کتاب شب شاهکشان نوشته علیرضا شهبازین توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب روایتی از زندگی کوروش کوچک و ماجراهای پس از مرگ اوست که با برداشتی آزاد از تاریخ و وقایع هخامنشی به تصویر کشیده شده است. کوروش کوچک، پسر داریوش دوم، یکی از پادشاهان هخامنشی است که در زمان حیات پدرش روی آسیای صغیر حاکمیت داشت و بعد از مرگ داریوش دوم، برای گرفتن تاج و تخت بر علیه برادرش اردشیر، شورش کرد. موضوع اصلی داستان، از نبرد این دو برادر آغاز میشود، کوروش کوچک که جسورانه وارد این جنگ شده بود، به دست برادرش کشته میشود و تاج و تخت به اردشیر میرسد. نقطه اوج داستان، آنجاست که سمیرامیس، همسر کوروش کوچک وارد قصر اردشیر میشود و خیانتها و بیکفایتی درباریان را مشاهده میکند و به فکر انتقام خون شوهرش میافتد. تمام ماجراهایی که در کتاب آورده شده، پایههای تاریخی دارند اما بهطور کلی بر مبنای تخیل نویسنده نوشته شدهاند. به همین دلیل نویسنده، گاهی با دخل و تصرفی که در برخی از وقایع تاریخی انجام داده، این کتاب را به یک داستان تاریخی بسیار زیبا تبدیل کرده است که میتوان ساعتها از مطالعه آن لذت برد. علیرضا شهبازین سعی کرده است مواردی که در کتاب عنوان میکند تا حد زیادی با شرایط زندگی و باورهای مردمان هخامنشی همخوانی داشته باشد. او با قلم زیبا و روانش، از یک داستان تاریخی، داستانی سرگرمکننده ساخته است و نقش ویژه زنان در رویدادهای تاریخی را بهخوبی بیان کرده است.
برشی از متن کتاب
بهمن به سمیرا نزدیک شد. آن زردی چشمهای کهربایی شاهزاده لحظهای خشکش کرد. حریر سیاه روی سر سمیرامیس به روی شانهها و حلقههای مو سر خورد. صدای پدر و تصویری از کوروش در ذهنش آمد و رفت. سمیرا چشمهایش را از روی چشمهای شاهزاه به نقش گلهای دوازده پر بالشتک دوخت. حریر را به سر کشید و گفت: چیزهایی هست که نمیدانید. حتا تعدادی از سرداران هم از پدرتان به تنگ آمده بودند. برای کوروش پنهانی پیغام فرستادند زودتر قیام کند. بهمن گفت: میدانم، گوشها و چشمهای اردشیر فهمیدند که چندی از سرداران با کوروش پیامی رد و بدل کردهاند. آنها هم سر به نیست شدند. «تنها چند پیام نبود، کوروش پیغام فرستاد که با یک پیام باورتان نمیکنم و هر که میخواهد بر اردشیر خروج کند تنها به حرف نباشد. پیماننامهای، سندی بر لوح حک کند. به ایزد مهر هفت گونه سوگند بخورد. مهر خاندانش را به پایش بزند و پیش من بفرستد تا وقتی شاه شدم دوست را از دشمن بشناسم. مهر کردند و فرستادند تا آن که در روز جنگ فهمیدیم سرداران پیمان شکستهاند و پا پس کشیدهاند، از رسوا شدن آن چند سردار ترسیدند.» سمیرا از لای درز چادر، گرد و هیاهوی شکارچیان را در افق میدید که میآمدند و با هر کوبش شاهزاده را به شکار دعوت میکردند. بهمن گفت: چه کسانی فرستادند؟ -اسمها را به خاطر دارم. تنها مهرداد سردار و چند تای دیگر نفرستادند. -این سوگندنامهها، این گنج رسوایی، در کدام خرابه پنهان است؟ -کوروش با خود آوردهبودشان. در چادری بود که زیر دست و پای سربازان فراری در میدان جنگ نابود شد. بهمن دستور داد خدمت کاری آمد جامی برای سمیرا قرمز کرد. به دستش داد و رفت. بهمن گفت: پس میخواهید با تیردان خالی به شکار برویم؟ «میخواهم مجلسی ترتیب بدهید تا یاد سرداران بیاورم به ایزد مهر که هرز گوش و هزار چشم دارد هفت گونه سوگند خوردند. از روز رستاخیز و عذاب های مهر بر کسانی که پیمان میشکنند نمیترسند؟ آن روز که ترسیدند و پیمان شکستند و کوروش مرد، شاید امروز بر سر پیمانشان بمانند و کمکتان کنند دوباره جنگ نشود.» سمیرا جام به دست بلند شد. دور چادر چرخید، انگار در برابر سرداران سخن میگفت. بهمن گفت: همانقدر که عمویم مرد خوب بود. شما هم زن خوبی هستید. -این ماده شیر زخمی را به حماقت متهم نکنید -فکر میکنید این سرداران با حرفهای شما عوض میشوند؟ تنها تیر شما در تیردان این است که آنها نمیدانند آن لوحها نابود شده. باید با چیزی که نداریم تهدیدشان کنیم.
نویسنده: علیرضا شهبازین انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب شب شاه کشان - شهبازین
دیدگاه کاربران