کتاب پنهان - الیف شافاک

کتاب پنهان اثری از الیف شافاک با ترجمه ی صابر حسینی توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است.

در محله ی نقش نگار، در تقاطع سربالایی بابافینگو و کوچه ی کسیک باش، دختری که نان آغشته به ماست در دست داشت، با چشم هایی اشک آلود از خانه ی دوطبقه ای که به زور سر پا ایستاده بود بیرون آمد. چون پای راستش از پای چپش کوتاه تر بود، هنگام دویدن از سرعتش کاسته می شد. صورتش انگار که تازه از بستر بیماری بلند شده باشد، زرد و رنگ پریده بود و آشوب درونش طوری که بتواند هر کسی را که در مقابلش سبز می شود ببلعد بزرگ بود. بعد از این که لنگان لنگان کمی راه رفت و بدن نحیفش را روی زمین کشید، از سرعت خود کاست. روی پله ی یکی از خانه های آن حوالی نشست. مدتی بی هدف عابران را تماشا کرد. بعد به مورچه های روی زمین خیره شد. به مورچه هایی که از سوراخی روی خاک به صف و مرتب بیرون آمده و به شکل باریکه ی سیاهی راهی آشپزخانه ی خانه ها بودند و بارهایی چند برابر بدن کوچکشان حمل و بی وقفه تلاش می کردند و از دور شبیه سیاه دانه های سیاهی بودند که در حال راه رفتن هستند... کودک مدتی انگار که در عمرش مورچه ندیده باشد، با دقت و کنجکاوی به مورچه ها نگاه کرد. درست وقتی که از آن بازی خسته شده بود و می خواست از جایش بلند شود، او را دید؛ آخرین مورچه را که داشت از سوراخ بیرون می آمد.

آخرین مورچه ای که از سوراخ بیرون آمد، با بقیه فرق داشت. بی مثال و منحصر به فرد بود... هر چقدر که آن ها سیاه بودند، آن مورچه به همان اندازه سفید بود. انگار همین که به دنیا آمده بود، توی کیسه ی آرد یا ظرف شیر افتاده بود. ...

(برشی از متن)

• برنده ی جایزه ی بزرگ مولانا
• نویسنده: الیف شافاک
• مترجم: صابر حسینی
• انتشارات: نیماژ