کتاب کارآگاه جرقه 4 (جرقه و دزد سگ های عروسکی)
- انتشارات : هوپا
- مترجم : نسرین نوش امینی
محصولات مرتبط
کتاب جرقّه و دزد سگ های عروسکی از مجموعه ی کارآگاه جرقّه نوشته ی لزلی گیبس توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.
این کتاب داستان ماجراهای زندگی سگی پشمالو، سفید و کوچولو به نام جرقه را تعریف می کند. جرقه دیگر بزرگ شده است و دلش می خواهد کار کند و روی پاهای خودش بایستد و تصمیم گرفته است تا یک سگ پلیس شجاع باشد. البته بهترین شغل برای جرقه هم همین است، چون که همه ی سگ های پلیس شیر دل، زبل و مثل برق و باد هستند و جرقه هم دل شیر دارد و زبل ترین سگ عمارتی است که در آن جا زندگی می کند. اما تنها مشکلی که دارد این است که همه ی سگ های پلیس کمی قیافه و جثه ی عصبی دارند ولی جرقه یک گوله ی پشمالو و کوچک است و خیلی برایش سخت است که توی دلش سگ با جربزه ای باشد ولی دیگران او را یک سگ گوگولی و تو دل برو ببینند. بالاخره جرقه دلش را به دریا زد و مادر و پدرش را از تصمیمی که گرفته بود مطلع کرد و آن ها شدیدا مخالفت کردند و دلشان می خواست جرقه تصمیمش را عوض کند. زیرا نژاد آن ها سگ های عروسکی است و مثل شاهزاده ها زندگی می کنند و سگِ پلیس شدن برایشان سخت به حساب می آمد، ولی با همه ی مخالفت ها ، جرقه در آزمون انتخابی سگ های پلیس، شرکت کرد و موفق شد که یک سگ پلیس شود آن هم نه یک پلیس معمولی بلکه یک پلیس مخفی زبر و زرنگ، او بعد از گزراندن تمام مراحل آموزشی و حل کردن اولین پرونده ی پلیسی اش که پیدا کردن دزد تاج جواهرنشان بود، خود را درگیر پرونده ی ربوده شدن خواهرش " کریستال " می بیند. در یک روز جدید، جرقه با ورودش به کلانتری متوجه شد که با سگ های دیگر مثل شکر پنیر، دوست صمیمی اش و زغال ارّه سگ مغرور و خشن کلانتری و افسر سخت پسند یک جلسه دارند. در آن جلسه افسر سخت پسند از شروع مأمورتی جدید گفت که به سگ دزدی های اخیر ربط داشت. آخر در طی یک هفته، دو تا سگ عروسکی کیفی را توی مراسم فرش قرمز سینما دزدیده بودند و کسی نمی دانست چرا و حتی دزد برای پس دادن سگ ها پول هم نمی خواست. و افسر یک خبر بد دیگر هم به جرقه داد و از دزدیده شدن خواهرش توسط این سگ دزدِ جدید گفت. حالا هم ماموریت شروع شده است و جرقه به همراه زغال ارّه و شکر پنیر باید به صورت مخفی در مراسم فرش قرمز شرکت کنند و خودشان را برای سگ دزد، طعمه کنند تا بتوانند او را گیر بیاورند اما دزدیده شدن کریستال، خواهر جرقه همه چیز را برای جرقه سخت تر کرده است و این باعث شد تا...
برشی از متن کتاب
یک نفر گفت: جرقّه! تویی؟! جرقّه چشم هایش را باز کرد. همه جا تاریک بود. رو به رویش سگ هایی که دزدیده شده بودند؛ ایستاده بودند: کریستال، مایلو و کی کی. کریستال جیغ جیغ کنان گفت: نجات پیدا کردیم! نجات پیدا کردیم. پشم های جرقّه را لیسید و گفت: خیلی ترسیده بودیم داداشی! زغال ارّه و شکرپنیر که کنار جرقّه روی زمین ولو شده بودند، به هوش آمدند. زغال ارّه گیج و ویج سرش را تکان تکان داد و گفت: چی شده؟ اینجا دیگه کجاست؟ و دوروبرش را نگاه کرد، توی یک آلونک تاریک بودند. جرقّه گفت: سگ دزده ما رو دزدیده و اون چیز هایی هم که روی پیراشکی گوشت بود، پودر جگر سفید نبود. داروی خواب آور بود. شکر پنیر همان طور که پلک می زد، پرسید: دزده کی بود؟ من که هیچکی رو ندیدم. جرقّه گفت: ویکتور قشقرق و دستارش لومپَن. وقتی این رو فهمیدم که دیگه خیلی دیر شده بود. دیگه همه مون پیراشکی گوشت رو خورده بودیم. زغال ارّه خودش را جمع و جور کرد، ولی پاهایش خیلی می ارزید. گفت: چرا دارن سگ می دزدن؟ جرقه گفت: یعنی نفهمیدی؟ همه اش به خاطر اینه که قلّاده شون رو بفروشن. بعد یاد آن حرف ویکتور قشقرق افتاد. گفت: ویکتور توی چادرش که بود گفت سه تا سگ دیگه کارمون رو راه می اندازن. سه تا سگ دیگه که می دزدیدن، فروش قلّاده ی دزدگیر قشقرق سر به فلک می ذاشت. اون ها سگ ها رو می دزدن تا همه مجبور شن قلّاده دزدگیر قشقرق بخرن. هر چی بیشتر دزدیده بشه، همه بیشتر می ترسن و قلّاده ی دزدگیر بیشتری فروش می ره. شکرپنیر گفت: به خاطر همینه که ویکتور واسه پس دادن سگ هایی که گروگان گرفته، پول نمی خواد. اصلاً پول لازم نداره. خودش داره با فروش قلّاده ها پولدار می شه. زغال ارّه واق واق کرد و گفت: اگه ویکتور نمی خواد بابت گروگان هاش پول بگیره، پس چرا ما رو نگه داشته گوله ابریشمی؟! جرقّه گفت: نگهمون نداشته! و یاد حرف های ویکتور توی چادر افتاد. گفت: می خواد از شرّمون خلاص شه، همین امشب هم می خواد این کارو بکنه. باید همین الان فرار کنیم...
نویسنده: لزلی گیبس تصویرگر: استیون مایکل کینگ ترجمه ی: نسرین نوش امینی انتشارات: هوپا
مشخصات
- نویسنده لزلی گیبس
- مترجم نسرین نوش امینی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- تعداد صفحه 68
- انتشارات هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب کارآگاه جرقه 4 (جرقه و دزد سگ های عروسکی)
دیدگاه کاربران