کتاب وصف طعام
ابواسحاق حلاج شیرازی که در قرن نهم هجری می زیسته در کتاب شعر خود تماماً از خوردنیها ونوشیدنیهای روزگار خویش نام برده و در قالب شعر بیان و معرفیشان کرده است. این کتاب، با شیرین سخنی سرایندهو نگارندهاش حکایت از قوت و غذای مردمان عادی و حتی فقیر آن روزگار (عصر تیموری) دارد و از اینرو منبع مناسبی در این زمینه میباشد، زیرا چنین اثری در کتابهای قبل از او به چشم نمیخورد. ابو اسحاق در اشعارش به خوبی غذاها را شناسانده و حتی گفته میشود که در پاسخ اشعار، قصاید و آثار دیگر شاعران، ابیاتی با محتوای خوراکها سروده است. آنجا که در پاسخ بیتی از سلمان ساوجی که چنین است: «به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بیخورو خوابم / به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم»، اینطور میسراید که: «به خوان نان که تا دربست شد من بیخور و خوابم / به زلف رشته کز این چرخ چون ماهیچه در تابم / به سرخی رخ بریان و سبزی خط ترخان / که ممکن نیست کز کنگر به خاری روی برتابم...» . به همین صورت این شاعر اهل دل! مخاطب را با خود و با سرودههایش که گاه جنبه طنزشان قوی میشود و گاه پند و اندرزهای دوستانه، همراه میکند. تصحیح این اثر، توسط میرزا حبیب اصفهانی صورت گرفته است که خود دارای ذوق شاعریبوده است و ابیاتی در اینباره (اطعمه و اشربه)، سروده است. در کتاب حاضر پس از معرفی و شرح زندگی ابو اسحاق معروف به بسحاق اطعمه، و میرزا حبیب اصفهانی، متن دیوان بیان میگردد و پس از آن، فرهنگ دیوان که توسط میرزا حبیب، تهیه شده قرار دارد. این بخش به منظور درک بهتر مخاطب از نام غذاها، خوراکها و نوشیدنیهاست که اقدامی در خور و شایسته میباشد. همچنین بخش دیگری با عنوان «اصطلاحات و لغات مشکل دیوان اطعمه» به کوشش میرزا حبیب در اثر حاضر جای گرفته و مؤخره ویراستار کتاب، محسن آزرم، بخش پایانی را تشکیل میدهد که حاوی قطعات پراکندهای در باب خوردن و نوشیدن است که خواندنشان خالی از لطف نیست.
برشی از متن کتاب
شکر و سپاس بیحد و قیاس رازقی را که در سراپای نیشکر وجود انسان اینهمه حلاوت و شیرینی تعبیه فرمود و بر طبق روی و مجرای دماغ و طبله سینه و شیشه دلش هزار دکان عطاری و نقلفروشی در باز کرد و بادام دو مغز و چشم را در رؤیت شیرین حب نبات قدرت چربی بصیرت داد و جوش بره قندی گوش را قابلیت قبول استماع قید و بند پسته نصیحت بخشید و مشام ساق عروسان بینی را به بوی حلوای محبت معطر ساخت و شاخه شکر زبان در کام پسته خندان دهان به شهد شهادت گویا گردانید. بیت قدرت اوست که پرورد به شیرین کاری طوطی ناطقه را در شکرستان مقال و گل شکرروی به خمیر بنفشه موی بیاراست و حقه مربای به و بالنگ سینه به شیوه مودت پرورش داد و شیشه پرگلاب دل - که دائم غرق عرق توحید است - از سنگ ترازوی بازار شیطانی نگاه داشت و تبر و طبرزد انگشت مسبحه را به شهادت دین دعوی قائم گردانید و خمره شکم را رعایت للحم از امتلاء به آب کامه محرمات احتماء فرمود و ابلوج قند گرد ران به نارگیل زانو منتظم کرد و ماهی سقنقور ساق به عناب انگشت پای انتصاب داد. لاجرم انسان را عالم حقیر و عالم را انسان کبیر نام نهاد تا سرّ سَنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم ظاهر و باهر گردد و صلوات بیانتها - بعدد الدّاء و الدّواء - نثار مرقد منور و قالب معطر آن طبیب ارواح و معالج اشباح باد که در قنادخانه نبوت و کارگاه رسالت این همه جلّاب و حبّ گوناگون سعادت و اشربه گوارش رنگارنگ کفایت و شربت و معجون متنوع هدایت برای شفای رنجوران بستر ضلالت و مهجوران خوابگاه جهالت ترکیب فرمود و به حُسن علاج ایشان را صحیحالبدن و سلیمالمزاج گردانید تا غذاهای روحانی و طعامهای جسمانی شافی از سر اشتهای صافی تناول تن توانند کرد. بیت چو او سروی که قند از پسته ریزد ز باغ قم فأنذر برنخیزد صلّی الله علیه و علی آله اجمعین. اما بعد، بر طبایع عقول طباخان مطبخ فصاحت و باورچیان خوان بلاغت پوشیده نیست که این ضعیف به حکم نص و اَما بنعمة ربّک فحدّث سخن در نعت اطعمه به مرتبهای رسانید که مجموع شعرای زمان و سخنوران جهان بدانستند که در دستگاه شاعری چند مرده حلاج است. بعد از آن به نکته الحمیة رأس کل دواء و به دلیل آیه کریمه کلوا واشربوا و لا تسرفوا آغاز ریاضت کرد تا به آن دو هزار بیت بر نعمت قناعت کند و چون صیت سخن وی به اطراف و اکناف رفته بود، مسافران از هر طرف میآمدند و از لطف منطق و حسن هیئت این درویش دلریش نسخه حسابی برمیگرفتند. اتفاقاً جماعتی لوتخواران سفره پرداز و متعطشان شربت خانه آز از بلاد هند به مدرسهای که مَسکن این مِسکین کم بضاعت بود و در آنجا اشتغال به درس کتاب اطعمه مینمود نزول کردند و صباح بامداد با طبقهای عقاقیر به درسگاه که بحث از نقیر و قطمیر در باب اطعمه میرفت حاضر آمدند و مجلس روزی خواران خوان رزق الهی به قرائت آیه کریمه قوله مع اُکلها دانمٌ مزین و منور گردانیدند و بنیاد بحث بر آن نهادند که هنوز عالمیان از سخنان مُشهّای تو سیر نگشتهاند و از لطف طبع چنین به هزار بیت قناعت نمیکنند.
نظرات کاربران درباره کتاب وصف طعام
دیدگاه کاربران