loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب موهای راپونزل اصلاح لازم داشت!

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره کتاب موهای راپونزل اصلاح لازم داشت!

کتاب، روایتگر داستان راپونزل از زبان پیر زن جادوگر است. مردم تا متوجه می شوند که پیر زن، جادوگر است، از او دوری می کنند. او هیچ دوستی ندارد و این اصلا عادلانه نیست. یک روز همسایه ی جادوگر با ترس می گوید که همسرش باردار است و هوس کرده از تربچه های باغچه ی پیر زن بخورد. پیر زن قبول می کند و از مرد می پرسد در عوض تربچه ها چه چیزی به او می دهد. مرد با ناله می گوید پول ندارد و پیشنهاد می دهد که بچه اشان را به پیر زن جادوگر بدهد.

پیر زن دید بچه بهتر از طلا است و تنهایی اش با بچه پر می شود، پیشنهاد مرد را قبول کرد. بچه به دنیا آمد و پدرش او را به جادوگر داد. راپونزل هر روز بزرگ تر می شد او از سبزیجات باغچه ی پیر زن می خورد. او عاشق تربچه بود. به خاطر خوردن سبزیجات موهای راپونزل بلند و قرمز شد و او موهای بلندش را خیلی دوست داشت و هر روز آن ها را می شست و برس می کشید.

تا اینکه یک روز پیرزن متوجه شد که عده ای از همسایه هایش می خواهند راپونزل را بدزدند و با موهایش کلاه گیس درست کنند. پیر زن که راپونزل را مثل یک مادردوست داشت نگران شد و او را در اتاق بالای برج قایم کرد تا کسی او را پیدا نکند. او هر روز برای راپونزل سبزیجات تازه و تربچه می برد. تا اینکه یک روز راپونزل که از تنهایی رنج می کشید به پیرزن گفت هیچ کس نمی تواند به اندازه ی او تنهایش رادرک کند واز پیر زن خواست تا برایش تعدادی آینه بیاورد و او خودش را در آن ها نگاه کند. پیر زن تعداد زیادی آینه تهیه کرد و برای راپونزل برد ولی متوجه شد.....

برشی از کتاب موهای راپونزل اصلاح لازم داشت!

بچه که بدنیا آمد، آن مرد راپونزل کوچولو را برایم آورد. من راپونزل را مثل دختر خودم بزرگ کردم و هرچه از باغچه ام می خواست، بهش می دادم: شلغم، سیب زمینی، توت، خیار... اما می دانید چه چیزی را بیشتر از همه دوست داشت؟؟
تربچه!
دخترک خوش سلیقه بود.
راپونزل به خاطر خوردن آن سبزیجات، موهایش بلند و قرمز شد. دخترک صدای لطیفی داشت و توی باغچه به من کمک می کرد، آواز می خواند.
راپونزل هرچه موهایش بلند تر می شد، بیشتر دوستشان داشت. هر روز موهایش را می شست و برس می زد و می بافت. بعد دوباره بازشان می کرد و می شست. اگر بدانید برای موهایش چقدر پول شامپو دادم.
روزی عده ای از همسایه ها بیرون باغچه ام جمع شدند. شنیدم که یواشکی باهم حرف می زدند.
داشتند نقشه می کشیدند و قرار و مدار می گذاشتند.
اما این بار، کسی نمی خواست تربچه هایم را بدزدد. نخیر.
آن ها می خواستند راپونزل را بدزدند و با موهایش کلاه گیس درست کنند.
پس من هم همان کاری را کردم که هر مادری می کند. راپونزل را بردم و در برجی قایمش کردم.
هر بار که می خواستم پیش راپونزل بروم، از پایین برج صدا میزدم: "راپونزل، موهایت را بینداز پایین!"
و راپونزل از تنها پنجره برج خم می شد و مو هایش را دور قلاب می پیچید و می انداخت پایین. بعد، من موهایش را می گرفتم و می رفتم بالا.
هر روز بدون استثنا، از توی باغچه برایش سبزیجات می بردم. اولش،به نظرم راضی می آمد. اما روزی به من گفت که احساس تنهایی می کند و گفت فقط شمایید که می فهمید تنهایی چه حالی دارد.
ازش پرسیدم: "چطوری می توانم کمکت کنم؟"
راپونزل گفت: "هرچه می توانید برایم آینه پیدا کنید و بیاورید. آن وقت خودم را توی آینه می بینم و احساس تنهایی نمی کنم."
بردن آن همه آینه به برج کار راحتی نبود، اما با هر بدبختی بود این کار را کردم.
یک هفته تمام، سرتاسر دهکده را گشتم و آینه جمع آوری کردم بعد با هر جان کندنی بود، یکی یکی بردمشان بالای برج. باید بهتان بگویم که برای جادوگر پیری مثل من، کار خیلی سختی بود.

کتاب راستی راستی، موهای راپونزل اصلاح لازم داشت! از مجموعه‌ی حالا داستان را من تعریف می‌کنم نوشته‌ی جسیکا گاندرسن با ترجمه‌ی محبوبه نجف‌خانی توسط انتشارات گیسا به چاپ رسیده است.

 



  • حالا داستان را من تعریف می کنم
  • داستان راپونزل از زبان پیرزن جادوگر
  • نویسنده: جسیکا گاندرسن
  • تصویرگر: دنیس آلونسو
  • مترجم: محبوبه نجف خانی
  • انتشارات: گیسا

جسیکا گاندرسن


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب موهای راپونزل اصلاح لازم داشت!" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل