محصولات مرتبط
معرفی کتاب گیل گمش
کتاب گیلگمش با ترجمه ی احمد شاملو و تصویرسازی مرتضی ممیز توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
حدود سه هزار سال قبل از میلاد، در سرزمین متمدن سومریها، در جایی به نام اوروک، شخصی به نام «گیلگمش» حاکم بود. او زادهی مردی از کاهنان و زنی ایزدبانو بوده است و از اینرو بخشی از وجود او خدایی و الهی بوده و بخشی دیگر انسانی خوانده میشده است. شرح دلاوریها و اتفاقاتی که در زمان او رخ میدهد بر الواح دوازدهگانهای یافت شده که هر لوح گویای بخشی از این سرگذشت حماسهای است. حماسهای فارغ از مباحث مذهبی که سرشار از مسائل و مباحث زمینی است؛ همچون دوستی و دشمنی، عشق، جنگ و خشونت و در کل جنبههای زمینی انسان را در نظر دارد و از آنجا که از این روایت، حماسهای به دست رسیده، لذا نمیتوان تمام آن را عین واقعیاتی برشمرد که اتفاق افتادهاند. گفته میشود گیلگمش پنجمین پادشاه سرزمین اوروک که به مدت صدوبیستوپنج سال حکمرانی نمود؛ به نزد شخصی به نام "اوته- نهپیشتیم" که زندگانی ابدی را به دست آورده و از یک طوفان سهمگین به مدد کشتی بسیار بزرگی که ساخته بوده و در آن از تمام موجودات به صورت جفت جفت گردآوری کرده بوده، رفته؛ تا راز حیات ابدی را جویا شود و او گیلگمش را راهنمایی میکند اما در طی ماجراهایی که تشریح میشود؛ گیلگمش نمیتواند به آن راز دست یابد و بدون خشم و ناراحتی تسلیم شده و بازمیگردد. چنانکه گفته میشود؛ اوته- نهپیشتیم همان «نوح» است که همگان با داستان و اتفاقات او آشنایی داریم. از دیگر مباحثی که در این اثر حماسی بسیار کهن که شاید ابتداییترین اثر به جای مانده باشد؛ نحوه آشنایی گیلگمش با «انکیدو» است. حماسهسازی این دو شخصیت در کنار هم به ایجاد داستانهایی پرماجرا میانجامد که بسی خواندنی و جذاب مینماید اما روزگار طوری رقم میخورد که انکیدو از میان میرود و گیلگمش در غم از دست دادنش آزرده شده که همچون دیگر قسمتهای اثر این بخش نیز خواندنی و درخور ستایش است که در بخش «برشی از متن»، این آزردگیخاطر گیلگمشرا میتوان به خوانش نشست. چنانکه شاملو میپندارد سرگذشت انکیدو در این حماسه همان نماد انسان اولیه است؛ چراکه انکیدو از ابتدای آفرینش نه بین مردمان بلکه در بین جانوران و در دل طبیعت رشد یافت و خوی ستیزهجویی و جنگجوییاش به سبب همین امر است و تمامی این سرگذشت و حماسه را که نوعی غمنامه میخواندش، گذر انسان از مبدئی با خرافات مطلق به سوی مقصدی با واقعیات نسبیتر میداند. در کتاب گیلگمش شاملو، دو روایت از این حماسه میبینیم که اولین روایت را او به صورت مستقیم به فارسی برگردانده و نسخه اولیهاش چندان معرفی نشده است و روایت دوم ترجمهای است که وی بعد از ترجمه داوود منشیزاده که آن را چندان مناسب نمیدیده، البته با حفظ حقوق، و با مبنا قراردادن متن فرانسوی یکی از الواح ترجمه کرده است. لازم به ذکر است احمد شاملو در مقدمه این اثر شرح مبسوطی در مورد الواح دوازدهگانه، شخصیت گیلگمش و موقعیت جغرافیایی آن زمان بیان داشته است که اطلاعات خوبی در اختیار علاقهمندان مینهد.
نویسنده
احمد شاملو متولد 1304و متوفا به سال 1379 از شاعران و نویسندگان صاحب سبک میباشد. همچنین او پژوهشگر و مترجمی بوده که فعالیتهای مطبوعاتی و پژوهشی را به انجام رسانیده است. مهمترین شهرت او که نوآوری در شعر فارسی محسوب میشود؛ سرودن اشعاری است که به تقلید از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور به شعر شاملویی شهرت یافته است. شاملو در زمینه ترجمه نیز آثار قابل قبولی را ارائه نموده است. گفتنی است او با عناوین «الف. بامداد» و «الف. صبح» آثار خویش را ارائه مینمود.
برشی از متن کتاب
گیلگمش به شنیدن این سخنان تبر در دست گردانیده دشنه از میانبند برکشید به جنگل درآمده، یکصد و بیست درخت بینداخت - هریکی پنج دستوار دوتایی- پوست آن همه برداشت و به هر یک آهنینهای برنشانده به نزدیک اور-شهنبی برد. پس گیلگمش با اور-شهنبی به کشتی برآمده کشتی را به امواج سپردند، هر دو در آن نشسته و راه یکماه و نیمه به سه روز درنبشتند تا کشتی به نزدیک آبهای مرگ درآمد آنگاه اور-شهنبی با گیلگمش گفت: «به انتهاء کشتی رفته آن تیرها یک به یک بردار و نیک به هوش باش تا دست به آب مرگ تر نکنی اکنون، گیلگمش! دومین را بکوب، سومین را و چارمین را! اکنون، گیلگمش! پنجمین را بکوب، ششمین را و هفتمین را! اکنون، گیلگمش! هشتمین را بکوب، نهمین را و دهمین را! اکنون، گیلگمش! یازدهمین را بکوب، دوازدهمین را و سیزدهمین را!» چون یکصد و بیست تیر بکوفت؛ شمارشان به آخر رسید. آنگاه گیلگمش میانبند خویش برداشت جامههاء خویش بینداخت و به دست خویش یکی کومه برآورد. اوته- نه پیشتیم در دوردستها همیدید و با خود در سخن بدینگونه رای همیزد: «سنگینههاء کشتی چرا شکسته است؟ و از برای چه در کشتی کسی هست که بر آن حاکم نیست؟ آن که بدین جا میآید از مردان من نیست. نیک درنگریستهام؛ بازش نمیشناسم...» اوته- نهپیشتیم با او، گیلگمش، میگوید: « رخانات چرا اینچنین فروکاسته، رخسارت از این دست چرا فروهشته است؟ جانات چرا به رنج اندر است و شیارهاات چرا پژمریده؟ تشویش چرا از اینسان در قعر جان توست؟ رخسارت چرا رخسار کسی را ماند که راهی بس دور درنبشته؟ چرا چهرهات از رطوبت و آفتاب بلند سوخته است؟ چرا سرگشته از این دست به خالیها میگذری؟» گیلگمش با او ، با اوته- نهپیشتیم میگوید: « چگونه، اوته-نهپیشتیم، رخانام اینچنین فروکاسته، رخسارم از این دست فروهشته نباشد؟ چگونه جانام به رنج اندر و شیارهاام پژمریده نباشد؟ چگونه تشویش از اینسان در قعر جانام نباشد؟ چگونه رخسارم به رخسار کسی نماند که راهی بس دور درنبشته؟ چگونه چهرهام از رطوبت و آفتاب بلند نسوخته باشد؟ چگونه سرگشته از اینسان به خالیها برنگذرم؟ یار من -نرهاستر سرگردان، خرگور صحرا، پلنگ دشت- انکیدو - نرهاستر سرگردان، خرگور صحرا، پلنگ دشت- آنکه به هم با تلاشی یگانه به کوه فراز آمده نرگاو آسمانی را که به زیر آمد، گرفته بشکستیم هومببه را که به جنگل سدربنان مسکن میداشت به خون درکشیدیم در گذرگاههاء کوهسار شیر بسیار به خاک افکندیم یار من که چناناش دوست میداشتم و با من از همه آزمونهاء گران برگذشت انکیدو، یار من که چنان به جان دوست میداشتم آنکه با من به هر آزمونی تن درداد به تقدیر مشترکی گرفتار آمد که سرنوشت خاصهء آدمیان است...
برگردان: احمد شاملو تصویرسازی: مرتضی ممیز انتشارات: چشمه
مشخصات
- مترجم احمد شاملو
- نوع جلد جلد سخت (گالینگور)
- قطع رحلی
- نوبت چاپ 11
- تعداد صفحه 315
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران