دربارهی کتاب خیالت تخت من بچه شرم اثر پیت جانسون
موضوع کتاب خیالت تخت من بچه شرم، داستانی کوتاه درباره ی زندگی پسری به نام آرچی است که دوازده سال دارد. او در نوزادی مادر خود را از دست داده و پس از فوت مادرش به همراه پدر در خانه ی مادربزرگش زندگی کردهاند. پدر او یک هنرپیشهی معمولی است و نقشهایی کوتاه در فیلمها و سریالهای تلویزیونی دارد. پدر آرچی موفق شده به تازگی خانهای را خریداری کند و زندگی مستقلی در کنار پسرش داشته باشد. نکته ی مهم دربارهی شخصیت آرچی این است که رفتارهای او با دیگر هم سالانش بسیار متفاوت است و با همهی آنها فرق دارد. او به شدت به نظم و مقررات مدرسه احترام میگذارد و در تمام کلاسها در نهایت نظم و ترتیب حاضر میشود و تمام معلمها از او رضایت کامل دارند.
همه ی بچهها به او لقب بچه مثبت دادهاند و او را پاچهخوار معلمان میدانند و از آرچی به شدت متنفرند. او از این بابت ناراحت است و دوست ندارد این القاب را از هم کلاسیهایش بشنود، در این بین دختری به نام میراندا او را بیشتر از بقیه اذیت میکند. زندگی خانوادگی آرچی دستخوش تغییراتی میشود ، پدرش با زنی به نام شریل که یک دختر کوچک دارد آشنا شده و میخواهد با او ازدواج کند. آرچی احساس خوبی نسبت به شریل ندارد و نمیخواهد او جای مادرش را بگیرد و مدام با پدرش بر سر این موضوع بحث میکند. آرچی تصمیم میگیرد از یک بچه مثبت به یک بچهی شرور تبدیل شده و با اذیت کردن شریل او را وادار کند تا از خانهشان برود و در این بین از میراندا کمک میگیرد و ... . این اثر به شکل دفترچه ی خاطرات که سبکی در نگارش کتاب میباشد به رشتهی تحریر در آمده و در سال 2016 برندهی جایزه کتاب سال کودکان کلدردل شده و برای گروه سنی 10 تا 15 سال مناسب میباشد.
کتاب خیالت تخت من بچه شرم اثر پیت جانسون، ترجمه ی فریبا چاوشی از نشر هوپا به چاپ رسیده است.
برشی از متن کتاب
سه شنبه 12 فوریه 6:00 بعدازظهر ممکن است لطفی در حق من کنید؟ تمام خاطراتی را که دوشنبه، هشتم و چهارشنبه، یازدهم فوریه نوشته ام فراموش کنید. چون یک مشت دروغ کثیف بیشتر نبودند. دروغ گفتن به دفترچه خاطرات خودت؟ چه کاری کثیف تر از این؟ روز دوشنبه نا امیدی همه ی وجودم را گرفت و هنوز هم من را در چنگال آهنی اش اسیر کرده است. می دانید؟ روز دوشنبه به چیز وحشتناکی پی بردم. مجله ی دخترانه ای هست به نام واو و یک صفحه مشاور دارد. موضوع مشاوره ی این هفته درباره ی کسی بود که اسم او را «مردم آزارترین بچه مثبت این سیاره» گذاشته بودند و این بچه مثبت کسی نیست جز ... من. غافلگیر شدید، نه؟ خب فکرش را بکنید که من چه حالی دارم. میرانداجونز این نامه را از طرف همه ی بچه های مدرسه نوشته. وقتی آن سه نفر در مدرسه مثل من لباس پوشیدند، دنبال سرگرمی نبودند. نه، آن ها یک آینه در مقابل من و رفتارهای آزاردهنده ام (البته از نظر خودشان) گرفته بودند. می دانستم که آن ها با نگاه بزرگسالانه ی من به زندگی مشکل دارند. ولی انگار اوضاع بدتر از این حرف هاست. خیلی غم انگیز است ولی باید بگویم همه ی آن ها از ته دل از من بدشان می آید. همچین چیزهایی واقعا اعتماد به نفس آدم را خراب می کند. این دفعه دیگر فهمیدم مدرسه واقعا جای من نیست. البته قبلا به این موضوع فکر کرده بودم ولی حالا وقتش رسیده که نقشه ام را عملی کنم. هرچه زودتر مدرسه را ترک کنم، برای همه بهتر است. 6:15 بعدازظهر هنوز از اینکه حقیقت را به شما گفتم، خوشحالم. حالا باز هم بین من و شما هیچ راز مخفی نیست. هفته ی بعد تعطیلات میان ترم است و خبرهای خوبی در راه است. جمعه 13 فوریه بدشانسی آوردم. امشب پدر گفت: «شریل به دردسر افتاده.» بعد تعریف کرد شریل مجبور است تا فردا خانه اش را تخلیه کند، اما هنوز نمی تواند به خانه ی جدیدش نقل مکان کند. ساعت ها از شریل و مشکلاتش گفت و گفت و گفت. ولی راستش برای من هیچ اهمیتی نداشت، حتی اگر شریل مجبور می شد در یک چاله وسط جاده زندگی کند و برای صبحانه زغال سنگ بخورد، باز هم برایم مهم نیود. (متأسفم اگر حرفم ناراحتتان می کند ولی از این به بعد چیزی را از شما قایم نمی کنم.) بالاخره من گفتم: «خب ... به نظرم بهتره توی هتل اتاق بگیره.» بابا گفت: «یه خرده براش گرون تموم می شه ... نه، من دارم فکر می کنم که می شه شریل و الیزا تا وقتی که سر و سامون بگیرن، پیش ما زندگی کنن؟» حتما متوجه شده بود که چطور دهان من از تعجب باز مانده بود چون فورا اضافه کرد: «فقط برای چند روز... نهایتا یک یا دو هفته. می تونن توی اتاق مهمون بمونن.» گفتم: «می دونین بابا؟ ... به نظر من اگه بتونی بهش یه پولی قرض بدی تا یه اتاق توی هتل اجاره کنه خیلی بهتره. منظورم اینه که خونه ی ما زیاد بزرگ نست...» بابا حرفم را قطع کرد: «ولی خیلی خوش می گذره ... و من می دونم شریل حسابی بهمون کمک می کنه. اون آدمی نیست که بیکار بشینه. خودت که اونو دیدی.»
- نویسنده: پیت جانسون
- مترجم: فریبا چاوشی
- انتشارات: هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب خیالت تخت من بچه شرم
دیدگاه کاربران