محصولات مرتبط
دربارهی کتاب کتابخانهی عجیب اثر هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی این بار اثری کوتاه و تکاندهنده خلق کرده است که علاوه بر داستانی زیبا، تصاویری از کتابهای قدیمی هم لابهلای برگههای کتاب یافت میشوند، تصاویری که تجربهی خواندن این داستان را برایمان دلپذیرتر میکنند. کتاب «کتابخانهی عجیب» داستان یک پسر تنها و بینام را روایت میکند که خود را در یک دخمه پر پیچ و خم زیر یک کتابخانه زندانی مییابد. کسی که او را زندانی کرده، یک کتابدار قدیمی است که او را وقتی آزاد میکند که کتابهایی دربارهی «جمعآوری مالیات در دوران امپراتوری عثمانی» از کتابخانه گرفته را در این دخمه بخواند و حفظ کند.
او تنها نیست و دو شخصیت دیگر نیز همراه او در این دخمه گیر افتادهاند: «آقای گوسفندی» و دختری اسرار آمیز. آقای گوسفندی مردیست که سرتاپا پوست گوسفند بر تن دارد، یک جفت چشم مهربان از زیر لباسهایش بر صورتش نمایان هستند و خوشمزهترین دوناتهای دنیا را میپزد. شخصیت دیگر، دختری زیبا و اسرارآمیز است که هم ممکن است وجود داشته باشد و هم نه. درهم تنیدگی وجود شخصیتها و هستیِ رازآلود دختر و مردی گوسفندی که شاید نمادی از انسانهای مطیع و ترسو باشد، داستانی جادویی و پرکشش خلق میکنند.
این سه در کنار یکدیگر سعی در پیدا کردن راهی برای فرار از این دخمه دارند، دخمهای ترسناک که غیرواقعی مینماید و به کابوسی بیپایان برایشان تبدیل شده است. داستانهای موراکامی فضای سوررئال و عجیبی دارند که معمولا مرز بین واقعیت و رویا را نمیتوانیم تشخیص دهیم و همواره باعث میشوند از خود بپرسیم که آیا در رویایی بیانتها و عجیب گیر افتادهایم یا خیر؟ یا اینکه شاید درنهایت رویاها نیز با واقعیت فرق چندانی ندارند. موراکامی داستانِ «کتابخانهی عجیب» را بسیار ساده و بینظیر روایت میکند که حتی سوررئالترین لحظات کتاب هم برایتان ملموس میشوند.
بخشی از کتاب کتابخانهی عجیب؛ نشر چشمه
پیرمرده از جیبش جیرینگجیرینگکنان دستهکلیدی درآورد و از بینِ کلیدها یک کهنهاش را انتخاب کرد، کلیده را بُرد توی سوراخ کلید، نگاهِ مختصر اما معناداری به من انداخت، و چرخاندش به راست. زبانههه که رفت سرجایش، صدای دَلَنگ بلندی کرد. دَره با قیژِ طولانی و اذیتکنندهای چرخید و باز شد
پیرمرده گفت: «خب، خب، رسیدیم. برو تو.»
پرسیدم «تو اونجا؟»
«برنامه همینه.»
اعتراض کردم «ولی آخه ظلماته که.» راستاش اینکه آنطرفِ در آنقدرتاریک بود انگار وسطِ کهکشان سوراخی درآورده بودند.
(6
پیرمرده برگشت سمتِ من و خود را صاف کرد و تمامقد ایستاد. حالا ـ ناگهان ـ آدمِ گندهای بود. چشمهایش زیرِ آن ابروهای پرپشت عینِ چشمهای بُزی در تاریکروشنِ گرگومیش برق میزدند.
«تو از اون پسربچههایی که از هر چیزِ کوچولویی ایراد میگیرن، هر چهقدر هم جزئی باشه؟»
«نه آقا، من اصلا اینجوری نیستم. ولی به نظر میآد ـ»
پیرمرده گفت «وِروِر کردن دیگه بسه. من نمیتونم کَسهایی رو تحمل کنم که با یهعالمه بهانه، حرمت زحمتهای آدمهایی رو نگه نمیدارن که خودشون رو انداختهان تو دردسر تا به اونها کمک کنن. همچین آدمهایی آشغالهای پیشپاافتادهن.»
معذرت خواستم که «خواهش میکنم ببخشید. میرم تو.»
چرا من اینطوری رفتار میکنم؛ وقتی واقعا موافق نیستم موافقت میکنم، میگذارم آدمها مجبورم کنند کارهایی بکنم که دلم نمیخواهد بکنم؟
پیرمرده گفت «درست اونطرفِ همین در یه راهپله هست. سفت بچسب به نردهها که پات سُر نخوره معلق بزنی.»
اول من رفتم تو؛ خیلی آرامآرام پیش میرفتم. پیرمرده که در را پشتسرمان بست، دیگر همهجا کامل تاریک شد. قفل را که چرخاند، صدای تَقَش را شنیدم.
«چرا درو قفل کردین؟»
«قانونه. باید تماممدت قفل باشه.»
چهکار میتوانستم بکنم؟ شروع کردم به پایین رفتن. راهپلهی خیلی درازی بود. به نظر آنقدر دراز میآمد که میتوانست برسد به برزیل. نردههه زنگ زده بود و پوستهپوسته شده بود. هیچجا هیچ کورسوی نوری نبود.
بالاخره رسیدیم پایین پلهها. میتوانستم جلوتر سوسویی از نور ببینم، روشنایی کمرمق و ضعیفی فقط، اما باز آنقدری جان داشت که بعدِ آن تاریکیِ طولانی، چشمهایم را اذیت کند. از تهِ اتاقه کسی آمد طرفم و دستم را گرفت. مرد ریزهمیزهای در پوستِ گوسفند.
آقا گوسفندیه گفت «هِی، ممنون که اومدین»
جواب دادم «عصربخیر.»
(7)
واقعا پوست گوسفند بود و از سر تا پا کلِ بدن آقا گوسفندیه را پوشانده بود. اما برای صورتش یک جا باز شده بود که از توش یک جفت چشمِ مهربان آدم را نگاه میکرد. لباسه قالبِ تناش بود. آقا گوسفندیه لحظهای نگاهم کرد؛ بعد چشمهایش گشتن سمتِ سهتا کتابِ توی دستم.
«اوهاوه عجب، اومدهی اینجا کتاب بخونی، جدا؟»
جواب دادم«بله.»
«میخوای بگی جدا و واقعا اومدهی اینکتابهارو بخونی؟»
توی حرف زدنِ آقا گوسفندیه چیزِ عجیبی بود. دیدم هیچ کلمه و جملهای ندارم بهش بگویم.
کتاب کتابخانهی عجیب اثر هاروکی موراکامی با ترجمهی بهرنگ رجبی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
نویسنده
دربارهی هاروکی موراکامی
«هاروکی موراکامی» نویسندۀ برجسته و شهیر ژاپنی است که در سال 1949 به دنیا آمد. تعداد قابل توجهی از آثار این نویسندۀ محبوب به زبان فارسی ترجمه و چاپ شده است. از این کتابها میتوان «به آواز باد گوش بسپار»، «کافکا در کرانه»، «جنگل نروژی»، «پس از تاریکی»، «بعد از زلزله»، «سرگذشت پرندۀ کوکی»، «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» و «تعقیب گوسفند وحشی» را نام برد.
- نویسنده: هاروکی موراکامی
- مترجم: بهرنگ رجبی
- انتشارات: چشمه
مشخصات
- نویسنده هاروکی موراکامی
- مترجم بهرنگ رجبی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 7
- تعداد صفحه 90
- انتشارات چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب کتابخانهی عجیب | هاروکی موراکامی
دیدگاه کاربران