کتاب مرگ ایوان ایلیچ | تالستوی؛ صالح حسینی
- انتشارات : نیلوفر
- مترجم : صالح حسینی
- تگ : کتاب مرگ ایوان ایلیچ
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب مرگ ایوان ایلیچ | ترجمهی صالح حسینی
کتاب "مرگ ایوان ایلیچ"، یکی از آثار لئو تولستوی، رمانی بسیار تاثیرگذار و پرمحتواست و داستانی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
شخصیت اصلی قصه، "ایوان ایلیچ"، نام دارد. او مردی میانسال و متاهل است که فارغالتحصیل رشتهی حقوق میباشد.
ایوان ایلیچ، یکی از اعضای برجسته و شناختهشدهی دادگاه قضایی است. او بر اساس قانون و قضاوتهای شخصی خویش، مجرمان فراوانی را به انواع مجازاتها از جمله مرگ محکوم نموده. "پیتر ایوانیچ"، یکی از همکاران او در دادگاه میباشد؛ شخصی که از دوران کودکی با ایوان دوست بوده و ارتباط نزدیک و صمیمانهای با او دارد.
ایوان، به طور ناگهانی به یک بیماری ناعلاج و کشنده مبتلا میشود. وی جهت درمان، به پزشکان مختلفی مراجعه میکند. اما هیچیک از آنها نمیتوانند او را درمان کرده و از بیماری رهایی بخشند. روزها از پی هم میگذرد و بیماری ایوان اوج میگیرد. این اوضاع نابسامان و دردناک، اوضاع روحی و روانی مرد قصه را، به شدت تحت شعاع قرار میدهد. ایوان به دیدگاهی تازه از زندگی و امور دنیوی دست مییابد و تمامی افکار و نگرشش به طور کل، تغییر میکند. تا اینکه، مرگ او را به کام خود میکشاند.
داستان از روز چهارم فوریهی سال 1882 آغاز میشود؛ یعنی اولین روزی که ایوان از دنیا رفته است. "پراسکوویا فیودورنا"، همسر ایوان، در طی آگهی روزنامه، از تمامی دوستداران و آشنایان ایوان، جهت شرکت در مراسم تشییع جنازه، دعوت به عمل میآورد.
پیتر ایوانیچ، همراه با سایر همکاران، در دادگاه حضور دارد. وی در حال مطالعهی مطالب روزنامه میباشد؛ در همین هنگام، متوجه آگهی فوت دوست قدیمیاش، ایوان میشود و خبر را به اطلاع سایر همکاران میرساند. وی جهت ابراز همدردی به سوی عمارت خانم پراسکوویا به راه میافتد و ماجراهایی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
بخشی از کتاب مرگ ایوان ایلیچ انتشارات نیلوفر
دو هفتهی دیگر هم بر این منوال گذشت و در خلال این چهارده روز واقعهای پیش آمد که پسند دل ایوان ایلیچ و زنش بود. پتریشچف رسما خواستگاری کرد. خواستگاری، شبانگاهان صورت گرفت. روز بعد پراسکوویا فیودورنا به اتاق شوهرش آمد و در این فکر بود که به بهترین شیوه خبر را به گوش او برساند، اما همان شب تغییر تازهای بر ایوان عارض شده و حالش بدتر شده بود. زنش باز هم او را بر نیمتخت یافت، منتها حالا به پشت دراز کشیده بود و ناله میکرد و مات مات به روبرو نگاه میکرد.
زن تا آمد خوردن دوا را یادش بیاورد که چشم به سوی گرداند و چنان نگاهی به او انداخت که گفتهاش را نیمهتمام گذاشت؛ عدواتی که در نگاهش خوانده میشد، خاصه نسبت به او، چندان بود که نهایت داشت.
- به خاطر خدا بگذار آسود بمیرم!
دیگر جای ماندن نبود، منتها همان وقت دخترشان آمد تو و به قصد سلام و احوالپرسی بر بالین پدر رفت. همان نگاهی را که به زنش انداخته بود، به او هم انداخت و در جواب احوالپرسی، با بیاعتنایی گفت که به همین زودیها از دست من خلاص میشوید. مادر و دختر لام تا کام چیزی نگفتند و قدری پیش او نشستند و بعد گذاشتند رفتند.
لیزا به مادرش گفت: «مگر تقصیر ماست؟ طوری رفتار میکند که انگار مقصر ماییم! دلم به حال پاپا میسوزد، منتها ما چرا زجر بکشیم؟»
طبیب سر ساعت مقرر آمد. ایوان ایلیچ به «آری» یا «نه» جواب میداد و لحظهای هم نگاه غضبآلودش را از او بر نمیگرفت، و عاقبت گفت: «خودت میدانی که برای من کاری از دستت برنمیآید، پس مرا به حال خود بگذار.»
- ما میتوانیم از دردهایت بکاهیم.
- این هم از دستت برنمیآید. به حال خود رهایم کن.
طبیب به اتاق پذیرایی رفت و به پراسکوویا فیودورنا گفت که حال شوهرتان وخیم است و تنها راه چاره برای تسکین آلام او، که لابد جانکاه هم هست، افیون است.
آلام جسمی ایوان ایلیچ به راستی جانکاه بود و طبیب هم همین را گفته بود، منتها بدتر از آلام جسمی، آلام روحیاش بود و مایهی اصلی عذابش همین بود.
آلام روحیاش از این بود که آن شب ...
خرید کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئون تالستوی با ترجمهی صالح حسینی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
- نویسنده: لئون تالستوی
- مترجم: صالح حسینی
- انتشارات: نیلوفر
مشخصات
- نویسنده لئو تولستوی
- مترجم صالح حسینی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 5
- سال انتشار 1399
- تعداد صفحه 152
- انتشارات نیلوفر
نظرات درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ | تالستوی؛ صالح حسینی
دیدگاه کاربران