loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب پسری که با پیراناها شنا کرد! - هوپا

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب پسری که با پیراناها شنا کرد! نوشته ی دیوید آلموند و ترجمه ی ریحانه جعفری با تصویرگری الیور جفرز توسط نشر  هوپا به چاپ رسیده است.

وقتی استنلی پاتز پسر کوچکی بود، پدر و مادرش را از دست داد و عمویش سرپرستی او را به عهده می گیرد. عمو ارنست که همه او را ارنی صدا می زنند به همراه همسرش آنی، می کوشند تا جای خالی پدر و مادر استنلی را برایش پر کنند. استنلی آنها را خیلی دوست دارد و از کنار آنها بودن لذت می برد. با تعطیلی شرکت کشتی سازی بزرگی که عمو ارنی در آنجا مشغول کار است، او و بقیه‌ی همکارانش از کار بیکار می شوند و همه چیز تغییر می کند. عمو که مردی قوی و با اراده است به دنبال کسب و کاری جدید، یک خط تولید کوچک کنسرو ماهی در خانه راه اندازی می کند و کم کم آن را گسترش می دهد. با گذشت زمان کارش رونق می گیرد و مجبور می شود برای اینکه سفارشات را به موقع حاضر کند، هر روز بیشتر و بیشتر کار کند و از آنی و استنلی هم کمک بگیرد. به مرور زمان همه‌ی فکر و ذکر عمو می شود ماهی و کنسرو سازی و به چیز دیگری اهمیت نمی دهد. استنلی با این که از این وضع خسته شده همچنان بی وقفه در کارها به عمو کمک می کند؛ تا اینکه در روز تولدش، زن عمو آنی به او مرخصی داده و کمی پول در اختیارش قرار می دهد تا به بیرون از خانه برود و کمی تفریح کند. استنلی به سیرکی که در همان نزدیکی ها دایر شده می رود و تمام پولش را برای نجات ماهی هایی که در یکی از بازی های سیرک، در یک نایلون پلاستیکی با مقدار کمی آب حبس شده اند خرج می کند. او دلش می خواهد ماهی های دیگری را هم که در این وضعیت هستند نجات بدهد اما پول کافی ندارد. برای همین پیشنهاد صاحب سیرک را که از او می خواهد در ازای رهایی ماهی ها برایش کار کند، می پذیرد و کم کم با گروه همراه می شود تا تجربه هایی جدید و باور نکردنی را از سر بگذراند.

 


فهرست


کارخانه محوطه‌ی سیرک آکواریوم پیرانا

برشی از متن کتاب


بازرس پاشنه ی کفشش را کوبید به هم و گفت : "من یه بازرسم." ارنی گفت: "یه چی؟!" بازرس گفت: "یه بازرس که بازرسی می کنه. چیزهای عجیبانه رو. چیزهای غریبانه رو. چیزهایی رو که شاید هیچی نباشه." کمی رفت جلوتر: "چی های مشکوک!" چشم هایش را تنگ کرد: "و چیز مشکوکی اینجا هست آقای... ؟" خودکارش را بالا آورد تا اسم ارنی را بنویسد. ارنی گفت: "آقا! به شما ربطی نداره." اهرم ها و کلیدها را رها کرد: "آقا از خونه ی با شکوه من برو بیرون! آقا، شما چه فکری کردی که بی اجازه اومدی تو؟ اگر شرت را از اینجا کم نکنی مجبور می شوم پرتت کنم بیرون، آقا!..." بازرس دستش را بالا برد و گفت: "کار عاقلانه ای نیست، شما داری با آقای کلارنس پی، کلاپ اسک حرف می زنی. بازرس تعلیم دیده ی ممتاز، با هفت ستاره و دونشان. دارای گواهی نامه ی امضا شده توسط تمام بازرسان ارشد مبارزه با اقدامات مشکوک و البته خود سرپرست سازمان. نوک انگشتت به من بخوره توی بد، خیلی بد مخمصه ای می افتی آقای..." ارنی لب هایش را روی هم فشار داد و چیزی نگفت. کلارنس پی. کلاپ گفت: "آها! شگرد بستن لب ها! روش سکوت! من تمام این روش ها رو بلدم. بذار بهت بگم که با این روش به هیچ جا نمی رسی!" چشم های ریزش را دور تا دور خانه گرداند و ادامه داد: "این مجاز نیست و همین طور این و این و این و این. این یکی واقعاً شرم آوره. اون یکی حسابی فاجعه س. این یکی هم بدترین چیزه که تو عمرم دیده م." کمی دیگر توی دفترش نوشت. لب هایش را جمع و چشم هایش را تنگ کرد. -بگو ببینم دقیقاً اینجا چه خبر بوده آقای ساکت؟ ارنی گفت: "هیچی!" کلارنس پی جواب ارنی را تندی نوشت و ادامه داد: "و دقیقاً چند وقته این کار رو می کنی؟" ارنی گفت: "هیچ وقت!" کلارنس اعلام کرد: "آها!"دمی دونم که این جواب ها چیزی جز یه مشت دروغ نیست! ولی دوره هایی که دیده م من رو برای همه چیز آماده کرده ن! می بینم کارهای ناجوری اینجا شده که نمی تونه ادامه پیدا کنه و باید متوقف بشه!" ارنی گفت: "ای وااای! واقعا؟" کلارنس پی کلاپ گفت: "بله واقعاً! من مجوز قانونی دارم. من از طرف رئیس بازرسان ماموریت دارم به کارهای مشکوک رسیدگی کنم. گزارشم رو می نویسم. دستور کتبی داده می شه. همه این کاره متوقف و دستگاه ها جمع می شن! کارتم رو بهت می دم." کارت ویزیتش را گذاشت کف دست ارنی. بعد برگشت و رفت طرف در. لحظه ای صبر کرد. با ملایمت گفت: -آقای ساکت! اگه جای تو بو م همین الان دست به کار می شدم. این خونه رو به حالت عادی برمی گردوندم، وگرنه سازمان می آد سراغت و اینجا رو روی سرت هوار می کنه! خداحافظ! یا بهتره بگم به امید دیدار!" رفت بیرون و در را پشت سرش محکم زد به هم...

نویسنده: دیوید آلموند مترجم: ریحانه جعفری تصویرگر: الیور جفرز انتشارات: هوپا


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پسری که با پیراناها شنا کرد! - هوپا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل