loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب مدرسه عهد بوق 5 (بزن و بکوب)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب مدرسه عهد بوق 5 (بزن و بکوب)

کتاب بزن و بکوب پنجمین جلد از مجموعه‌ی مدرسه عهد بوق، اثر آر. ال. استاین با ترجمه‌ی مسعود ملک‌یاری توسط نشر ویدا به چاپ رسیده است. این کتاب با عنوان بزن و بکوب یک جلد از مجموعه مدرسه عهد بوق را شامل می‌شود که درباره مسابقه‌ای است و در هر قسمت، مرتبط با تکه‌ای از رمان نقاشی‌هایی شبیه کاریکاتور طراحی شده که به زیبایی آن می‌افزاید. نثر روان، طنز و بی‌حاشیه‌اش مخاطب را مشتاق به دنبال کردن داستان می‌کند. موضوع جالب دیگر که می توان اشاره نمود بخش بخش کردن قصه و اینکه در ابتدای هر قسمت، عنوانی مرتبط با مضمونش انتخاب شده است که به افکار خواننده جهت می‌دهد.

مجموعه ی مدرسه عهد بوق، در رابطه با مدرسه و خوابگاهی است که در آن، دختران و پسران در کنار هم به تحصیل مشغولند و ماجراهای جالبی در آن جا اتفاق می‌افتد. در ابتدا، با یک نقاشی بسیار جذاب، به توضیحی کوتاه، ومعرفی مکان ها و شخصیت های آن پرداخته سپس همراه یک نقشه موقعیت هر ساختمان را در مدرسه نشان داده است. این تصویر به آمادگی ذهنی خواننده ی کتاب کمک کرده و یک شمای کلی از داستان را معرفی می کند.

برنی بریجیز در یک مدرسه شبانه روزی درس می خواند و همراه دوستانش فین من، کرنچ وبلزر در خوابگاه زندگی می کند. روزی برای صرف ناهار به غذاخوری رفته بودند که بچه های خوابگاه جوجه دونی در آنجا مشغول اجرای موسیقی شدند. «وس آپدود» شروع به نواختن ساکسیفون کرد، خیلی خوب ساز می زد و توجه همه سمت او بود؛ بچه ها از نواختنش به وجد آمده بودند و می گفتند وس می خواهد امسال برنده ی جایزه ی مسابقه ی استعدادهای درخشان شود، به برنده ی این مسابقه بلیط کنسرت دلنگ دلونگ می‌دهند.

برنی ناراحت شد، به فکر فرو رفت، او عاشق آن گروه بود و آرزو داشت به کنسرت آنها برود. پس به ذهنش رسید که  باید دانش آموزان خوابگاه خودشان این جایزه را برنده شوند و تصمیم گرفت تلاش کند تا  این کار خارق العاده و تماشایی از طرف آنها باشد.

بنابراین ابتدا خواست به حیوان خانگی اش شمارش اعداد را آموزش دهد که متاسفانه موفق نشد، قصد داشت ادای معلم و مسئول خوابگاه مدرسه شان را در آورد که آن هم از شانس بد، لو رفت و خانم هینی در حین اجرا سر رسید و… برنی باید راهی برای غلبه بر وس آپدود پیدا می‌کرد، همچنان شانسش را امتحان می‌کرد و به هرکاری دست می زد، دوستانش هم کمکشان را دریغ نکردند، آنها حتی برای انجام کار عجیب و خنده دار تصمیم گرفتند مانند فیلم های کمدی همدیگر را کتک بزنند ولی با این کار فقط به خودشان آسیب زدند و این موضوع هم موفقیت آمیز نبود. او ناگهان به فکرش رسید که از بین همه ی بچه های خوابگاه بهترین استعداد را پیدا کند!  در راه پله نشسته و در همین افکار بود. …

بخشی از کتاب مدرسه عهد بوق 5 (بزن و بکوب)

من و رفقایم در غذاخوری میز مخصوص خودمان را داریم: میز گندیده ها. می‌دانید که گندیده ها اسم خوابگاه ماست. البته خوابگاه که چه عرض کنم، یک عمارت زهوار در رفته است که خوب ما دوستش داریم.

وقت ناهار در غذاخوری همیشه خوش می گذرد و مفرح است. جایی است بزرگ با یک کافه ی کوچک آن گوشه اش و البته چندین ردیف میز و صندلی به تعداد بچه های سه خوابگاه.

ستاره ی گروه، رفیق گرمابه و گلستان شرمن،وس آپدود بود. وس شاید بهترین نوازنده ی ساکسیفون در تمام دنیا باشد.

دستانش استادانه روی ساز حرکت می‌کرد. انگشتانش تند و فرزجابه جا می‌شدند. گاهی به عقب می رفت و نوای سازش را حواله ی تیرهای سقف می کرد. گاهی هم به جلو خم می‌شود و صدای سازش مثل غرش حیوانی به گوش می رسید.

قلبم چنان تند میزد که انگار می خواست  از سینه بیرون بیاید. چشمانم سیاهی رفت. بالا و پایین پریدم و نعره زدم :«دلنگ دلونگ؟ من عاشق این گروهم. همه ی آهنگاشون رو از حفظم! همه رو دانلود کردم!» حالم بد شده یک تکه دیگر پیتزا هم خوردم ولی افاقه نکرد. روی میز نشستم و به گروه موسیقی جوجه دونی خیره شدم و فکر کردم. به گروه موسیقی دلنگ دلونگ فکر کردم.

بعد از ناهار جون را در محوطه دیدم. روز آفتابی و گرمی بود. پروانه ها روی چمن ها این طرف و آن طرف می رفتند.

بعد از شام با عجله به خوابگاه گندیده ها رفتم و بچه ها را توی اتاقم جمع کردم.

سه رفیقم لبه تخت نشستند به شان گفتم: «رو تختی را چروک نکنید از ابریشم خالصه.»

کم کم هیجان زده می شدم. می دانستم که میخواهم دست به کار بزرگی بزنم.

گفتم: «باشه، باشه. یه کار بهتر بلدم. این یکی دیگه همه رو میخ می‌کنه. محاله برنده نشه.»

عینکم را برداشتم و یک عینک ته استکانی زدم. بعد رو کردم به بلزر و گفتم: «اون دوتا بالش رو از روی تخت من بردار و بیار.»

گفتم: « من خانم هینی ام.» و کمی به جلو خم شدم و بی خبر از آن چه پشت سرم اتفاق می افتاد، با غرور در اتاق راه رفتم و از پشت عینک همه چیز را ورانداز کردم.

آخر سر من همه را ساکت کردم و گفتم: «بچه ها ما هنوز به یه حرکت اساسی برای بردن مسابقه ی استعدادهای درخشان احتیاج داریم. هی پسر، یه فکر خوب به سرم زد.»

گفتم: «بچه ها من میرم بیرون یکم قدم بزنم. برای فکر کردن به هوای تازه احتیاج دارم.»

ولی هیچ کدام شان صدایم را نشنیدند چون به سختی مشغول آهنگ زدن با دستمال توالت ها بودند.

شرمن گفت: «نشان قهرمانی تو مسابقات استعداد های درخشان رو داد دستم.» آب دهانم و دو حبابش را یکجا قورت دادم و گفتم: «ببخشید؟ تو... تو ...»

شعر من سرش را عقب برد، دهانش را باز کرد و نزدیک به ده دقیقه قهقهه زد. آن قدر خندید تا به سکسکه افتاد.

دوتا از شیشه ها خرد و خاکشیر شدند. شرمن گوش هایش را گرفت و جیغ زد: «کمش کن. برنی! صدا رو کم کن!»

زیر لب با خودم گفتم اون محاله از وی آپدود خوشش بیاد. وقتی خوابگاه گندیده ها مسابقه ی استعداد ها رو ببره، با ما میاد کنسرت دلنگ دلونگ!»

پشت در اتاق سنجاب راه راه ایستادم. صدا بلندتر شد. یعنی ممکن بود؟

بهش گفتم: «تو میخوای خجالتت رو بذاری کنار نه؟ خب این بهترین فرصته!»

همه ریختیم تو اتاق و وجب به وجب را گشتیم. در گنجه را باز کردم. هیچ اثری از او نبود. تل لباسهای کثیف داخل گنجه را زیر و رو کردم. زیرآنها هم پنهان نشده بود.

مرا کشان کشان به اتاق بزرگی در انتهای سالن بردند و در را هم پشت سرم قفل کردند. یک پیانوی بزرگ، یک چنگ، دو پایه نت و یک نیمکت آنجا بود.

خانم خوش خوشک همیشه همینطور حرف می زند. همیشه پر انرژی و هیجان زده است. واقعاً که خوش خوشک است.

آه عمیقی کشیدم و در ردیف اول روی صندلی ولوشدم.

سنجاب هم خواست فلنگ را ببندد ولی من پریدم روی سرش، درازش کردم روی زمین و نشستم روی کمرش. هیچ راهی برای فرار از دست برنی بی .نداشت.

با خودم گفتم:« خونه خراب شدم. بیچاره شدم.» و در حالی که سر تکان می‌دادم،  برگشتم و به سمت اتاقم رفتم. هنوز در نیمه راه پله بودم که فکر بکری به ذهنم رسید!


نویسنده


درباره‌ی آر. ال. استاین

آر ال استاین در 28 اکتبر 1943، در کلمبوس ایالت اوهایو به دنیا آمد. او نویسنده ی معروف آمریکایی، رمان نویس، فیلم‌نامه نویس، داستان کوتاه نویس و سردبیر در ادبیات کودکان و نوجوانان و متون ترسناک می باشد. استاین نویسندگی را از 9 سالگی، با داستان های طنز برای همکلاسی هایش شروع کرد و اولین کتابش راه و رسم مسخرگی و خنداندن دیگران بود. او در سال 1986، کتاب وعده ملاقات با یک غریبه را که از ادبیات ترس بود شروع کرد و کتابش را در سال 1989 به چاپ رساند و مجموعه دایره وحشت را در سال 1992 نوشت. جالب است بدانید در دنیای کودکان به او لقب  استفن کینگ را داده‌اند! از کتاب‌های او می توان مجموعه کتاب‌های: سایه ی وحشت، دایره ی وحشت، تالار وحشت، ترس و لرز، خیابان هراس، تالار مخفی و ارواح خیابان ترس را نام برد.

  • نویسنده: آر. ال. استاین
  • مترجم: مسعود ملک‌یاری
  • انتشارات: ویدا


آر. ال. استاین

درباره آر. ال. استاین نویسنده کتاب کتاب مدرسه عهد بوق 5 (بزن و بکوب)

رابرت لارنس استاین ملقب R.L. Stine، نویسنده پرفروش کتاب کودکان در 8 اکتبر 1943 واقع در «ایالت اوهایو» متولد شد. تمام مخاطبان کتاب، این نویسنده مشهور را با رمان کودک و نوجوان، آن هم از نوع دلهره‌آورش، می‌شناسند؛ البته می‌توان چند آثار نیز برای بزرگسالان در میان نوشته‌های او مشاهده کرد. ...

نظرات کاربران درباره کتاب مدرسه عهد بوق 5 (بزن و بکوب)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مدرسه عهد بوق 5 (بزن و بکوب)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل