loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مروارید (کلکسیون کلاسیک)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره ی کتاب مروارید اثر جان اشتاین بک

کتاب مروارید اثر جان استان‌بک با ترجمه‌ی محسن سلیمانی توسط نشر افق به چاپ رسیده است. این کتاب نشر افق روایتگر ماجرای زندگی پر از تلاطم ”کینو”ست که با حقایق و افسانه‌ها در آمیخته شده است. او سرخ‌پوستی جوان، مردی نیرومند، مصمم و ثابت‌قدم است و همسری زیبا و مهربان به نام ”خوانا” دارد. آن‌ها ازدواجی عاشقانه داشته‌اند و ثمره‌ی این عشق پسری نوزاد به اسم ”کویوتیتو” است.

زندگی عاشقانه ی آنها در کمال زیبایی در فقر غوطه ور است؛ برای همین هم در روستایی دور افتاده از شهر، در کومه ای کوچک زندگی می کنند. کومه، کلبه ای کوچک است که توسط شاخه های گیاهان درست می شود و هوای داخلش همیشه مطلوب است؛ در کنارِ این، مکانی مناسب برای ورود حشرات کوچک هم به حساب می آید که از قضا روزی یکی از این موجودات، مهمان خانه ی کینو می شود. عقربی سمی که دمش آغشته به زهر بود، وارد کومه ی آنها شده بود و روی بدن کویوتیتو حرکت می کرد.

کینو با این که تردید داشت، برای نجات تک فرزندش به سمت عقرب رفت و با حرکاتی حساب شده به او نزدیک شد، اما غافل از آن که عقرب بوی مرگ را استشمام می کرد و در حرکتی ناگهانی نیش خود را بر بازوی ناتوان کویوتیتو فرو کرد. کینو نزد دکتر رفت، اما به خاطر وضع مالی بدش، دکتر حاضر به مداوای او نشد. همان جا بود که خوانا با دلی شکسته آرزو کرد تا مرواریدی درشت و ارزشمند پیدا کنند تا بتواند جان فرزند معصومش را نجات دهد. پس با قایق کوچکش راهی آبگیر شدند و به سمت صدف های دریایی رفت.

کینو وارد آب شد و به سمت بزرگ ترین صدفی که تا به آن روز دیده بود رفت که ناگهان برقی از صدف چشمانش را زد و او بی صبرانه با هر توانی که داشت، صدف را از لجن ها و شن های ته مانده جدا کرد و به سمت قایق حرکت کرد. با شکافتنِ پوسته ی صدف...

بخشی از کتاب مروارید؛ انتشارات افق

کینو جوان و قوی بود و موهای مشکی اش روی پیشانی سبزه اش ریخته بودند. چشمانش گرم و وحشی بود و برق می زد و سبیلش نازک و زبر بود. کینو پتویش را از روی بینی اش پایین کشید، چون هوای تاریک و زهر آگین ناپدید شده و نور زرد خورشید بر کلبه افتاده بود. کینو به کبوتران وحشی که به سرعت در آسمان به سوی خشکی و تپه ها پرواز می کردند نگاه کرد. اینک جهان بیدار شده بود. کینو نیز برخاست و وارد کومه شد.

وقتی پا به درون کومه گذاشت خوانا از سر چاله ی آتشِ گداخته برخاست، کویوتیتو را دوباره در ننویش گذاشت، موهای مشکی اش را شانه زد و گیس هایش را خرگوشی در دو طرف سرش بافت و روبانی سبز و باریک به دم گیس هایش بست. کینو کنار آتش دان چنبرک زد و نان ذرت داغی را لوله کرد و در سس فرو برد و خورد. روی آن هم کمی پولکی نوشید. صبحانه اش همیشه همین بود. این تنها صبحانه ای بود که می شناخت. غیر از البته روز های جشن یا یکی از اعیادشان که آن قدر شیرینی می خورد که نزدیک بود بمیرد. وقتی کینو صبحانه اش را خورد، خوانا کنار آتش برگشت و صبحانه اش را خورد. آنها یک بار با هم صحبت کرده بودند اما اگر صحبت، عادتی بیش نیست نیازی هم به هم صحبت نیست. کینو نفسی از سر رضایت کشید و صحبت آن ها همین بود.

آفتاب کومه را گرم می کرد و شعاع های بلندی از نور از روزنه های دیوار وارد کلبه می شد. یکی از این شعاع های نورانی هم روی طناب ننویی که کویوتیتو در آن خواب بود افتاده بود.

جنبش خفیفی چشمان آن ها را به طرف ننو کشاند، اما زن و مرد هر دو خشکشان زد. در پایین طناب ننو که از تیر سقف آویزان بود عقربی آهسته به پایین می خزید. دم زهرآگینش در پشتش سیخِ سیخ بود اما در یک چشم به هم زدن می توانست آن ها را هم چون شلاق فرود آورد.

نفس کینو در بینی اش سوت کشید اما دهانش را باز کرد تا صدای آن بخوابد. نگاه بهت زده و بدن بی حرکتش جان گرفت. در ذهنش آهنگی تازه شنید، آهنگی شوم، آهنگ دشمن، دشمن خانواده اش. نوا، نوایی خطرناک، مرموز و وحشیانه بود. و در زیر آن آهنگ خانواده مویه می کرد.

عقرب به نرمی از طناب پایین و به طرف ننو می رفت.

خوانا زیر لب وردی قدیمی را زمزمه کرد تا از این بلا حفظش کند. بعد در حالی که دندان هایش را به هم می فشرد با صدای بلند نام مریم مقدس را بر زبان آورد، اما کینو حرکت کرد. بدنش آرام و بی صدا و به نرمی در اتاق لغزید. دستانش در پیش رویش و کف دستانش رو به پایین بود و چشمانش به عقرب. کویوتیتو پایین تر از عقرب در ننویش خندید و دستش را به طرف آن دراز کرد. وقتی کینو به نزدیکی عقرب رسید، عقرب خطر را حس کرد. از حرکت ایستاد و با یک تکان، دمش را در پشتش بلند کرد و خار خمیده ی انتهای دمش برق زد.

کینو خشکش زد. ورد قدیمی را که من خوانا زمزمه می کرد می شنید؛ آهنگ شوم دشمن را می شنید. اما تا عقرب حرکت نمی کرد توان حرکت نداشت. عقرب مرگ را که به طرفش می آمد حس کرد. دست کینو آرام آرام و به نرمی پیش می رفت. خار دُم عقرب تکانی خورد و راست شد. وقتی کویوتیتو خنده کنان طناب را تکان داد عقرب به پایین افتاد. کینو هوا را چنگ زد تا عقرب را بگیرد اما عقرب از لای انگشتانش لغزید و روی شانه ی نوزاد افتاد. فرود آمد و نیش زد.

کینو با دستپاچگی عقرب را لای انگشتانش گرفت و بین دستانش مالاند. عقرب تبدیل به سریشم شد. سپس کینو عقرب را به زمین پرت کرد و مشت بر آن کوبید. عقرب در خاک فرو رفت. کویوتیتو در ننویش از درد جیغ می کشید. کینو آن قدر به دشمنش مشت زد و پا به زمین کوبید که از عقرب جز تکه ای ریز و رطوبتی بر خاک نماند، دندان های کینو معلوم بود و خشم در چشمانش شعله می کشید و آهنگ دشمن در گوشش می غرید.

خوانا نوزاد را بغل زده بود. جای نیش را که سرخ شده بود پیدا کرد. لبانش را بر آن گذاشت و به شدت مکید و تف کرد و دوباره مکید. کویوتیتو هم چنان ریسه می رفت.

کینو بال بال می زد و درمانده بود. جلوی دست و پا را گرفته بود. جیغ نوزاد، همسایه ها را به آن سو کشاند. همه از کومه هایشان بیرون ریختند. برادر کینو خوان توماس و زن چاقش آپولونیا و چهار بچه شان دم در کومه جمع شدند و جلوی راه را گرفتند. دیگران هم سعی کردند از پشت سر آن ها داخل کومه را نگاه کنند. حتی پسرکی از لای پا ها سینه خیز جلو رفت تا نگاهی به کومه بیندازد. بعد آن ها که جلو بودند به عقب سری ها گفتند: ” عقرب بچه را نیش زده. ”

خوانا لحظه ای از مکیدن جای نیش دست کشید.

سوراخ ریز نیش کمی گشاد تر و دور آن از مکیدن خوانا، سفید شده بود. اما ورم سرخ اطراف نیش بیش تر شده بود و به لنف سفت کودک رسیده بود. همه ی اهالی، عقرب را خوب می شناختند. شاید نیش عقرب، آدم بزرگ ها را سخت مریض می کرد اما مسلماً زهرِ آن بچه ها را می کشت.


درباره جان اشتاین بک نویسنده کتاب کتاب مروارید (کلکسیون کلاسیک)

«جان اشتاین بک» نویسنده‌ی آمریکایی برنده‌ی جایزه‌ی «نوبل» و «پولیتزر» و نویسنده کتاب خوشه های خشم است. استعداد او در شخصیت‌پردازی داستان‌هایش است. مخاطب در تمامی رمان‌های او احساس می‌کند که واقعا کاراکترها را می‌شناسد و با تک تک آنها همذات پنداری میکند. ...

نظرات کاربران درباره کتاب مروارید (کلکسیون کلاسیک)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مروارید (کلکسیون کلاسیک)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل