loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب چند روایت معتبر | مصطفی مستور

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
40,000 تومان
* تنها 2 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

معرفی کتاب چند روایت معتبر اثر مصطفی مستور

این کتاب مصطفی مستور مجموعه‌ای است که هفت داستان کوتاه را در بر دارد. موضوع داستان‌ها، همان طور که از نام کتاب پیداست، در مورد چند روایتی است که نویسنده در قالب داستان نگارش کرده است. در این روایت‌ها رگه‌هایی از فلسفه و اعتقاد به یک موضوع خاص دیده می‌شود و موضوعات چالش برانگیزی مورد نقد قرار می‌گیرند.

همه ی داستان‌ها تداعی کننده عشق، زندگی، مرگ و مفهوم واقعی خدا هستند و در ابتدای هر روایت متنی خاص قرار داده شده تا خواننده در جریان اتفاقی که قرار است در روند داستان شکل بگیرد، باشد. نکته قابل توجه این کتاب، شخصیت‌های کتاب‌های دیگر مصطفی مستور هستند که پای به این اثر گذاشته‌اند و نقشی برای خودشان مهیا کرده‌اند. این تکنیک، در بیش‌تر آثار این نویسنده دیده می‌شود اما در این کتاب بسیار پر رنگ‌تر است.

مستور، مثل همیشه به خوبی از عهده این کار برآمده است چرا که شخصیت‌های دیگر آثارش را به‌گونه‌ای در روایت‌های این کتاب گنجانده است که یک داستان واحد از میان دو قصه بیرون آمده است. سبک کاری این نویسنده، به‌ نحوی است که اصولا همه داستان‌هایش به نوعی به هم مرتبط هستند.

او حتی از اسامی تکراری مشترکی برای همه آثارش استفاده می‌کند که این نشان دهنده نبوغ نویسنده در طرح‌داستان‌هایی با شخصیت‌ها، اسم‌ها و فضای محدود است. مصطفی مستور عاشقانه نویس است و داستان‌هایش سرشار از روایت‌های ملموس هستند.

"چند روایت معتبر" از مصالح بی‌جان، انرژی‌های خارق‌العاده ساطع می‌کند و با زبان اشیا و استفاده ابزاری از حرکت آن‌ها در قصه، داستان‌های فوق‌العاده‌ای می‌سازد. بنابراین پیشنهاد می‌کنیم این کتاب را بخوانید، چرا که این اثر به‌گونه‌ای کاملا باورنکردنی، مخاطب را عاشق داستان‌های کوتاه می‌کند.


بخشی از کتاب چند روایت معتبر؛ نشر چشمه

الیاس همه اسباب‌بازی‌هایش را روی قالی ریخت. نرگس خانم کتاب توی دستش را ورق زد و گفت: ساکت باش الیاس. گفت: آن سبد است. نازنین سرش را روی دفترچه‌اش خم کرد و نوشت آن سبد است. نرگس خانم گفتک خوش‌خط‌تر بنویس نازی. الیاس چند آدمک پلاستیکی را توی بارگیر کامیون گذاشت و کامیون را به سمت حاشیه سبز رنگ قالی هل داد.

نرگس خانم انگشتانش را توی موهای دخترش فرو کرد و گیره باز شده موهاش را سفت کرد. این سیب است. نازنین دوبار دندانه‌های سیبی را که توی دفترچه‌اش نوشته بود شمرد. الیاس کامیون را نزدیک پایه مبل نگه داشت و بارگیر کامیون را بالا آورد. صدای خالی شدن بار کامیون را با لب‌هایش تقلید کرد: بوم... بوم... بوم
نرگس خانم گفت: اینقدر سر و صدا نکن بچه
الیاس گفت: آخه آدم‌هام مریض شدند باید ببرمشون تعمیرگاه
مادرش گفت: تعمیرگاه نه بیمارستان
نازنین مدادش را تراشید و تراشه‌های آن را توی زیر سیگاری که روی میز عسلی بود خالی کرد. زن گفت: آن مرد اسب دارد.
*
عباس رفت کنار پنجره و به پایین نگاه کرد نشست روی صندلی و سیگاری از جیب پیراهنش بیرون آورد. رفت توی آشپزخانه و گنجه‌های کابینت را یکی یکی باز کرد. قوطی کبریتی پیدا کرد و سیگارش را آتش زد. دوباره آمد توی هال گوشی تلفن را برداشت و به سرعت آن را سر جاش کوبید. چند پک به سیگارش زد و بعد آن را توی زیر سیگاری خاموش کرد. دقیقه ای به نقطه نامعلومی خیره شد و دوباره رفت سمت پنجره. برگشت و گوشی تلفن را برداشت. شماره گرفت.

-الو گوشی و بده به داود خان... سلام داود خان پس چی شد؟ الان هفده روزه که چک داره عقب میفته. شده عین نامادری... آب نشده که نشده من که به شرط آب کردن نداده بودم. باز که میگی غلام! غلام چه خریه! خرپوله که خر پوله. سگ وقتی چاق شد که قورمه‌ش نمی کنن داودخان می‌کنن؟ القصه جنس ما لنگ لنگه!
گوشی را گذاشت.عباس زل زده بود به تلفن اما تلفن را نمی‌دید.
*
بشقاب از دست سیمین افتاد توی ظرفشویی و سه تکه شد. سیمین حتی شیر آب را نتوانست ببندد. دست راستش را روی پهلوی چپش گذاشت و چشم‌هاش سیاهی رفت. یک قدم عقب رفت و بعد جلو آمد. کابینت را چسبید. از درد چشم‌هاش را بست و پلک‌هاش را به هم فشرد.

به دیوار تکیه داد و نشست. بر کف آشپزخانه ولو شد و از درد جیغ خفیفی کشید. صورت‌اش انگار سیلی خورده باشد، سیاه و کبود شده بود. دانه‌های درشت عرق روی پیشانی‌اش جمع شده بود و سیمین نای پاک کردن آن‌ها را نداشت. درد مثل موج در تیره پشتش می‌رفت و می‌آمد و تمامی نداشت.

سعی کرد بلند شود پس دستش را به لبه میز غذاخوری توی آشپزخانه گرفت تا برخیزد اما نتوانست سر خورد و رومیزی را با خودش کشید. بشقاب‌ها و نمکدان‌های بزرگ روی سرامیک کف آشپزخانه افتادند و خرد شدند. سیمین وحشت کرد و تا آن‌جا که می‌توانست خودش را عقب کشید. بعد تا میز عسلی گوشه حهل خودش را روی زمین لغزاند.

گوشی تلفن را که برداشت حس کرد چیزی به دلش چنگ می‌اندازد. دلش آشوب می‌شد. جنین توی شکمش تاب خورد و سیمین ناگهان جیغ کشید. تلفن محسن را گرفت اما کسی از آن طرف خط گفت که شوهرش بیرون است. سیمین آهی کشید و دوباره شماره گرفت.


خرید کتاب چند روایت معتبر

کتاب چند روایت معتبر اثر مصطفی مستور از نشر چشمه، به همراه سایر کتاب های رمان را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.


فهرست


  1. چند روایت معتبر درباره‌ی عشق

  2. چند روایت معتبر درباره‌ی زندگی

  3. چند روایت معتبر درباره‌ی مرگ

  4. مصایب چند چاه عمیق

  5. در چشمایت شنا می‌کنم و در دست‌هایت می‌میرم

  6. کیفیت تکوین فعل خداوند

  7. کشتار



  • مجموعه داستان کوتاه
  • نویسنده: مصطفی مستور
  • انتشارات: چشمه

مشخصات

  • نویسنده مصطفی مستور
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع پالتویی
  • نوبت چاپ 22
  • سال انتشار 1398
  • تعداد صفحه 107
  • انتشارات چشمه

درباره مصطفی مستور نویسنده کتاب کتاب چند روایت معتبر | مصطفی مستور

«مصطفی مستور»، نویسنده، مترجم و پژوهشگر ایرانی است که در آثار خود به ادغام فلسفه و عرفان با ادبیات پرداخته و سعی کرده تا افکار دینی خود را در کنار بیان روزمرگی و مفاهیم تنهایی، شک و عدم قطعیت، در کتاب‌ها و در قالب شخصیت‌های اصلی داستان‌هایش بیان کند. ...

نظرات کاربران درباره کتاب چند روایت معتبر | مصطفی مستور


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب چند روایت معتبر | مصطفی مستور" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل