محصولات مرتبط
بخشی از کتاب میراث هاینریش بل
برادر شما هم آن شب حسابی سر حال بود. وقتی شرح وظایف ما را بیان می کرد، به این موضوع اشاره کرد که باز به زودی جیره ی غذا مقداری اضافه می شود. وقتی وارد انبار شدیم، از او پرسیدم: «پس شما خبر دارین؟» فکر کردم منظورش گاوی است که قرار است بخریم.
با تعجب گفت: «نه». ماموریتم را برایش شرح دادم. با خوش حالی فریاد زد: «عالی یه. پس دیگه از زحمت انجام کار من راحت می شین. من فکر کرده بودم یک گوسفند برای پایگاه بخرم.»
تصمیم داشتم تا آن جا که ممکن بود زود راه بیفتم، ولی جلسه ای پیش آمد که باید من هم توی آن شرکت می کردم. آن جا به این نتیجه رسیده بودیم که اگر به وقت نگهبانی هر سرباز نیم ساعت اضافه کنیم، سربازهای پایگاه می توانند دست کم هر چهارده روز یک بار، یک شب را تا صبح بخوابند. این موضوع باعث می شد که هر بیست و هشت سرباز پایگاه در یک روز، چهارده ساعت وقت خواب اضافه بیاورند، بنابراین هر سرباز می توانست یک شب را، بی آن که نگهبانی بدهد، بخوابد. من داوطلب شده بودم که طرح را تهیه کنم؛ از آن جا که هر شب تک تک پست های پناهگاه های مقاومت را در دفتر نگهبانی ثبت می کردیم، با فن تهیه کردن برنامه ی نگهبانی آشنا بودیم.
اعلام شده بود که همه ی گروهبان ها و سرجوخه ها جلسه ای برگزار می کنند؛ سه نفر سرجوخه و یک نفر درجه دار؛ آن ها نتیجه ی آرای افرادشان را با خودشان آورده بودند: طرح رد شده بود، نتیجه گرفتیم که کاسه ای زیر نیم کاسه است. به خصوص که توپفر نامی، یعنی یکی از سربازهای قدیمی از دسته ی درجه دارها، اعتراض کرد و گفت که اگر ناگهان کسی انتقال پیدا کند چه باید کرد؛ و این آدم که چند روز، روزی نیم ساعت بیش تر نگهبانی داده، چه کسی جواب بی خوابی هایش را می دهد؟
برادرتان ساکت مانده بود. سپس شانه هایش را بالا انداخت. «البته من نمی تونم کسی رو مجبور کنم. سعی کنین برای افراد روشن کنین که هر چی پیش بیاد برای ما نفعی نداره. در این صورت شاید موافقت کنن.» یکی یکی به آن چهار نفر نگاه کرد. «خب، شاید اون ها حق داشته باشن. نگهبانی دادن به اندازه ی خود سربازی قدیمی یه و ساعت های نگهبانی هم به همون اندازه قدیمی یه. و مطمئن باشین که اگر در شرایط عادی امکان داشت که از سرباز توقع بیش تری داشته باشن، چشم پوشی نمی کردن. با وجود این ارزش سعی کردنو داشت.»
لحظه ای سکوت کرد و بعد بلند گفت: «بسیار خب، هیچی، آقایون. به امیدا دیدار. و شما نولته،» در همین هنگام به جوان ترین سرجوخه رو کرد. «لطفا امشب سوراخ پرچین محوطه ی مین گذاری شده رو تعمیر کنین، تا اون جا که می شه با سیم های قدیمی، تا زیاد تو چشم نزنه، باشه؟»
نولته سرخ شد، همه سلام دادند و رفتند.
من دنبال برادرتان به دفتر رفتم. او پنجره را باز کرد، اشاره کرد که بروم کنارش و به بیرون اشاره کرد...
کتاب میراث اثر هاینریش بل با ترحمهی سیامک گلشیری توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.
- نویسنده: هاینریش بل
- مترجم: سیامک گلشیری
- انتشارات: مروارید
مشخصات
- نویسنده هاینریش بل
- مترجم سیامک گلشیری
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 7
- سال انتشار 1398
- تعداد صفحه 138
- انتشارات مروارید
نظرات کاربران درباره کتاب میراث | هاینریش بل
دیدگاه کاربران