کتاب محرم | الیف شافاک

درباره‌ی کتاب محرم اثر الیف شافاک

کتاب محرم اثر الیف شافاک رمانی زیبا است که حکایت و اثری متفاوت و خواندنی را برای دوستداران رمان‌های ترکی ارائه می‌دهد. شخصیت‌های اصلی داستان زن و مردی جوان هستند که با هم نامزد بوده و خصوصیات ظاهری متفاوت و کاملا متمایزی از یکدیگر دارند. زن، اندامی بسیار چاق و قدی بلند دارد و مرد نیز صاحب قدی کوتاه و اندامی لاغر و بسیار نحیف است که در طول محتوای داستان با عنوان "ب-ج" خطاب می شود؛ در واقع، این عبارت مخفف دو واژه‌ی ترکی است که به معنای "کوتوله موتوله" می‌باشد.

وجود رابطه‌ی دوستانه‌ی همراه با عشق این دو نفر، دردسرهای زیادی را برای شان به وجود می آورد، به طوری که هر وقت با هم در اجتماع و مقابل انظار عمومی ظاهر می گردند، با نگاه های متعجب و حتی تمسخرآمیزی از مردم روبه رو گشته و این موضوع آن‌ها را به شدت سرخورده و ناراحت می کند.

تنها جایی که این دو نفر در آن، از در کنار هم بودن با آرامش محض لذت می برند، خانه‌یشان است که محیطی امن و دل چسب را برای زندگی آن‌ها فراهم می کند؛ این زوج، در طی داستان به سفرهای زیادی رفته و با ماجراهای جالب و پرمخاطره ای مواجه می شوند که موجب افزایش کشش و جذابیت کتاب شده و حکایت پرمحتوا و قابل تاملی را برای خواننده روایت می کند.

بخشی از کتاب محرم اثر الیف شافاک

مادر بزرگ می گفت کسی که زیاد حرف بزند، از زبانش خون می آید. این طور می گفت. جلوی لبانش را که به اندازه ی پوست انار محکم و رنگین بود، می گرفت. اگر پوست از هم می شکافت، دانه های کلام به زمین می ریخت. اما از هم نمی شکافت. مادر بزرگ شبیه دیگر زن ها نبود. چون آن ها زیاد حرف می زدند.

امروز برای زن ها روز تهیه ی موم بود. صبح زود در طبقه ی پایین خانه ی سبز چاقاله ای جمع شدند. تابه های ته سوخته شان را روی اجاق ها گذاشتند، در حالی که عطر موم استنشاق می کردند، برای این که خوب قوام بیاید، حسابی از این و آن غیبت کردند. نزدیکی های ظهر زن ها کنار هم نشستند، در حالی که موم ها را برای سرد شدن توی ظرف های نازک کاغذی ریخته و روی پاهایشان گذاشته بودند، کودک هم با لیسیدن چوبی که آغشته به موم غلیظ بود، در اطراف می گشت. بی قرار بود. ظاهرا تصمیم گرفته بود تا وقتی مراسم تهیه ی موم تمام نشده، در خانه به هیچ چیزی دست نزند.

انگار اگر اشتباهی دستی به چیزی می زد حتی دیوارها هم به دستانش می چسبیدند. او هم چاره را در نشستن کنار پنجره دیده بود. بیرون، از صبح بی وقفه باران می بارید. در حیاط خلوت شاهد بارانی بود که بعد از شدت گرفتنش آرام می گرفت و بعد از ضعیف شدنش دوباره نیرو می یافت. کمی بعد، زن ها دست های شان را با آب کف الود خواهند شست و وارد مرحله ی پخت و پز سوپ مانتی خواهند شد. کودک سعی می کرد به سوی آن ها نگاه نکند. می دانست که موم چیز خجالت آوری است. نمی خواست در مجلسی که بدون رضایتش در آن حضور داشت، شریک این راز ناخوشایند شود.

وقتی باران حسابی شدت گرقفت، از جایش بلند شد. با گام های سست به سمت آشپزخانه رفت. آن جا بود که قاشق های شیشه ای چای خوری را دید. فقط وقتی مهمان می آمد، قاشق های شیشه ای چای خوری از جعبه های مخمل پاپیون دارش بیرون آورده می شد. روزهایی که مهمان نمی آمد، کودک چایش را با قاشق های حلبی ای که به راحتی خم می شدند هم می زد.

از کابینت های آشپزخانه آویزان شد و از نزدیک به قاشق های چای خوری شیشه ای نگاه کرد. این ها را قبلا ندیده بود. قسمت بالایی قاشق ها پروانه های کوچکی از جنس شیشه ی مات وجود داشت. انگار اگر می خواستند هر لحظه پر می گرفتند و پرواز می کردند. اما به نظر می رسید که قصذ چنین کاری را ندارند. درست کنار آن ها، دو سینی گرد، که در کاغذ روزنامه پیچیده شده بودند، وجود داشت. زن ها قرار بود مانتی مانتی بپزند. وسط خمیرهای مربع شکل، تکه های صورتی رنگ گوشت وجود داشت. هنوز چهار گوشه ی مانتی های مربع شکل بسته نشده بود. اما به نظر می رسید قصد حرف زدن نداشتند.

کودک ابتدا پرهای پروانه را یکی یکی جدا کرد و کنار گذاشت. بعد، قاشق های چای خوری شیشه ای را در هاون ریخت و ...

کتاب محرم اثر الیف شافاک با ترجمه‌ی صابر حسینی توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است.

• نویسنده: الیف شافاک
• مترجم: صابر حسینی
• انتشارات: نیماژ