاه میکرد، انگار میدانست چه شکلیام. فقط به شوخی به او گفته بودم زنیام که برگ پاییزی پوشیده. زیر پاهایم پر از برگ بود، ولی روی کتم فقط پرنده آوازخوانی از الماس بدنی، روی شاخه درختی خودنمائی میکرد. چون تنها آدمی بود که جمعیت را جستجو میکرد، نگاهمان فوری به یکدیگر گره خورد. با تردید دست تکان دادم. کمی روی پنجههایش بلند شد و دست تکان داد. جیم برنهام همانطور که از اسمش به نظر میآمد، جثه درشتی نداشت. تقریبا هم قد من بود و کت بلند مشکی شیکی پوشیده بود. حدودا 60 ساله بود. دختری بسیار جذاب کنارش ایستاده بود. سعی کردم متعجب به نظر نرسم. سعی کردم وانمود کنم حضور دختر برایم تهدیدی نیست، که البته معلوم شد دخترش است. او هم منتظر کسی بود که بیاید و با هم نمایش را ببینند. جیم لبخندی باوقار و رفتاری مثل قدیمیها داشت. دستش را زیر آرنج من گذاشت و راه که میرفتیم شروع کرد به توضیح دادن رابطهاش با فیلمساز. هردویشان در دهه 50 به دانشکده طراحی ردآیلند رفته بودند. اگرچه جیم انصراف داده و به ییل رفته بود. ذهنش دائم مشغول این بود که باید دم خانهام قرار میگذاشتیم و درست نیست که دنبالم نیامده. اولین کسی که داخل سینما با من سلام وعلیک کرد، سو مک کمبر بود که کنار مردی که معلوم شد شوهرش است، نشسته بود. از دیدنش خوشحال شدم، گرچه یک لحظه ترسیدم اندرو هم آنجا باشد. به همسرش گفت: این نیناست، خواهر مردی که قبلا میشناختمش. محبوبترین پرستار پسرم بود. لبخند زد؛ در بیان لطفم غلو میکرد. گفت در خانه تو خیلی به او خوش میگذشت. مویش را کوتاه کرده بود و جدیتر به نظر میرسید و البته کت و دامن هم پوشیده بود. فکر کردم چه خوب، چه خوب که از اندرو فاصله گرفتی. من و تیم رفتیم جلو، نزدیک پرده که هنوز صندلی خالی داشت. خانمی جوان با لباس پر زرقوبرق و کوتاه برگههایی به ما داد که معلوم شد نگاه سازنده فیلم به فیلم است که خودش در قالب طنز نوشته. کمکم داشت صدای خنده مردم بلند میشد. . کتاب "خانهی پزشک" نوشته "آن بیتی" با ترجمه "شیرین ملک فاضلی" توسط انتشارات "چشمه" به چاپ رسیده است. این کتاب از مجموعه کتابهای عمومی با زیرموضوع داستان ملل در فروشگاه اینترنتی کتابانه میباشد.
نویسنده: آن بیتی مترجم: شیرین ملک فاضلی ناشر: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب خانه ی پزشک - آن بیتی
دیدگاه کاربران