loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قاتلین و عنکبوت (قصه های قرآنی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب قاتلین و عنکبوت از مجموعه ی قصه های قرآنی به روایت امید آذرپناهی و تصویرگری زهره ثقفی از سوی انتشارات گاج به چاپ رسیده است.

ابوجهل یکی از اهالی شهر مکه و مردی بسیار فریبکار و بدطینت بود. او و اطرافیانش که مشرک و بت پرست بودند؛ وقتی که متوجه شدند روز به روز بر پیروان حضرت محمد افزوده می شود و اکثر مردم خداپرست شده اند، تصمیم گرفتند تا به هر طریقی شده پیامبر را از بین ببرند. آن ها در کوچه ای خلوت دور هم جمع شدند تا نقشه ای مناسب بکشند. شیطان که از دور شاهد اعمال و گفته های ابوجهل بود به شکل مردی خوش ظاهر، نزدیک آن ها رفت. شیطان خود را یک غریبه معرفی کرد و به آن ها گفت که باید هر چه زودتر محمد را از بین ببرند چرا که او تمام بت های آن ها را نابود خواهد کرد. وی پیشنهاد کرد که از هر قبیله شمشیرزن قهاری را بیاورند و شبانه بر بالین پیامبر رفته و هر کدام ضربه ای به ایشان وارد کنند. به این ترتیب قوم بنی هاشم که طایفه ی  پیامبر بودند نمی توانستند با تمام قبایل وارد جنگ شوند و مشکلی پیش نمی آمد. ابوجهل و اطرافیانش همگی نقشه ی پیرمرد را پذیرفتند. شب هنگام به نزدیکی منزل پیامبر رفتند غافل از این که پیامبر توسط جبرئیل از این فکر پلید آگاه شده و نقشه ای بسیار زیرکانه برای فرار از دست دشمن کشیده است ...

مجموعه ی قصه های قرآنی همان طور که از نامش پیداست داستان های عبرت آموزی را از دل قرآن به نثری ساده و روان برای کودکان و نوجوانان روایت می کند. کتاب های بسیاری از این مجموعه به چاپ رسیده است که در هر یک از آن ها یک قصه ی بسیار زیبا از زندگی پیامبران، امامان و یا معجزات آن ها برای هدایت انسان ها را بیان می کند. وجود تصاویر بسیار زیبا در تمام صفحات بر جذابیت این کتاب ها افزوده و آن ها را برای کودکان بیش از دبستان نیز قابل استفاده می سازد.


برشی از متن کتاب


نزدیک دارالندوه که شدند، مرد خوش ظاهری از مقابل آن ها گذشت. ابوجهل ایستاد و به بقیه علامت داد که بایستد. سپس آن ها را به گوشه ای کشید و گفت: «او که بود؟ من تا به حال او را در مکه ندیده ام.» یکی از اشراف گفت: «شاید غریبه ای از شام یا مدینه باشد.» ابوجهل گفت: «نه! حسی به من می گوید که او خیلی غریب تر از این هاست!» دیگری گفت: «یعنی چه؟» ابوجهل گفت: «نمی دانم اما همین که از جلویم گذشت، دلم آشوب شد. نگاهش جور عجیبی بود. به هر حال شمشیرهایتان را آماده کنید. اگر به شما حمله کردند، فریاد بزنید!» کمی جلوتر، باز مرد غریبه جلویشان ظاهر شد. انگار از دل تاریکی درآمد. همه ترسیدند. ابوجهل پرسید: «که هستی غریبه؟!» غریبه گفت: «به خدا سوگند که تصمیم درستی گرفته اید! باید کاری کنید تا روزگارتان به فنا نرود.» ابوجهل دست روی غلاف شمشیرش گذاشت و گفت: «چه تصمیمی غریبه؟!» غریبه لبخندی زد و گفت: «چرا خودت را ناراحت می کنی؟ خشونت چیز خوبی نیست. من فقط گفتم تصمیم درستی گرفته اید که می خواهید تکلیفتان را با محمد یکسره کنید! بالاخره پنج شش نفر آدم بالغ و بااصالت و بزرگ زاده باید کاری کنند. درست نمی گویم؟!» ابوجهل چشم هایش را ریز کرد و گفت: «صبر کن ببینم. تو از تصمیم ما چه می دانی> اصلا تو کی هستی؟ً!» غریبه گفت: «پیرمردی هستم اهل نجد. فرض کنید دیشب شما را در خواب دیده ام و شنیده ام که امروز قرار است در دالندوه جمع شوید و حساب محمد را برسید!» بعد صدایش را پایین آورد و ادامه داد: «راستش من هم فکر می کنم باید درس عبرتی به او بدهیم. او کسی است که به بت های ما می خندد و آداب و رسوم ما را جدی نمی گیرد و ما را گناهکار می داند. من فکر می کنم ...» ابوجهل لبخند رضایتمندی زد: «بسیار خب! حالا که تو با ما هم عقیده ای کمی صبر کن تا به دارلندوه برسیم.» غریبه سرش را تکان داد و همه تا دارلندوه سکوت کردند.    

(کتاب های زنبور) به روایت: امید پناهی آذر تصویرگر: زهره ثقفی انتشارات: گاج


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قاتلین و عنکبوت (قصه های قرآنی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل