کتاب پینوکیو | ترجمهی مصطفی رحماندوست
- انتشارات : قدیانی
- مترجم : مصطفی رحماندوست
- تگ : کتاب پینوکیو
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب پینوکیو اثر کارلو کلودی
کتاب پینوکیو که یکی از معروفترین کتابهای رمان کودک و نوجوان میباشد، روایتگر داستان تکه چوب معمولی است که ارزش زیادی ندارد و فقط در زمستان توی بخاری میاندازند. آن هم برای این که آتش و اتاق گرمی داشته باشند. نمیدانم که این چوب از کجا پیدایش شده اما یک روز توی مغازه نجار پیری به نام "آنتونیو" که همه (گیلاسخان) صدایش میکردند، جا خوش کرده بود.
گیلاس خان که چوب را میبیند می خواهد از آن پایه قشنگی برای میز کوچکش بسازد. تبر تیزش را بر میدارد تا به چوب بزند که صدایی میگوید: « خیلی محکم نزن. » گیلاس خان کل مغازه را می گردد اما موجود زنده ای پیدا نمی کند و کلی می ترسد. مگر می شود چوب سخن بگوید؟ در همین حین پدر " ژپتو " که مرد شاد و سرزنده ای است وارد مغازه می شود و از گیلاس خان می خواهد چوبی به اون بدهد تا عروسکی زیبا بسازد.
گیلاس خان که از چوب جدید خیلی ترسیده بود آن را فوراً به ژپتو می دهد. ژپتو شروع به تراشیدن چوب میکند و میخواهد اسم عروسک را پینوکیو بگذارد اما طولی نمی کشد که...
بخشی از کتاب پینوکیو؛ انتشارات قدیانی
وقتی پینوکیو از زندان آزاد می شود، می خواهد به خانه " پری " برود، اما در راه به مار بزرگ وحشتناکی برخورد می کند و پس از آن به تله می افتد.
فکر کنید پینوکیو وقتی از زندان آزاد شد، چقدر خوشحال بود. او فوری از شهر خارج شد و به طرف جاده ای رفت که به خانه کوچک پری می رسید.
بیش از آن، یکریز باران باریده بود. گل و لای جاده تا زانوی آدم می رسید. اما وضع راه، پینوکیو را دلسرد نکرد. خیلی دلش می خواست پدرش و و خواهر کوچک مو آبی اش را ببیند. به همین دلیل، مثل سگ شکاری می دوید و جشت می زد. از شالاپ و شولوپی که توی گل ولای راه انداخته بود، سراپایش گلی شده بود. همان طور که می دوید، با خودش گفت: چه اتفاقات دردناکی به سرم آمد. البته حقم بود. چون مثل یک قاطر کله شقی کرده ام.
همیشه راه خودم را رفته ام و به حرف های کسانی که دوستم داشته اند و هزار برابر من عقل و تجربه داشته اند، گوش نکرده ام. اما از همین الان زندگی ام عوض می کنم و پسر حرف گوش کنی می شوم. حالا فهمیده ام بچه های خود رای هرگز موفق نمی شوند و جایی نمی رسند. نمی دانم آیا هنوز هم پدرم انتظار دیدن مرا می کشد؟ یعنی من می توانم او را در خانه پری ببینم؟
بیچاره پدرم خیلی وقت است او را ندیده ام. کاش می توانستم او را بغل کنم و ببوسم. آیا پری مرا که حرف گوش نکرده ام می بخشد؟ چقدر خوب از من مواظبت می کرد. چقدر به من مهربانی کرد. زندگی امروز را مدیون او هستم. فکر نمی کنم کسی بچه ای بی عاطفه تر و نا سپاس تر از من دیده باشد.
داشت غر زدن به خودش را تمام می کرد که ناگهان از ترس ایستاد و چهار قدم به عقب برگشت.
چه چیزی دیده بود...
کتاب پینوکیو اثر کارلو کلودی با ترجمهی مصطفی رحماندوست توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.
- از سری کتابهای بنفشه
- نویسنده: کارلو کلودی
- مترجم: مصطفی رحماندوست
- انتشارات: قدیانی
نظرات کاربران درباره کتاب پینوکیو | ترجمهی مصطفی رحماندوست
دیدگاه کاربران