کتاب وضعیت بنفش نوشته امیررضا مافی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعهای است که 32 داستان کوتاه به هم پیوسته را در بردارد. داستانهای این کتاب بیش از حد کوتاه هستند اما این موضوع هیچ لطمهای به زیبایی آنها نزده است و میتواند برای کسانی که به علت کمبود وقت ترجیح میدهند کتاب نخوانند، مناسب باشد. داستانهای این کتاب، وقت زیادی از شما نمیگیرند و میتوانید با تقسیمبندی آنها، در این شلوغیهای زندگی که مجالی برای کتاب خواندن نمانده است، با چنین کتابی، غذای روح خود را تأمین کنید. همگی قصهها، ساده و قابل فهم هستند و نوعی طنز پنهان در تمام مجموعه به چشم میخورد که بسیار دلچسب و دوستداشتنی است. داستانها روی خط منظم و هدفداری پیش میروند و مسائل از دیدگاههای مختلفی بررسی میشوند. قسمت جذاب ماجرا این است که هر داستان راوی متفاوتی دارد و گاهی این راویها به سمت تخیل سوق پیدا میکنند و اشیا دست به روایت داستان میزنند. گاهی خود نویسنده وارد داستان میشود و حرف میزند و گاهی با وارد کردن اشیایی مثل کش مو و تخته سیاه به ذهن مخاطب رسوخ میکند. راوی هر قسمت، ماجرای خاصی را شرح میدهد اما در انتها تمام این ماجراها بهنوعی با هم ارتباط پیدا میکنند و کلیت داستان را میسازند. امیر رضا مافی، در پس روایتهای خلاقانهاش، فلسفههای بسیاری دارد که سعی کرده در این کتاب کم حجم اما پرعمق آنها را به نمایش بگذارد. او تلاش میکند با نقد وضعیت حاکم بر جامعه، از زبان اشیا و با درونمایهای طنز، نقدی اجتماعی از جامعه داشته باشد و انسانهایی که دنیا را برای خود و دیگران جهنم کردهاند را تصویرسازی کند. وضعیت بنفش، کتابی سرگرمکننده و در عین حال آموزنده است و دریچههای جدیدی را به روی مخاطب باز میکند.
برشی از متن کتاب
اینکه دغدغه من به عنوان یک کش زهوار در رفته سر، این باشد که نگار بیشتر از من استفاده میکند یا از کلیپسش اصلأ مهم نیست. اما این مهم است که کلیپس واقعا شی اضافی و مسخرهای است. کش میتواند موها را بسیار ساده جمع کند. اما کلیپس عین تاج خروس کله زن را میکند اندازه قابلمه. نگار فکر میکند با کلیپس خوشگلتر میشود و شوهرش بیشتر خوشش میآید. نمیداند که اشتباه میکند. نمیداند که یک کش زهوا در رفته زیبندهتر و شکیلتر است. یک کش که ابتدا مال دخترعمویش بوده به دست مادرش میافتد و حالا روی میز نگار بیکار افتاده. همه شوهرها، موی کش زفته را بیشتر از موی کلیپس خورده دوست دارند. اما خب، نگار نمیفهمد دیگر. زیباشناسی او همین قدر ادراک دارد که کلیپس از کش بهتر است. اما زیبایی این نیست. زیبایی یک شناخت عمیق است که اصلا به راحتی حاصل نمیشود. زنیکه! کلیپس را میگویم، چنان خودش را گرفته روی سر نگار که هر کس نداند فکر میکند روی سر نیکول کیدمن نشسته یا به عنوان مهرهمار نمستی با بازی هما مالینی مطرح شده است. کله نگار است دیگر. آن هم با این دکلوره مسخره که قطر همه موها را کرده به اندازه قطر نوک سوزن. تارهای مو، بوی مزخرف میدهند. نگار فکر کرده خوشگل شده است. اگر خوشگل بود که مرا نمیبست به کله اش و رویش روسری بکشد جلو ننه باباش راه برود. به هر حال خدا را شکر، از بوی گند موهای سوخته راحت شدم. آن سهیلا، آرایشگر سر کوچه آن قدر با تلفن زر زر کرد که موهای نگار سوخت. وسطش هم مدام در لاین و وایبر و وی چت با این و آن لاس میزد. ولی خود نگار نمیفهمد دیگر. ایستاده جلو آینه هی ادا در میآورد. لب هایشرا غنچه می کند، باسنش را عقب میدهد؛ زیر لب آواز میخواند و برای خودش لوندی میکند. من همیشه میگویم: خوب است که آدم ها فکر میکنند وقتی تنها هستند کسی آنها را میبیند. چرا که موجبات تفریح ما و خندیدن جمیع اشیا را فراهم میکنند. آدمها وقتی تنهای تنها هستند خیلی احمقاند و آنقدر رفتارهای مضحک از خودشان نشان میدهند که همه حضار میخندند. یادم میآید که یکبار از کلهی دخترعموی نگار افتادم کنار سنگ توالت و تا صبح پیش آن ها ماندم. سنگ و سیفون برایم آنقدر خاطرهی خندهدار از تنهایی آدمها در توالت و رفتارها و فکرهایششان تعریف کردند که از خنده رودهبر شدم و کشهایم شل شد.
نویسنده: امیررضا مافی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب وضعیت بنفش - امیررضا مافی
دیدگاه کاربران