loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 2 - رولینگ | کتابسرای تندیس

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
215,000 تومان
* تنها 3 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

درباره کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 2

داستان از جایی آغاز می شود که "هری" خواب های آشفته و آزاردهنده ای می بیند. "نجینی" به خواب هایش می آید و می رود و یا او را از فاصله ای دور صدا می زند و بارها با این تصور از خواب می پرد. بلاخره از بسترش بیرون می آید و به سراغ "هرمیون" که بیرون از چادر نگهبانی می دهد می رود. هری پیشنهاد می دهد به جای دیگری بروند و هرمیون قبول کرده و نیم ساعت بعد،خودشان را غیب کردند و به جنگل های "دین" می روند. ناگهان نوری نقره ای رنگ که آرام و بی صدا حرکت می کرد و به سمت او می آمد. آهویی سپید و نقره ای مانند ماه به سمت او می آمد. هری خیره او را می نگریست و آشنایی وصف ناپذیری در وجودش می دید.

هری به دنبال او رفت و متوجه شد هیچ ردی از آهو روی برف ها نمی ماند و یا هیچ صدایی از قدم های او برنمی خیزد. ناگهان آهو ناپدید می شود وهری با یک ورد نوک چوب دستی اش را روشن می کند ومتوجه برقی در برکه ی یخ زده ی وسط جنگل می شود و در زیر یخها دسته ی شمشیر یاقوت نشان رامی بیند و متوجه می شود که کسی می خواهد شمشیر را به او برساند. او می دانست که فقط یک گریفندور واقعی می تواند شمشیر را به دست بیاورد، به همین دلیل به وسیله ی جادو یخ را می شکند ومی تواند دسته ی شمشیر را به دست بگیرد و در همان حال چیزی به دور گردنش می پیچد. هری، هر چقدر تلاش می کرد تا بتواند رهایی یابد بیشتر به سمت کناره ی برکه کشیده می شد ولی ناگهان معجزه ای رخ داد و رون را مقابل خود دید. او بازگشته بود و توانست به موقع هری را نجات دهد و از آب بیرون بیاورد. ناگهان هری دید که شمشیر در دستان "رون" است و...

بخشی از کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 2

سرانجام در تاریکی از جایش بلند شد و به سراغ هرمیون رفت که جلوی در چادر کز کرده بود و در نور چوبدستی اش کتاب تاریخ جادوگری می خواند. هنوز برف سنگینی می بارید و هرمیون از پیشنهاد هری استقبال کرد که گفت زودتر بارشان را ببندند و به سفرشان ادامه بدهند.

همان طور که می لرزید و از روی لباس خوابش بلوزی پشمی پوشید با هری موافقت کرد و گفت:

- می رویم جایی که محفوظ تر باشه. یکسره فکر می کردم صدای کسانی رو می شنوم که بیرون چادر در حرکتند. حتی یکی دوبار به نظرم رسید که یکی رو می بینم.

هری که داشت ژاکتی به تن می کرد لحظه ای درنگ کرد و نگاهی به دشمن یاب خاموش و بی حرکت روی میز انداخت. هرمیون با چهره ای دلواپس گفت:

- مطمئنم که به نظرم رسیده. مال بارش برف توی تاریکیه، باعث خطای دید می شه... ولی چطوره برای اطمینان هم که شده، زیر شنل نامریی خودمونو غیب و ظاهر کنیم؟

نیم ساعت بعد چادر را بسته بندی کرده بودند، هری جان پیچ را به گردن داشت و هرمیون کیف منجوق دوزی اش را محکم در دست گرفته بود که خود را غیب کردند. همان انقباض همیشگی وجودشان را فراگرفت، پاهای هری از زمین برف پوش جدا شد و محکم به زمینی خورد که انگار یخ زده و پوشیده از برگ بود.

وقتی هرمیون کیف منجوق دوزی اش را باز کرد و شروع به بیرون کشیدن تیرک های چادر کرد،هری با دقت به انبوه درختان پر طراوت اطرافش نگاه کرد و پرسید:

- این کجاست؟

- جنگل دین. یه بار برای گردش به اینجا اومده بودیم و چادر زده بودیم، با مامان و بابام.

این جا نیز برف روی درختان اطرافشان نشسته بود و هوای سرد و گزنده ای داشت اما دست کم از باد در امان بودند. بیش تر اوقات آن روز را در چادر گذراندند و برای این که گرم شوند، نزدیک شعله های آبی و گرمی نشستند که هرمیون در ایجادشان مهارت داشت و می توانست آن ها را بلند کرده در شیشه ی دهن گشادی بگذارد و به هرجا که می خواست ببرد. هری حس کسی را داشت که پس از بیماری جدی اما مختصری، دوران نقاهت را می گذراند و به نگرانی های دلسوزانه ی هرمیون این حس او را تقویت می کرد. آن روز بعد از ظهر، دانه های درشت برف شروع به باریدن کرد و طوری شد که حتی فضای درخت و محفوظ پیرامونشان را نیز لایه ی نازکی از برف پوشاند.

بعد از دو شب کم خوابی، انگار حواس هری جمع تر و تیز تر از همیشه شده بود. در دره ی کودریک، خطر چنان از بیخ گوششان گذشته بود که ولدمورت تا حدودی نزدیک تر از پیش به نظر می رسید و همچنین خطرناک تر. با تاریک شدن هوا، هری پیشنهاد هرمیون برای نگهبانی را نپذیرفت و به او گفت که برود و بخوابد.

هری کوسنی قدیمی را به چادر آورد و روی آن نشست. با این که همه ی بلوز های پشمی اش را به تن کرده بود باز هم می لرزید. ظلمت شب با گذشت ساعت های پی در پی، غلیظ تر می شد تا سرانجام عملا نفوذ ناپذیر به نظر رسید. می خواشت نقشه غارتگر را در آورد و مدتی نقطه ی نشانگر جینی را روی آن دنبال کند اما به یاد آورد که تعطبلات کریسمس را گذرانند و او احتمالا به پناهگاه برگشته است.

در بی کرانگی جنگل، کوچک ترین جنبشی، اغراق آمیز می نمود. هری می دانست که جنگل پر از انواع موجودات زنده است اما خدا خدا می کرد که همه ی آن ها به قدری ساکت بمانند که او بتواند صدای جنب و جوش. حرکت نرم و عادی و بی ضررشان را از صداهایی بازشناسد که از فعالیت های خبیثانه تری حکایت داشتند. به یاد صدای خش خشی افتاد که سال ها پیش، در کشیده شدن شنلی روی برگ های خشک، شنیده بود و بلافاصله، پیش از آن که آن صدا را از ذهنش بزداید، به نظرش رسید که دوباره آن را شنیده است. هفته ها بود که جادو های امنیتیشان به درستی کار کرده بود؛ چرا حالا باید باطل می شدند؟ با این همه نمی توانست احساسی را پس بزند که به او می گفت آن شب با شب های دیگر فرق دارد.

چندین بار از جا پرید و صاف نشست و گردنش درد گرفت چرا که خوابش برده بود وهنگام ولو شدن روی دیوار چادر، گردنش بد افتاده بود. تاریکی مخمل گون آن شب چنان ظلماتی بود که بعید نمی داست در برزخ میان ظهور و غیاب معلق مانده باشد. تازه دستش را جلوی چشمش که ببیند می تواند انگشت های را تشخیص بدهد یا نه،که آن حادثه پیش آمد.

نور نقره ای تابناکی درست در مقابلش پدیدار شد و لا به لای درختان به حرکت در آمد. معلوم نبود از کجا آمده است، اما بی حرکت می کرد. از قرار معلوم آن نور، یکراست به سوی او می آمد.

از جا پرید و ایستاد، و با صدایی خشکیده در گلو، چوب دستی هرمیون را گرفت. چشم هایش را تنگ کرد چرا که شدت نور چشمش را می زد؛ درختان جلوی آن،سیاه و ظلمانی به نظر می رسیدند و آن موجود همچنان جلو و جلو ترمی آمد....

و آن گاه، منبع آن نور تابناک، از پشت درخت بلوطی بیرون آمد. آهوی سپید نقره فامی به تابناکی و روشنی ماه، همچنان خاموش، بر روی زمین قدم برمی داشت و پیش می آمد بی آنکه بر لایه ی برف دست نخورده ی روی زمین، ردی از خود به جا بگذارد. آهوی ماده به سویش می خرامید و سر زیبایش را، با آن چشم های درشت و مژه های بلند، بالا نگه داشته بود.....

کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 2 نوشته ی جی کی رولینگ و با ترجمه ی ویدا اسلامیه توسط انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسیده است.



  • نویسنده: جی. کی. رولینگ
  • مترجم: ویدا اسلامیه
  • انتشارات: کتابسرای تندیس

درباره جی. کی. رولینگ نویسنده کتاب کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 2 - رولینگ | کتابسرای تندیس

جی.کی. رولینگ نویسنده بریتانیایی است که با سری کتاب هری پاتر به شهرت جهانی رسیده است. زندگی وی با نویسندگی موفق در دنیای جادویی هری پاتر، که به میلیاردها نسخه فروخته شده و به فیلم‌های هم‌نام تبدیل شده، متحول شد. او همچنین با نثر زیبا و خلاقانه‌اش در دیگر آثار نیز شناخته می‌شود. ...

نظرات درباره کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 2 - رولینگ | کتابسرای تندیس


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 2 - رولینگ | کتابسرای تندیس" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل