loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کامینو رئال - تنسی ویلیامز

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کامینو رئال اثر تنسی ویلیامز با ترجمه ی دانیال مهران زاده توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.

کتاب "کامینو رئال"، نمایش نامه ای فانتزی می باشد که روایت هایی خواندنی را از سرگشتگی ها و جنون شخصیت های متعدد داستان، برای مخاطب تشریح می کند. تمامی وقایع پیش روی این نمایش نامه، در میدانی واقع در شهری به نام "کامینورئال" روی می دهد؛ منطقه ای مرموز و عجیب با ساکنانی دارای ویژگی های خاص و متفاوت. اغلب شخصیت های قصه، مهمان های "هتل سیه ته مارس"، ساختمانی مجلل و پر زرق و برق هستند که رو به روی میدان مذکور، قرار دارد؛ در ابتدای کتاب، با "دن کیشوت دلامانچا"، شوالیه ی پیر و مجنونی آشنا می شویم که همراه با "سانچوپانزا"، خدمتکار و نوچه ی قدیمی خود، با در دست داشتن یک نقشه ی کهنه و لباس های مندرس جنگی به تن، به سوی کامینو رئال حرکت می کنند. وی غرق در دنیای خویش بوده و در عالمی غیر واقعی سیر می کند؛ عالمی تخیلی و فانتزی که تمامی رفتارها و واکنش های او را تحت تاثیر قرار می دهد. در همین هنگام، آقای "گاتمن"، مردی با ظاهر ارباب ها و اندامی چاق، که یکی از ساکنان هتل سیه ته مارس می باشد و طوطی استرالیایی سفیدی روی مچ دستش قرار دارد، دن کیشوت و سانچوپانزا را مشاهده کرده و ضمن صدا کردن ماموران امنیتی حاضر در میدان، از آن ها می خواهد تا مانع ورود این دو مرد عجیب به داخل شهر شده، از خطرات احتمالی پیش گیری کنند. در ادامه، نویسنده، داستان هایی پرماجرا از دن کیشوت و زندگی سایر افراد ساکن در این منطقه را بیان نموده و خواننده را مجذوب نمایش نامه ی خود می کند.


فهرست


مقدمه ی دبیر مجموعه پیش درآمد بلوک 1 بلوک 2 بلوک 3 بلوک 4 بلوک 5 بلوک 6 بلوک 7 بلوک 8 بلوک 9 بلوک 10 بلوک 11 بلوک 12 بلوک 13 بلوک 14 بلوک 15 بلوک 16 اینفرنوی مدرن

برشی از متن کتاب


کیشوت: (با صدایی که تقریبا به پیری خودش است از صدای باد بالاتر می رود.) آبی رنگ فاصله است. سانچو: (با خستگی از پشت سرش) بله فاصله آبیه. کیشوت: آبی هم چنین رنگ شرافت است. سانچو: بله شرافت آبیه. کیشوت: آبی رنگ فاصله و شرافت است، و به همین دلیل است که یک شوالیه ی پیر باید همیشه توی بساطش یک تکه روبان آبی داشته باشد. دن کیشوت درحالی که از خستگی تلوتلو می خورد به آرنج یک تماشاچی چنگ می زند تا تعادل خود را حفظ کند. زیر لب عذرخواهی می کند. سانچو: بله یه تیکه روبان آبی. کیشوت: یک تکه روبان آبی رنگ و رورفته، فرو شده در آن چه که از زره اش باقی مانده، یا بسته شده به دور نوک نیزه اش، نیزه ی تسخیرناپذیرش! تا یادآوری ای باشد برای یک شوالیه ی پیر از مسیری که طی کرده و فاصله هایی که هنوز باید طی کند. چند تکه زره زنگ زده از دست سانچو روی زمین می افتد. او زیر لب چیزی می گوید که معادل اسپانیایی مدفوع است. کیشوت اکنون به بالای پلکان جلو صحنه رسیده است. مکث می کند، گویی به رویایی وارد و یا خارج می شود. سانچو با سر و صدا خود را پشت سر او بالا می کشد. آقای گاتمن، مردی با ظاهر ارباب ها، چاق با کت و شلواری دوردوزی شده و فینه ای عربی به آرامی روی تراس سیه ته مارس پدیدار می شود. یک طوطی استرالیایی سفید روی مچ دستش نشسته است. پرنده جیغ گوش خراشی می کشد. گاتمن: آروم باش ارورا! کیشوت: همین طور برای یک شوالیه ی پیر یادآور آن سرزمین سبزی است که در آن زندگی می کرد، که در آن دلش جوان بود، قبل از آن که کلمات خوش آهنگی هم چون حقیقت! سانچو: (نفس زنان) حقیقت. کیشوت: افتخار! سانچو: افتخار. کیشوت: (نیزه اش را بالا می آورد.) وفاداری! سانچو: وفاداری. کیشوت: تبدیل شوند به غرغر بی معنای یک راهب پیر که بر گوشت سرد شام دولا شده است! گاتمن دو نگهبان میدان را خبر می کند. آن دو با فانوس های سرخ به سمت جلو صحنه حرکت می کنند و دروازه های راه راه سیاه و سفید را پایین می آورند. گویی پیش صحنه مرزی را مشخص می کند. یکی از آن ها درحالی که دستش را روی تپانچه اش گذاشته، به سمت دو نفر روی پلکان می رود. نگهبان: Vien aqui! سانچو عقب می ماند، اما کیشوت به سمت دروازه بالا می رود. نگهبان نور یک چراغ قوه را روی صورت سرخ و کشیده، و بی اندازه عبوس او می اندازد. با بی دقتی او را برای یافتن اسلحه ای مخفی، می گردد. یک چاقوی زنگ زده پیدا می کند و آن را با بی اعتنایی دور می اندازد. نگهبان: Sus papeles! sus documentos! کیشوت با دست پاچگی چند تکه کاغذ کهنه را از روبان دور کلاهش بیرون می کشد. گاتمن: (با بی صبری) اون کی ئه؟ نگهبان: یه موش صحرایی پیر به اسم کیشوت. گاتمن: اوه! انتظارش رو داشتیم. بذار بیاد تو! نگهبان ها دروازه را بالا می برند. یکی از آن ها روی بالکن می نشیند تا سیگاری بکشد. سانچو هنوز عقب مانده است. بگومگویی در پیش صحنه و پله های جلو سالن رخ می دهد. کیشوت: به پیش! سانچو: اوه نه، من این جا رو می شناسم. (طومار پوسیده ای بیرون می آورد.) این جاست، توی برنامه. ببین این جا می گه: «ادامه بده تا جایی که به یک شهرک محصور می رسی که پایان و آغاز کامینو رئال است. همان جا توقف کن...» ؛ می گه: «... و بازگرد ای مسافر چرا که چشمه ی انسانیت در این مکان خشکیده و...» کیشوت: (برنامه را از دست او می قاپد و ادامه ی توضیحات را می خواند.) «... و هیچ پرنده ای در این مکان یافت نمی شود مگر پرندگان وحشی به دام افتاده و زندانی در...» (برنامه را نزدیک بینی اش می گیرد.) «... قفس! ... سانچو: ( با اضطراب ) بیا برگردیم به لامانچا!

نویسنده: تنسی ویلیامز مترجم: دانیال مهران زاده انتشارات: قطره


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کامینو رئال - تنسی ویلیامز" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل