کتاب قرمز جدی نوشته دنیا مقدم راد توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعه داستانی است که دوازده داستان کوتاه را در بر دارد. داستان قرمز جدی که نام کتاب از آن گرفته شده، در مورد زنی است که پوشک کودک شیرخوارهاش را عوض میکند و بعد از خوردن سم، کنار کودک دراز میکشد. در سرتاسر داستان، شخصیت این زن آنقدر خونسرد است که انگار دارد یکی از کارهای روزمرهاش را انجام میدهد و خبری از خودکشی نیست. این داستان و دیگر داستانهای این مجموعه همگی فضاسازیهای فوقالعادهای دارند. از آنجایی که دنیا مقدمراد، از دنیای تئاتر و سینما وارد نویسندگی شده است، صحنهها و فضاسازیهای سینمایی بسیاری در کتابش موج میزند. تمام داستانها، با جزئیات و توصیفات کاملی نوشته شدهاند و فضای سینمایی قصهها، به زیبایی آنها افزوده است. شخصیتها با همان شکلی که وارد صحنه میشوند تا انتها باقی میمانند، باطن شخصیتها در روند داستان مشخص نمیشود و خواننده تا انتهای داستان چیزی از گذشته و درونیات آنها نخواهد فهمید؛ چرا که داستانها حول محور موضوعات میچرخند نه شخصیتها. دنیا مقدمراد، قلم بسیار زیبایی دارد که در عین پیچیده بودن، ساده و روان به نظر میرسد. خط به خط این داستانها، زیبا و خواندنی هستند و خواننده از تمام کلمات داستان هم لذت میبرد و هم درس میگیرد. نویسنده با قلم توانایش از این مجموعه داستان، مجموعهای خارقالعاده ساخته است که هر کدام از داستانهایش را باید چندین و چند بار خواند.
برشی از متن کتاب
طبقه پنجمیه، فرجام، از وقتی ماشینش را گذاشت پشت ماشین من و من مجبور شدم برای رسیدن به اداره چهل و پنج دقیقه صبر کنم تاآقا از خواب بلند شود. دمپاییاش را روی سنگهای کف راهپله بکشد و تا مرا میبیند در حالی که میگوید: "خوب هستین" نیشاش یک دور کامل دور سرش بزند و قی گوشه چشمش را با سبابه دستی که سوییچ از آن آویزان است پاک کند، و من را بیندازد به صرافت جیران کردن، خوشش آمد و مدام این کار را تکرار کرد. حالا دیگر مدتهاست که هر کداممان سعی میکنیم آن یکی را به سبکدارترین حالت ممکن ببریم گوشه رینگ مثلا. مراحل زیادی پشت سر گذاشتیم تا رسیدیم به سبک. من که با شنیدن زنگ در ناخودآگاه خلاقیتم شروع میکند به فعالیت. انگار اینکه به طرز خلاقانهای همدیگر را بکاریم پشت در شده یکی از امور اصلی ساختمان؛ مثل شارژ. راستش دقیق یادم نیست کی اول شروع کرد. مهم این است که الان در وضعیت قرمزیم و معنا و مفهوم آن است که تمام قواعد آن باید رعایت شود. در زدند. میدانستم توپ توی زمین اوست. داشتم طبق آخرین تصمیمگیریهام از شب قبل که همان جایی که عشقم کشید پاک کردم، قصه ساختگیام را تا رسیدن به آیفون مرور میکردم. برای سناریوم زحمت کشیده بودم. آخ آخ آقای نافرجام، چیزه، یعنی فرجام، یه دقیقه واپسین... آخ ... داشتم میاومدم پای آیفون پاپ پیچ خورد. ای وای پام ... اوف ... و گوشی را میکوبیدم سر جاش. اگر هم به جاهای باریکتر میکشید مثلا غش میکردم. تو این هفته دو هیچ به نفع من میشد. فرجام نبود. سیاه و گنده بود. قد بلند. چهارشانه. سرش را انداخته بود پایین. فرجام اگر بود از پشت آیفون هم چشمهای آدم را درمیآورد. -خانوم گوشمنه. هم خودم هم زنیم. -هیچکس نیست، خودمم غذا نخوردهم، اما من میل نداشتهم که نخوردهم، البته داشتم هم توفیری نمی کرد چون اینجا کسی غذا نمیپزه. -حاج خانوم، حاج خانوم، همیشه مرا غذا میده. صداش میکنی؟ مرا میشناسه. -اینجا هنوز کسی حاج خانوم نشده که. به این زودیا هم فکر نکنم بشه. -از آنسویی مرز آمدیم. رفتم زنیم را با خودم آوردم، حاج خانوم؟ من همون سیرایداری نیگینم. وسطی چهیلم. انداخته بودنم بیرون. شوما غذا آوردی، یادته؟ رفتم زنیم را با خودم آوردم، آنجا آب... -اونو دیگه کجا ورداشتی آخه؟ ارواج بیبیت! چهقدر گرفتی از فرجام پدر سوخته؟ بیا من دو برابرشو بت میدم.
فهرست
- یک روز تمرین شده
- آفتاب آمد دلیل آفتاب
- چشم دوربین
- قرمز جدی
- صبا میلرزد
- وقت نیست
- هرازگاهی
- دستورنامه اندر شرححال فرداهای شبهای
- کاری نداری؟ میخوام برم
- بلاهت ماژور
- آیینه مقعر توی جیب
- ببرگ
(مجموعه داستان) نویسنده: دنیا مقدم راد انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب قرمز جدی - دنیا مقدم راد
دیدگاه کاربران